Game of Thrones (خلاصه و تحلیل پایانی سریال)

Game of Thrones (خلاصه و تحلیل پایانی سریال)
Patrick Gray

بازی تاج و تخت یا جنگ تاج و تخت ، یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی است که در ابتدا از آوریل 2011 از HBO پخش شد. بر اساس کتاب Chronicles of Ice and Fire ، ساخته جورج آر آر مارتین، روایت دارای هشت فصل است.

در طول سال ها، این سریال به یک پدیده تلویزیونی همیشه در حال رشد تبدیل شد و جهان برای تماشای فصل آخر متوقف شد. آیا حماسه تخت آهنین را دنبال کردید؟ بیایید بررسی ما را بخوانید.

خلاصه سریال

در دنیایی که جنگ و فانتزی با هم ترکیب می‌شوند، سریال حرکات چند شخصیت قدرتمند را دنبال می‌کند که با یکدیگر رقابت می‌کنند تا تخت آهنین را اشغال کنند و بر آن حکومت کنند. هفت پادشاهی.

بین نبردها، دسیسه‌ها، اتحادها، ازدواج‌ها، ترورها و بحران‌های جانشینی، ما زندگی و مرگ این شخصیت‌ها را دنبال می‌کنیم و تماشا می‌کنیم که آنها برای زنده ماندن چه کاری می‌خواهند انجام دهند.

خلاصه فصل پایانی سریال

شروع

آخرین فصل سریال با فرا رسیدن زمستان شروع می شود، زمانی که همه باید علیه یک دشمن مشترک متحد شوند، پادشاه شب و ارتش وایت واکرها .

ارتش ها در وینترفل جمع می شوند و جان اسنو دنریس را به عنوان ملکه آینده معرفی می کند و می گوید که عنوان پادشاه شمال را رها کرده است. سانسا و مردم شمال از دست دادن استقلال خود را نمی پذیرند و دنریس را دوست ندارند، اما باید در کنار او بجنگند. سرسی به قول خود عمل نمی کند و در کینگز لندینگ می ماند.دوره عمل. این اوست که هویت واقعی جان اسنو را برای سام تایید می کند و نقشه ای برای شکست دادن پادشاه شب می ریزد.

بران به عنوان پادشاه بعدی انتخاب می شود.

در گذشته. ، توسط پادشاه شب مشخص شد که به قدرت بی حد خود پی برد و می خواست او را از بین ببرد. او که می‌داند در نبرد وینترفل هدف او خواهد بود، در جنگل تله می‌گذارد. در طول رویارویی این دو، او آرامش خود را حفظ می کند زیرا می داند که چه چیزی در پی خواهد آمد.

در اواخر سریال، زمانی که جیمی درخواست بخشش می کند، بران بیان می کند که همه چیز باید به این صورت اتفاق می افتاد. بنابراین، در طول شورای بین خانه ها، زمانی که تیریون او را به عنوان پادشاه بعدی منصوب می کند، بران از قبل آماده است تا این موقعیت را به عهده بگیرد.

در واقعیت، اگرچه این یک انتخاب غیرمنتظره بود، به نظر می رسد استدلال تیریون منطقی است: بران اشتباهات گذشته و خطرات آینده را می داند و از آنجایی که نمی تواند بچه دار شود، نسلی از خود باقی نخواهد گذاشت. به این ترتیب، آنها می توانند تضمین کنند که هیچ کس قدرت را به ارث نخواهد برد و تنها کسانی حکومت خواهند کرد که شایسته آن هستند.

سانسا استارک، ملکه شمال

بر خلاف او برادران، سانسا همیشه می خواست "بانوی وینترفل" باشد و در بازی های قدرت سلطنتی شرکت کند. پس از مرگ پدرش، او توسط جافری شکنجه شد، توسط سرسی تحقیر شد، مجبور شد با تیریون ازدواج کند و توسط لیتل فینگر دستکاری شد.

وقتی او به وینترفل باز می‌گردد، او گروگان رمزی بولتون است که به او تجاوز می‌کند. با کمک جوناسنو موفق می شود کنترل وینترفل را دوباره به دست بگیرد. وقتی برادرش در شمال پادشاه نامیده می‌شود و برای یافتن دنریس باید آنجا را ترک کند، سانسا برای حکومت باقی می‌ماند. مهارت های رهبری و مذاکره را نشان می دهد ، که تا پایان فصل حفظ می کند.

سانسا تاج ملکه شمال را برگزیده است.

از آنجایی که آنها حریف دنریس هستند. ملاقات کرد، سانسا می خواهد استقلال شمال را تضمین کند. وقتی بران به تاج و تخت می رسد و شورا موافقت می کند که شمال مستقل باشد و توسط استارک اداره شود، موضع او تغییر نمی کند. با وجود تمام موانع، سانسا در "بازی تاج و تخت" شرکت کرد و در پایان پیروز شد.

جان اسنو: بازگشت به ابتدا

به عنوان یک حرامزاده، با جان اسنو همیشه با تحقیر رفتار می شد. در وینترفل، حتی توسط برخی از اعضای خانواده. صاحب قلبی فروتن و سخاوتمند، در طول روایت خود را به عنوان یک رهبر زاده نشان داد. در ابتدای سریال، او انتخاب کرد که به نگهبانان شب بپیوندد، جایی که نمی توانست دارایی یا روابط عشقی داشته باشد و باید زندگی خود را وقف حفاظت از پادشاهی کند.

فراتر از دیوار، او تفاهماتی را با وحشی ها و صلح بین آنها و رنجرز. در این روند، او توسط همراهان خود کشته شد و مجبور شد توسط ملیساندر زنده شود، زیرا او یک بخش اساسی از کل عمل بود.

جان اسنو در نگهبانان شب.

اگرچه به دنبال قدرت نبود، رئیس گشت گشت، پادشاه شمال نام گرفت ودر نهایت مورد علاقه تخت آهنین بود. با کشف اینکه او یک تارگرین است، بین سنگینی مسئولیت، نیاز به وفاداری به دنریس و وظیفه گفتن حقیقت مردد می شود.

او در نهایت راه صداقت<9 را دنبال می کند>، مثل همیشه، و نشان دادن هویت شما. وقتی متوجه می‌شود که معشوقش به ملکه‌ای بی‌رحم و بی‌رحم تبدیل شده است، وقتی متوجه می‌شود که معشوقه‌اش به یک ملکه بی‌رحم و بی‌رحم تبدیل شده است، وظیفه برکناری او از قدرت را بر عهده می‌گیرد. یک بار دیگر، او برای قربانی کردن آنچه که دوست دارد برای منافع عمومی تحریک می شود و دنریس را می کشد که دنریس او را می بوسد.

اگرچه او از همه محافظت کرده است، او به خیانت محکوم می شود و مجبور می شود دوباره به نگهبانان شب بپیوندد. این یک مجازات تقریبا نمادین است، زیرا دیگر هیچ دیوار یا وایت واکر وجود ندارد. در یک چرخش غم انگیز سرنوشت، جان اسنو همانطور که شروع کرد، به پایان می رسد، تنها و به حاشیه رانده شده توسط همه.

شخصیت های اصلی و بازیگران

در این مقاله، ما انتخاب خواهیم کرد تمرکز کردن فقط روی شخصیت هایی که در فصل آخر سریال ارتباط بیشتری داشتند.

دنریس تارگرین (امیلیا کلارک)

دختر ایریس دوم تارگرین، "شاه دیوانه" که توسط جیمی لنیستر به قتل رسید، دنریس وارث قانونی تخت آهنین است. مادر سه اژدها، او در مسیر رسیدن به قدرت با ارتشی از حامیان و مخالفان روبرو می شود.

جان اسنو (کیت هرینگتون)

جان اسنو پسر است. حرامزاده ند استارک، فرستاده شده به نگهبان شبشب پس از مبارزه با وایت واکرها در آن سوی دیوار، او در نهایت مرد و دوباره زنده شد. هنگامی که او به وینترفل باز می گردد، به عنوان پادشاه شمال و فرماندهی نیروها علیه پادشاه شب انتخاب می شود.

سانسا استارک (سوفی ترنر)

بزرگترین دختر طایفه استارک برای ازدواج با جافری به کینگز لندینگ برده شد اما در نهایت توسط شاهزاده شکنجه شد و مجبور شد با تیریون لنیستر ازدواج کند. جلوتر، شما باید با رمزی بولتون، سادیستی که بر وینترفل تسلط داشت، ازدواج کنید. سرانجام، در کنار برادرش جون، او موفق می شود به خانه بازگردد و بر شمال حکومت کند. جنگجو، آریا با اعدام پدرش از بقیه اعضای خانواده اش جدا می شود. او سال‌ها در اطراف پرسه می‌زند و نقشه‌های انتقام‌اش را شرح می‌دهد، در حالی که با افرادی ملاقات می‌کند که به او یاد می‌دهند چگونه بجنگد و زنده بماند.

بران استارک (ایزاک همپستد رایت)

همچنین ببینید: 12 شعر کودکانه از وینیسیوس دو موراس

بران زمانی که شاهد رابطه عشقی بین برادران لنیستر بود و توسط جیمی از برج پرتاب شد، بچه بود. پسر جان سالم به در برد اما روی ویلچر محبوس شد. در طول روایت، او به آن سوی دیوار سفر می کند و در نهایت تبدیل به کلاغ سه چشم می شود، موجودی که گذشته را می شناسد و آینده را پیش بینی می کند.

سرسی لنیستر (لنا هدی)

ازدواج با رابرت باراتیون، پادشاهی که شما از آن نفرت دارید،سرسی راز بزرگی را پنهان می کند: رابطه محارم او با برادرش جیمی. پس از مرگ همسرش، سرسی همه فرزندانش را از دست می دهد اما تا آخر برای حفظ قدرت می جنگد و جیمی در کنار اوست.

جیمی لنیستر یک جنگجوی بزرگ است که به خاطر کشتن ایریس تارگرین، پادشاه ظالم شهرت دارد. عاشق سرسی، خواهر، شخصیت در طول روایت تغییر می کند اما در نهایت به ملکه وفاداری می کند.

تیریون لنیستر (تیریون لنیستر)

تیریون کوچکترین برادر خانواده لنیستر است که به دلیل اینکه با کوتوله متولد شده است مورد تبعیض قرار گرفته و به عنوان "نفرین" شناخته می شود. او که بسیار باهوش و دارای روحی سرکش است، علیه برادرانش شورش می کند و تصمیم می گیرد با دنریس متحد شود، دنریس که او را به عنوان دست راست خود، "دست ملکه" نام می برد.

شاه شب (ولادیمیر فوردیک) )

شاه شب، "پادشاه شب" موجودی است که بر همه وایت واکرها ، ارتشی از زامبی ها که از شمال می آیند، حکومت می کند. که تهدید به نابودی هفت پادشاهی می کند.

آماده شدن برای جنگ با رقیب.

سام، مرد ادب و بهترین دوست جون، هویت واقعی خود را کشف می کند که توسط بران تایید می شود. جون پسر حرامزاده ند استارک نیست، بلکه برادرزاده اوست که حاصل اتحاد لیانا استارک با ریگار تارگرین است. بنابراین، جان در ردیف بعدی جانشینی قرار دارد.

توسعه

ارتش پادشاه شب به وینترفل می رسد و نبردی طولانی با زامبی ها و اژدهای یخی انجام می شود، جایی که بخش بزرگی از سربازان جان خود را از دست می دهند. از سبوس برای فریب دادن پادشاه شب استفاده می شود که قرن هاست در تعقیب کلاغ سه چشمی بوده است. آریا موفق می شود او را از پشت غافلگیر کند و او را می کشد.

جان متوجه می شود که او یک تارگرین است و به دنریس نشان می دهد که عاشق است. ملکه از او می خواهد که آن را مخفی نگه دارد، آگاه است که آنها سعی خواهند کرد او را از تاج و تخت کنار بزنند. استارک سابق تصمیم می گیرد داستان را برای "خواهران"، سانسا و آریا تعریف کند و به زودی این خبر در حلقه ملکه پخش می شود.

در راه رسیدن به کینگز لندینگ، یکی از اژدهایان دنریس کشته می شود. توسط ناوگان یورون گریجوی، معشوقه جدید سرسی. در طول درگیری، میساندی، بهترین دوست مادر اژدها، ربوده می شود و در نهایت سر بریده می شود. قبل از تهاجم به شهر، تیریون جیمی را آزاد می کند و راهی برای فرار با خواهرش به او می آموزد.

«دست ملکه» می خواهد از نابودی کینگز لندینگ و مرگ تعداد بی شماری از شهروندان بی گناه جلوگیری کند. با دنریس امضا کنید:اگر سربازان دشمن زنگ ها را به صدا درآورند، به این دلیل است که تسلیم شده اند.

ملکه بر فراز شهر اژدها پرواز می کند و به سر و صدای زنگ ها توجهی نمی کند و همه چیز را به آتش می کشد، با خشم. جان اسنو تلاش می کند تا قتل عام را متوقف کند اما کاری برای متوقف کردن آن انجام نمی دهد. سرسی و جیمی لنیستر شکست خورده در آغوش گرفته شده در ویرانه های قلعه می میرند.

پایان

جان اسنو کرم خاکستری را می بیند که تمام سربازان سرسی را به زانو در می آورد. دنریس در مقابل ارتش خود ظاهر می شود و به Unsullied اعلام می کند که آنها "آزاد کننده" خواهند بود و به دنباله فتوحات خود ادامه خواهند داد. تیریون با او روبرو می شود و به خیانت متهم می شود و پس از آن دستگیر می شود.

اسنو در زندان با او ملاقات می کند و او را متقاعد می کند که دنریس برای مردمش خطری ایجاد می کند. در اتاق تاج و تخت، ملکه سعی می کند او را ببوسد و او از نزدیکی برای ضربه زدن به او استفاده می کند. خانواده های بزرگ هفت پادشاهی گرد هم می آیند تا بدانند چه کسی حکومت خواهد کرد و تیریون با یک سخنرانی متقاعد کننده، بران را به عنوان پادشاه آینده منصوب می کند.

بران به حکومت شش پادشاهی ادامه می دهد و تیریون به عنوان "دست" از پادشاه» و سانسا تاج گذاری می کند ملکه شمال که یک بار دیگر مستقل است. به عنوان مجازات مرگ دنریس، جان اسنو محکوم به پیوستن به نگهبانان شب، گروهی از راهزنان و حرامزاده ها می شود که همه چیز را رها می کنند و آن سوی دیوار پرسه می زنند.

بررسی فصل گذشته

فصل آخر سریال این مجموعه تلویزیونی بیش از یک سال است که مشتاقانه توسط طرفداران انتظار می رود. چندین نظریه مطرح شده استدر حال ظهور و همه می خواستند بدانند چه کسی در نهایت بر تخت آهنین می نشیند.

فقط در شش قسمت، دیوید بنیوف و دی بی وایس، نویسندگان سریال، مجبور شدند داستان را که هنوز باز است به پایان برسانند. کتاب های نوشته جورج آر آر مارتین.

جلسات در وینترفل

پس از جدایی های دردناک در اوایل سریال، فصل آخر ملاقات بین برادران خانواده استارک را تبلیغ می کند : برای اولین بار، جون، سانسا، آریا و بران به شمال بازگشتند. هر کس بعد از هر چیزی که زندگی کرده است، به طور قابل توجهی متفاوت است، به خصوص بران، که کلاغ سه چشمی شد و دیگر شبیه یک فرد به نظر نمی رسد.

Reencounter و Arya و Bran.

برای مبارزه با وایت واکرها ، دشمنان قدیمی مانند جادوگر ملیساندر، تازی و حتی جیمی لنیستر دوباره ظاهر می‌شوند. در مواجهه با یک تهدید مرگبار، همه موفق می شوند نیروها را به هم بپیوندند و در کنار هم کار کنند و برای لحظه ای درگیری های گذشته را رها کنند.

آریا همه را نجات می دهد

از کودکی، آریا استارک تکرار کرد که نمی‌خواهد «بانوی وینترفل» شود و مانند برادران مردش، تمایل دارد جنگیدن را یاد بگیرد. آریا با سرپیچی از استانداردهای آن زمان و آنچه از یک دختر هم سن و شرایط اجتماعی او انتظار می رفت، همیشه می دانست که او یک جنگجو خواهد بود.

آریا یاد می گیرد که بجنگد.

در ابتدای سریال، ند رویای دخترش را برآورده می کند، زمانی که یک شمشیر کوچک به او می دهد،"سوزن" و یک معلم شمشیربازی برای او استخدام می کند. استاد درسی را منتقل می کند که دختر هرگز آن را فراموش نمی کند و در تمام داستان حمل می کند:

- به خدای مرگ چه می گوییم؟

- امروز نه!

وقتی پدرش کشته می‌شود و خانواده استارک از هم جدا می‌شوند، آریا تنها کودکی است که به تنهایی رها شده و از غرایز خود برای زنده ماندن استفاده می‌کند. دختر کوچک یتیم که با تمایل به انتقام و میل به یافتن برادرانش تحریک می شود، به نوجوانی شجاع تبدیل می شود که در جنگیدن مهارت دارد.

در طول فصل های گذشته، ما تمرین آریا را تماشا کرده ایم که در حال رشد است. مهارت های او، توانایی های آنها با کمک سگ شکاری و برین از تارت. دوران او در میان مردان بی چهره Braavos، یادگیری از Jaqen H'ghar، "مرد بی نام"، او را به یک قاتل کارآمد و دقیق تبدیل می کند که می تواند هر کسی را بکشد.

آریا غافلگیر می کند و می کشد. پادشاه شب.

در طول نبرد وینترفل، لحظه ای از تنش بسیار زیاد رخ می دهد که در آن زن جوان در کتابخانه ای پر از وایت واکر گیر افتاده است و هیچ سلاحی برای دفاع از خود ندارد. دفاع کن یک بار دیگر، ما شاهد توانایی چشمگیر او در حرکت بدون سر و صدا و دزدکی در غیر محتمل ترین موقعیت ها هستیم.

همان شب، ملیساندر به آریا پیشنهاد می کند که مقدر شده است که پادشاه شب را بکشد، با به یاد آوردن تو. شعار معلم وقتی "امروز نه" را تکرار می کنید،جنگجو فرار می کند و ما فقط او را در پایان قسمت دوباره می بینیم. آریا رفت تا هدفش را که تمام زندگی اش را برای آن آموزش داده بود، برآورده کند: محافظت از خانواده و خودش، برای زنده ماندن.

ظهور و سقوط دنریس

دنریس تارگرین فصل گذشته شروع شد. سریال آماده گرفتن تخت آهنین پس از اینکه جان اسنو تصمیم گرفت عنوان پادشاه در شمال را کنار بگذارد و با مادر اژدها بیعت کند، آن دو عاشق هم شدند و با هم به وینترفل رسیدند. در آنجا دنریس توسط مردم شمال که خواهان استقلال هستند و از او به خاطر تارگرین بودن می ترسند با بی اعتمادی پذیرفته می شود.

دنریس و جان به شمال می رسند.

پس از شکست دادن. پادشاه شب و هنوز دو اژدها و بخش زیادی از ارتش خود را در اختیار دارد، او آماده است سرسی لنیستر را سرنگون کند و آنچه را که به حق اوست بازیابی کند. شانس ناگهان تغییر می کند ، با توالی وقایعی که او را غافلگیر می کند.

ابتدا، او متوجه می شود که جان یک تارگرین است و علاوه بر برادرزاده اش، جانشین نسل خونی است. . او متوجه می شود که اگر این خبر منتشر شود، مردم از او می گذرند و از عاشق می خواهد که آن را مخفی نگه دارد. با این حال، وقتی اسنو حقیقت را به خواهران استارک می‌گوید، اطرافیانش شروع به توطئه می‌کنند و دنریس احساس می‌کند که مضاعف به او خیانت شده است.

وقتی ریگال، اژدهای او، توسط نیزه‌های یورون گریهوی کشته می‌شود، خشم و احساس شما قابل مشاهده است. از ناتوانی سناریو زمانی بدتر می شود که میساندی،دوست وفادار او به دستور سرسی ربوده شده و سر بریده می شود، بدون اینکه او بتواند جلوی آن را بگیرد.

دنریس، خشمگین، بالای سر اژدهایش. "، که در والرین به معنی "آتش اژدها" است، آخرین چیزی بود که میساندی قبل از مرگ گفت و تمام شهر را به آتش سوزی بزرگ محکوم کرد. در حالت چهره ملکه می‌توانیم نفرت را ببینیم که از آن نقطه به بعد شروع به حرکت او می‌کند.

حتی زمانی که لندینگ پادشاه توسط ارتش او اشغال شده و سربازان سرسی تسلیم می‌شوند، دنریس اینطور نیست. راضی است، احساس انتقام نمی‌گیرد و بر فراز شهر پرواز می‌کند و به همه چیز و همه‌کس آتش می‌زند. در این صحنه است که ما مطمئن هستیم که شخصیت تغییر کرده است، خشم و میل او به قدرت باعث شده است که تمام ارزش هایی را که از آن دفاع می کرد فراموش کند.

اگرچه او همچنان در مورد ساختن دنیایی جدید بدون آن صحبت می کند. ظلم و ستم، سخنرانی او نشان می دهد که چه کسی در نهایت شبیه به حاکمان ظالمی شد که او همیشه آنها را محکوم می کرد.

سقوط سرسی لنیستر

سرسی لنیستر که مصمم بود تا پایان قدرت را حفظ کند، به تدریج تنها تر شد. زمان از روایت گذشت. اگرچه او قول داده بود که نیروهایش را در شمال علیه پادشاه شب جمع کند، اما تصمیم گرفت آنها را برای جنگ علیه دنریس آماده کند. هنگامی که جیمی تصمیم می گیرد به وینترفل برود، خواهرش احساس می کند که توسط همراه ابدی خود رها شده است.

سرسی و جیمی دوباره به هم می رسند.

با این وجود،اعداد علیه او، ملکه تسلیم نمی شود و به ایجاد اتحاد ادامه می دهد. برای مبارزه با اژدهایان دنریس، او حتی سعی می‌کند فیل‌ها را به نیروهایش ملحق کند، در یک بازوی آهنین آشکار بین زنان.

در حالی که مادر اژدها در حال آتش زدن کینگز لندینگ است، سرسی از بالکن قلعه تماشا می‌کند. در تلاش برای فرار تا پایان، او با تعجب دوباره جیمی را پیدا می‌کند، کسی که برای جستجوی او بازگشته است.

دوباره با هم متحد می‌شوند، این دو در آغوش کشیدن در میان آوار، با هم در برابر دنیا، همانطور که زندگی می‌کردند، می‌میرند. 3>

تیریون لنیستر، صدای عقل

تیریون لنیستر یک شخصیت کنجکاو است که در کل سریال بین طعنه و خرد در نوسان است. اگر در برخی از قسمت‌های داستان، خود را تندخو و بی‌ایمان نشان می‌دهد، در برخی دیگر مصمم است و حاضر است برای ساختن دنیایی بهتر دست به هر کاری بزند.

علی‌رغم لنیستر بودن، او همیشه زندگی کرده است. واقعیت های دنیای پر از بی عدالتی و تعصب. برادر کوچکتر سرسی و عموی جافری سادیست، او از نزدیک با فساد اخلاقی مرتبط با قدرت آشناست. بنابراین، هنگامی که دنریس را ملاقات می کند، می پذیرد که او را همراهی کند و به عنوان دست راست او خدمت کند، زیرا به چشم انداز او برای آینده اعتقاد دارد.

تیریون در حال دیدن نابودی کینگز لندینگ.

وقتی متوجه می شود که چه کسانی علیه او توطئه می کنند، "دست ملکه" وفاداری خود را حفظ می کند و حتی بهترین دوستش، واریس را که به دلیل خیانت سوزانده شده است، محکوم می کند. اگرچه همچنیناو که نسبت به مردم کینگز لندینگ خشمگین بود، سعی کرد صلح را حفظ کند و بین سربازان آتش بس مذاکره کند.

همچنین ببینید: کتاب اتاق دسپژو، اثر کارولینا ماریا دی ژسوس: خلاصه و تحلیل

رویای او برای بودن در کنار یک ملکه عادل همراه با شهر پس از پیروزی خونین دنریس، تیریون او را طرد می کند و در نهایت توسط سربازانش دستگیر می شود. او همچنین کسی است که موفق می شود چشمان جان اسنو را باز کند و او را متقاعد کند که او را بکشد تا مردمش را آزاد کند.

پس از مرگ او، هنوز این حکیم است که راه حل مشکل جانشینی را ارائه می دهد: بعدی. پادشاه بران استارک خواهد بود، با حمایت تیریون به عنوان "دست" او.

بران استارک، پادشاه سه چشم

سفر بران استارک با بقیه بسیار متفاوت است. و غافلگیری تا آخر از زمانی که او یک پسر کوچک بود، بران بیش از همه دیده است و این چیزی است که در نهایت سرنوشت او را رقم زد. در کودکی، او از یک برج بالا رفت و صحنه عشقی بین برادران لنیستر را تماشا کرد.

برای محافظت از راز، جیمی او را هل داد و بران فلج شد. هودور یاور و همراه او برای نجات جان پسر جان باخت و نشان داد که در حال تحقق بخشیدن به سرنوشت خود است. بران برای تبدیل شدن به کلاغ سه چشم ، که نوعی حافظه جمعی است، باید زنده بماند.

این مرد جوان که از گذشته و همچنین آینده آگاه است، بیشتر فصل گذشته را در سکوت، تماشای آنچه اتفاق می افتد با این حال، گاهی اوقات او از دانش خود برای تداخل در کار استفاده می کند




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.