اخلاق داستان سه خوک کوچک

اخلاق داستان سه خوک کوچک
Patrick Gray

قصه های پریان از همان دوران کودکی به ما یک سری درس می آموزد که احتمالاً تا آخر عمر با خود خواهیم برد.

مثلاً داستان معروف سه خوک کوچک به ما دستور می دهد که از قبل آگاه باشید و به آینده فکر کنید و به طور موقت لذت های فوری را کنار بگذارید.

همچنین ببینید: معنی جیغ نوشته ادوارد مونک

اخلاق داستان

داستان سه خوک کوچک به ما می آموزد که ما باید دور بین باشیم و به دراز مدت فکر کنیم.

دو تن از سه برادر - کوچکترین - تصمیم گرفتند که خانه را سریع بسازند تا بتوانند سریع بروند و بازی کنند. از آنجا که آنها این انتخاب بی پروا را انجام دادند، خانه های شکننده ای ساختند که از کاه و چوب ساخته شده بود - اصلاً ایمن نبود - که به سرعت توسط گرگ بد بزرگ ویران شد.

همچنین ببینید: Djamila Ribeiro: 3 کتاب اساسی

داستان به ما می آموزد که لازم است کوته فکر نباشیم و فقط به چیزهایی فکر کنیم که ما را خوشحال می کند.

«سه خوک کوچولو» به لذیذترین و دراماتیک ترین شکل به کودک می آموزد که نباید تنبل باشیم و نپذیریم. چیزهایی در فلوت وجود دارد، زیرا اگر این کار را انجام دهیم، ممکن است نابود شویم

برونو بتلهایم - روانکاوی افسانه ها

برنامه ریزی اساسی است

در حالی که خوک های جوان را می توان به عنوان مضطرب تعریف کرد. و تنبل، برادر بزرگتر تصویر یک کارگر سازمان یافته و محتاط است.

منطق او بر برنامه ریزی برای آینده و یافتن راه حلی مطمئن برای خود و برادرانش متمرکز بود.

Aاهمیت پشتکار

افسانه برادران خوک کوچک نیز در مورد اهمیت اصرار برای پیروزی صحبت می کند.

بزرگترین خوک تجسم استقامت و استقامت است و او مصمم است که پافشاری کند تا چیزی محکم بسازد که در برابر ناملایمات مقاومت کند.

او به ما دستور می دهد همیشه به آینده فکر کنیم و سناریوهای نه چندان خوشایند را تصور کنیم تا بتوانیم از خود دفاع کنیم. در برابر بدبختی هایی که ممکن است پیش بیاید.

اصل لذت x اصل واقعیت

در اصطلاح روانکاوانه می توان گفت که جوان ترین خوک ها بر اساس اصل لذت اداره می شدند، یعنی با جستجو حرکت می کردند. برای شادی فوری.

پیرمردترین و بالغ‌ترین خوک کوچک بر اساس چیزی اداره می‌شد که اصل واقعیت نامیده می‌شود - او تنها کسی بود که می‌توانست لذت بازی خود را به تعویق بیندازد تا خود را وقف کار دشوار ساختن چیزی ماندگار کند. .

سن و تجربه باعث شد خوک بزرگتر به نتیجه ای عاقلانه برسد و بفهمد که لحظه ای باید لذت خود را به تعویق بیندازد.

در واقع چنین بود. بهتر است وقتی می‌خواهد سازه‌ای قوی‌تر بسازد که همه را نجات دهد، بازی نکند.

به گفته روانکاو برونو بتلهایم:

زندگی بر اساس اصل لذت، گینه جوان‌تر خوک ها بدون فکر کردن به آینده و خطرات آن به دنبال رضایت فوری هستندواقعیت - اگرچه خوک میانی در تلاش برای ساختن خانه ای کمی مهم تر از جوان ترین، بلوغ نشان می دهد. تنها سومین و مسن‌ترین خوک‌های کوچک یاد گرفته است که طبق اصل واقعیت زندگی کند: او می‌تواند تمایل خود به بازی را به تعویق بیندازد، و با توجه به توانایی‌اش در پیش‌بینی آنچه ممکن است در آینده رخ دهد.

داستان خوک های کوچک به ما می آموزد که با انتخاب دشوار بین لذت فوری و نیاز به انجام وظایف ناخوشایند کنار بیاییم.

داستان به ویژه به ما می آموزد که تکانه های خود را کنترل کنیم فقط به سمت چیزی که ما هدایت می شود. آن را دوست دارم و نشان می دهد که فداکاری نتیجه می دهد.

خلاصه سه خوک کوچک

ارائه داستان

روزی روزگاری بود سه برادر خوک کوچک آنها با مادرشان زندگی می کردند و شخصیت های بسیار متفاوتی داشتند.

بزرگ عادت داشت همیشه در خانه کمک کند در حالی که دو جوان همیشه در اطراف شوخی می کردند و از کارهای خانه منحرف می شدند.

زندگی مستقل جدید، دور از مادر

حالا مادر این سه بچه با دیدن بچه های بزرگتر گفت وقت آن رسیده که خانه را ترک کنند تا زندگی مستقلی بسازند.

و سه برادر به سمت خانه جدیدشان رفتند. آنها یک مکان خوب در جنگل پیدا کردند و تصمیم گرفتند سه خانه کوچک بسازند.

ساخت سه خانه

کوچکترین خوک یک خانه کاهی ساخت زیرا می خواستکار را سریع تمام کنید تا به بازی بروید.

خوک وسط - که قبلاً کمی نگرانی نشان می داد، اما از طرف دیگر مشتاق بازی کردن بود - تصمیم گرفت خانه اش را بسازد. چوب.

از همه متفاوت تر، مسن ترین خوک کوچکی بود که با پیش بینی مشکلات آینده، تصمیم گرفت بازی را کنار بگذارد و سخت خود را وقف ساختن خانه ای محکم و امن ساخته شده با آجر و سیمان کند.

ورود گرگ

یک روز خوب گرگ ترسیده وارد شد.

اول او در خانه کوچکترین خوک - ساخته شده از کاه - زد. جوان‌ترین خوک که می‌دانست ساخت و ساز مقاومت نمی‌کند، به سمت خانه برادرش در همسایگی دوید.

گرگ به خانه دوم رفت - خانه‌ای که از چوب ساخته شده بود. به هم خورد و خوک ها باز نشد. از ترس آینده به سمت خانه خوک سوم که از آجر و سیمان ساخته شده بود دویدند.

گرگ با نفسی عظیم به سرعت دو خانه اول را (یکی از کاه و یک خانه ساخته شده) را ویران کرد. از چوب). با این حال، وقتی به سومین، ساخته شده از سیمان و آجر رسید، حتی با تمام قدرتی که در ریه هایش بود، نتوانست خانه را حتی یک میلی متر تغییر دهد - در واقع ساخت و ساز محکمی بود.

آخرین تلاش گرگ: ورودی از شومینه

مداوم، گرگ وقتی دید قادر نیست خانه سوم را با یک نفس ویران کند تسلیم نشد. با مشاهده ساخت و ساز متوجه یک ورودی شدممکن است: شومینه.

با این حال، مسن ترین خوک که از حمله احتمالی گرگ از قبل هشدار داده بود، قبلاً دیگ بزرگی از سوپ در حال جوش را زیر شومینه گذاشته بود.

وقتی گرگ سعی کرد وارد شود. خانه از راه دودکش، بلافاصله داخل دیگ در حال جوش افتاد و فرار کرد و سه خوک کوچک سالم و سلامت باقی ماند.

داستان را دوست دارید؟ درباره داستان سه خوک کوچک بیشتر بیاموزید.

اقتباس برای کارتون

برگرفته شده توسط دیزنی از داستان سه خوک کوچک که در می 1933 منتشر شد را تماشا کنید:

داستان این سه خوک های کوچک - DISNEY

همچنین ببینید




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.