جنگ سرد، نوشته پاول پاولیکوفسکی: خلاصه، تحلیل و زمینه تاریخی فیلم

جنگ سرد، نوشته پاول پاولیکوفسکی: خلاصه، تحلیل و زمینه تاریخی فیلم
Patrick Gray
ویکتور را در پایتخت فرانسه شگفت زده کرد. برای اولین بار، آنها می توانند بدون نگرانی در خیابان قدم بزنند و صحبت کنند. زولا می گوید که با یک ایتالیایی ازدواج کرد تا بتواند کشور را ترک کند، اما این برای کلیسا نبود، و به همین دلیل است که مراسم را جدی نمی گیرد.

زندگی در پاریس با زندگی در پاریس در تضاد است. زن و شوهر در ورشو رهبری کردند. در بارها، موسیقی پر جنب و جوش است، زوج ها در یک آغوش، در فضایی از شادی و اشتیاق می رقصند.

زولا و ویکتور دوباره در پاریس ملاقات می کنند.

زندگی با هم برای اولین بار، آنها در حرفه زولا سرمایه گذاری می کنند. برای این، آنها شروع به رفت و آمد در محافل هنری شهر می کنند. زن جوان وقتی متوجه می‌شود که موقعیت او به عنوان یک "تبعید" کنجکاوی حاضران را به خود جلب می‌کند، ناراحت می‌شود.

او همچنین وقتی متوجه می‌شود که ویکتور جزئیاتی را در مورد گذشته‌اش برای ارتقای حرفه‌اش گفته است، احساس خیانت می‌کند. با وجود مشکلات، آن شب صحنه ای رخ می دهد که نماد رهایی قهرمان داستان است.

در حالی که او با غریبه ها صحبت می کند، او به تنهایی به رقص می رود. او لبخند می زند، در آغوش چندین نفر می چرخد، از روی پیشخوان بالا می رود، انگار برای اولین بار است که می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد.

کلیپ فیلم جنگ سرد - رقص (2018)

جنگ سرد یک فیلم درام و عاشقانه لهستانی به کارگردانی پاول پاولیکوفسکی است که در سال 2018 اکران شد. این فیلم که به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شده است، در دهه 1950 و در دوره تقابل ایدئولوژیک بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا.

همچنین ببینید: 18 فیلم کمدی برزیلی برای تماشا در سال 2023

این فیلم که جنبش های سیاسی و اجتماعی آن زمان را به تصویر می کشد، سرنوشت ویکتور و زولا، پیانیست و خواننده ای را دنبال می کند که در جریان درگیری عاشق یکدیگر می شوند.

جنگ سرد - GUERRA FRIA // تریلر زیرنویس

هشدار: این مقاله حاوی اسپویلر است!

خلاصه

ویکتور پیانیستی است که در سراسر لهستان سفر می کند، جمع آوری و ضبط آهنگ های سنتی او برای یک شرکت موسیقی به نام Mazurek Ensemble کار می کند که برای جستجوی خوانندگان و رقصندگانی که استعدادهای کشور را نمایندگی می کنند، تست های تستی برگزار می کند.

در آنجا با زولا، خواننده جوان با استعداد و فوق العاده زیبایی که توجه مردم را به خود جلب می کند، آشنا می شود. پیانیست در طول یک تمرین، آنها در نهایت درگیر می شوند و مخفیانه قرار ملاقات را آغاز می کنند.

بعد از اینکه شرکت تبلیغات سیاسی استالینیستی را در برنامه های خود گنجاند، شروع به سفر برای ارائه عمومی می کند. در برلین، زوج موافقت می کنند که فرار کنند و از پرده آهنین عبور کنند، اما زولا ظاهر نمی شود و ویکتور تنها می رود.

مدتی بعد، آنها دوباره برای مدت کوتاهی در پاریس ملاقات می کنند و در مورد جدایی صحبت می کنند و اعتراف می کنند که هستند. قرار ملاقات با افراد دیگر سپس سعی می کند به تماشای یکعدم آزادی شاید به همین دلیل است که عشق آنها از همان ابتدا محکوم به شکست به نظر می رسد.

از طرف دیگر، با وجود نشانه های آشکار ضربه روحی، این احساس را داریم که این داستان می تواند در زمینه دیگری اتفاق بیفتد. این داستان یک عشق غیرممکن است که سرنوشت آن شکست است و ممکن است در طول زمان اتفاق بیفتد.

بنابراین، عنوان جنگ سرد ممکن است معنای دومی داشته باشد، از نظر استعاره ای از ساییدگی یک رابطه . به هر حال، آنچه زولا و ویکتور را از هم جدا می‌کند، تردید، خیانت، افسردگی، حسادت و جاه‌طلبی، از جمله عوامل دیگر است.

در طول فیلم، آنها کمتر و کمتر جوان، خسته‌تر و ناامیدتر به نظر می‌رسند. با این حال، همانطور که ژولیت، دوست دختر سابق ویکتور، که آهنگی را برای زولا ترجمه می‌کند، می‌گوید:

زمان مهم نیست که چه زمانی دوست دارید.

هیچ پایان خوشی برای این زوج وجود ندارد، اما پیامی ادامه دارد این است که عشق چیزی بزرگتر است ، قادر به غلبه بر همه موانع، حتی خود مرگ است. عنوان اصلی Zimna Wojna کارگردان Pawel Pawlikowski فیلمنامه Paweł Pawlikowski، Janusz Głowacki، Piotr Borkowski طول 88 دقیقه کشورمبدا لهستان راه اندازی 2018 جوایز

جایزه فیلم اروپا برای بهترین فیلم، جایزه فیلم اروپا برای بهترین کارگردان، جایزه گویا برای بهترین فیلم اروپایی، جایزه گائودی برای بهترین فیلم اروپایی، جوایز حلقه منتقدان فیلم نیویورک برای بهترین فیلم خارجی

همچنین ببینید

نمایش زولا در یوگسلاوی سابق اما پلیس او را به رسمیت می شناسد و مجبور به ترک کشور می شود.

زن جوان با یک خارجی ازدواج می کند و لهستان را ترک می کند و دوباره با ویکتور در پاریس متحد می شود. سرانجام آنها می توانند با هم باشند و زندگی مشترکی را شروع کنند و روی حرفه او سرمایه گذاری کنند که موفق به ضبط آلبوم می شود. این روند روابط را تیره می کند و او ناگهان تصمیم می گیرد به کشور اصلی خود بازگردد.

او چاره دیگری نمی بیند و حتی می داند که دستگیر می شود و به عنوان یک خائن دیده می شود، باز می گردد. در حالی که ویکتور در زندان است، زولا باید به عنوان یک خواننده امرار معاش کند، اما افسرده می شود و شروع به نوشیدن بیش از حد می کند. هنگامی که او آزاد می شود، برای نجات او می رود و آنها تصمیم می گیرند همه چیز را پشت سر بگذارند.

همچنین ببینید: فارست گامپ، داستان سرا

این زوج عازم منطقه روستایی کشور می شوند و در داخل کلیسایی ویرانه، مراسم عروسی را برگزار می کنند. سپس زولا و ویکتور یک ردیف قرص می خورند. در صحنه پایانی، آنها کنار هم می نشینند و به جاده ای نگاه می کنند و منتظر می مانند> الهام گرفته شده از والدین پاول پاولیکوفسکی که مجبور به فرار از لهستان به انگلستان شدند. بنابراین، این فیلم به پدر و مادر کارگردان تقدیم می شود.

ویکتور و زولا دو شخصیت اصلی داستان هستند که تمام اکشن ها پیرامون آنها اتفاق می افتد. با نماهای نزدیک و فشرده، تصاویر بیشتر روی آنها، روی صورت آنها متمرکز می شود تا مکان هایی کهدر میان بیضی ها و سکوت ها ، بخش هایی از تاریخ وجود دارد که ما شاهد آنها نیستیم، بیش از 15 سال برخورد و اختلاف نظر. در این دوره، زندگی آنها به طور ناگهانی از هم جدا می شود، بدون اینکه توضیح زیادی برای بیننده داشته باشد.

برخلاف آنچه در ابتدا از فیلمی درباره عشق انتظار داریم، جنگ سرد حاوی لحظات معدودی عاشقانه است. . بین فقر، فقدان آزادی و ترس، عشق آنها از طریق استقامت ، اصرار آنها برای ماندن در کنار هم تا پایان نشان داده می شود.

بازسازی لهستان، موسیقی سنتی و فولکلور

در سال 1939، آلمان نازی به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. با بیش از 6 میلیون کشته، کشور ویران شد و شروع به تلاش برای بازسازی کم کم خود کرد.

فیلم در لهستان پس از جنگ شروع می شود، هنوز ویرانه، که اولین گام ها را برای برداشتن خود بر می داشت. فرهنگ فرا مرزی در سال 1947، این کشور به امپراتوری موسوم به شوروی پیوست و در حال بازسازی بود.

دو سال بعد، در سال 1949، ویکتور در حومه شهر سفر می کند و آهنگ های محلی لهستانی را مطالعه می کند. عبارات خوانندگان و نوازندگانی که پدیدار می شود، خستگی و رنج را نشان می دهد.

یکی از آهنگ ها به عنوان نوعی پیشگویی، این پرسش را مطرح می کند که «عشق را خدا آفریده است یا زمزمه شیطان». اطراف با برفبا پوشاندن همه چیز، فقر و ویرانی مشهود است.

گروه کر زن شرکت موسیقی.

وقتی او به گروه موسیقی Mazurek Ensemble برمی گردد، تست های آزمایشی شروع می شود و چندین جوان رسیدن به پشت کامیون ها کارگردان می گوید آنها آنجا هستند تا ترانه های "پدر و مادربزرگ و پدربزرگ"، "درد و ذلت" را بخوانند. به زودی قهرمان داستان، زولا، به دلیل هوای آشفته و زیبایی چشمگیرش از دیگران متمایز می شود.

اما این نشان می دهد که یک شیاد است، زیرا او هیچ یک از موضوعات را نمی داند و همچنین نیامده است. «از کوهستان» بر خلاف ادعای او. او در نهایت یک آهنگ روسی را که در کودکی آموخته بود می خواند، اما هنوز هم داوران، به خصوص ویکتور را خوشحال می کند.

زولا در طول کلاس رقص شرکت.

یکی از معلمان، نزدیک به پیانیست، حقیقت را در مورد گذشته زولا به او می گوید، که به خاطر کشتن پدرش دستگیر می شد. با این حال، علاقه او به دانش آموز افزایش می یابد.

عاشقانه ممنوع و مشارکت سیاسی در هنر

با وجود تفاوت سنی و پویایی ضمنی قدرت، رابطه بین ویکتور و زولا به سرعت فراتر می رود. پیوند معلم و دانش آموز در اولین تمرین که آنها تنها هستند، از او در مورد پدرش می پرسد و او به او می گوید که مورد آزار و اذیت قرار گرفته و با چاقو از خود دفاع کرده است، اما او را نکشته است.

زولا و ویکتور برای اولین بار شب را با هم تمرین کنید.

لحظه این را آشکار می کندهمدستی و علاقه متقابل وجود دارد و عاشقانه اندکی بعد به پایان می رسد. در حالی که این زوج شور و شوق خود را مخفیانه می گذرانند، ما در جلسه ای شرکت می کنیم که در آن پیشنهاد می شود که شرکت تبلیغات سیاسی استالینیستی را در کارنامه خود بگنجاند.

به زودی، ما شاهد آواز خواندن گروه کر روی صحنه هستیم. با پرتره ای بزرگ از جوزف استالین به عنوان پس زمینه. همه با لباس یکسان، مانند سربازان، جوانان آواز می خوانند و راهپیمایی می کنند.

نمایش موسیقی با تبلیغات سیاسی استالینیستی.

دراز کشیدن روی چمن ها، عاشقان صحبت می کنند و نگرش های متفاوتی را آشکار می کنند. اگرچه به نظر نمی رسد که زولا تحت تأثیر مشارکت سیاسی در حال وقوع باشد، ویکتور حتی بیشتر از حد معمول متفکر و نگران است.

او ابراز عشق می کند - "تا آخر دنیا با شما خواهم بود. - اما اعتراف می کند که در مورد رابطه اش با معلم مورد بازجویی قرار گرفته است.

ویکتور و زولا در باغ دراز کشیده اند.

مدیر شرکت به او مشکوک است که او یک ایدئولوژیک است. خائن، از دختر می پرسد که آیا اسکناس دلاری دارد و به خدا ایمان دارد؟ نوازنده آشکارا ترسیده است، زیرا می داند که او هدف سوء ظن است و کمیسر حزب سوسیالیست در همان نزدیکی است.

بنابراین ویکتور بلند می شود و می رود تا کسی آنها را با هم نبیند. شاید به خاطر جوانی زولا شرایط را درک نمی کند و عصبانی می شود. او فریاد می زند، او را "بورژوا" می خواند و خود را به رودخانه می اندازد و در آنجا می ماند.شناور و آواز می خوانند.

فرار، جدایی و اختلافات

شرکت با قطار به سمت برلین شرقی حرکت می کند و کارگردان سخنرانی می کند و تاکید می کند که آنها "در خط مقدم جداکننده کمونیسم و امپریالیسم". ویکتور و زولا ترتیبی می دهند که مخفیانه از پرده آهنین بگذرند و به فرانسه بگریزند.

پس از اجرا در برلین، ویکتور در مرز منتظر زولا می ماند اما او هرگز ظاهر نمی شود. در همین حین، خواننده علیرغم حواس پرتی که در صورتش وجود دارد، در یک مهمانی است و با سربازان صحبت می کند و می رقصد.

در صحنه بعدی، نوازنده تنها است و با حالتی غمگین در یک بار پاریسی می نوشد. تقریباً در زمان بسته شدن، زولا ظاهر می شود، که در شهر بود زیرا می خواست در یک برنامه بخواند.

ویکتور در حال نوشیدن، به تنهایی در بار.

آنها نشان می دهند که آنها هستند. داشتن رابطه با افراد دیگر و صحبت در مورد جدایی. زولا اعتراف می کند که برای فرار آماده نبود و مطمئن نبود که همه چیز درست شود.

این زوج خداحافظی می کنند و فقط سه سال بعد، زمانی که ویکتور برای تماشا به یوگسلاوی می رود، یکدیگر را می بینند. کنسرتی توسط کمپانی موسیقی در حالی که خواننده روی صحنه است، هر دو نگاه های خود را رد و بدل می کنند، اما پیانیست شناخته و اخراج می شود.

سپس مجبور می شود سوار قطاری به مقصد پاریس شود. در همین حال، گروه کر زنان برای عشق از دست رفته آواز می خواند و زولا به صندلی خالی تماشاگران نگاه می کند.

تبعید در پاریس

چهار سال بعد، در سال 1957، زولابرای اختلافاتی که بین زوجین وجود دارد. در حالی که او بزرگ‌تر، محتاطتر و مطمئن‌تر از آنچه می‌خواهد است، جوان است، پر انرژی است و می‌خواهد احتمالات را کشف کند.

در طول جلسات ضبط برای ضبط، ویکتور به طور فزاینده‌ای خواستار می‌شود و بحرانی. در حین راه اندازی متوجه شدیم که خواننده از کار راضی نیست. این زوج با هم بحث می کنند و زولا نشان می دهد که با مرد دیگری رابطه دارد. پیانیست زن را می زند و او می رود.

بازگشت، زندان و مرگ

ویکتور متوجه می شود که زولا به لهستان بازگشته است. او که افسرده شده دیگر قادر به نواختن پیانو نیست و تصمیم می گیرد به سفارت برود و بخواهد به کشور مبدأ خود بازگردد. در آنجا به او توصیه می شود که از این ایده دست بکشد، زیرا او را به دلیل ترک وطن خود خیانتکار می دانند.

با این وجود، در سال 1959، زولا به ملاقات معشوق خود در زندان می رود. آنها از راهی که انتخاب کرده اند پشیمان می شوند و او قول می دهد که منتظر او خواهد ماند، اما ویکتور از او می خواهد که به زندگی خود ادامه دهد.

پنج سال بعد، زولا نمایش بسیار موفقی را اجرا می کند و یک آهنگ کاملاً آواز می خواند. سبک های مختلف موسیقی . می بینیم که عشق به حرفه اش را از دست داده و فقط برای پول می خواند. پشت صحنه شوهر و پسر خردسال او هستند.

ویکتور از زولا که در حمام گریه می کند دلجویی می کند.

خواننده صحنه را ترک می کند و برای استفراغ می رود و مشخص می کند که مشروب می نوشد. خیلی زیاد. ویکتور قبلاً آزاد شده است و قرار است با او ملاقات کند. زولا روی شانه اش گریه می کند و از آنها می خواهد که بروندبرای همیشه دور می شوند.

آنها با اتوبوس سفر می کنند و دست در دست هم در وسط جاده توقف می کنند. آنها وارد یک کلیسای متروکه، ویرانه می شوند و شمعی روشن می کنند و عهد عروسی را تکرار می کنند. سپس یک سری قرص می خورند و روی خود ضربدر می زنند. زولا به ویکتور می گوید: "اکنون من مال تو هستم. برای همیشه".

آنها سپس روی نیمکتی در کنار جاده می نشینند و ساکت، بی حرکت، دست در دست هم می مانند. بالاخره بلند می شوند و اعلام می کنند:

بیا برویم آن طرف، دید بهتر می شود.

دوربین روی نیمکت متمرکز می ماند و دیگر قهرمانان داستان را نمی بینیم. گرچه شک همچنان پابرجاست، چون بار دیگر شاهد صحنه ای کلیدی از روایت نیستیم، می توان حدس زد که آنها مرده اند. پیمان خودکشی، مانند قرارداد رومئو و ژولیت، این ایده را منتقل می کند که این عاشقان تنها پس از مرگشان توانسته اند در آرامش باشند.

این زوج دست در دست هم به جاده نگاه می کنند.

در جامعه‌ای که دین ممنوع بود، مراسم عروسی که آنها بداهه می‌سازند، اقدامی طغیان‌کننده است که پیوندی را که آنها را متحد می‌کند مهر و موم می‌کند. آنها که به وضوح فرسوده شده اند، مطابقت دارند، سختی زندگی را با آرامش می پذیرند و تصمیم می گیرند خود را از طریق مرگ جاودانه کنند.

معنای فیلم

در پس زمینه تضاد ایدئولوژیک که دنیا را به دو قسمت تقسیم کرد، این فیلم نشان می‌دهد که اثرات روانی این رویدادها بر روی افراد گذاشته است. ویکتور و زولا ثمره جنگ، ترس، آزار، تبعید و




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.