12 شعر عالی از کاسترو آلوز

12 شعر عالی از کاسترو آلوز
Patrick Gray

کاسترو آلوز شاعر باهیایی (1847-1871) بخشی از آخرین نسل رمانتیک بود. نام اصلی Condoreirism به دلیل دفاع از جسم و روح الغاگرایی به عنوان شاعر بردگان به شهرت رسید.

کاسترو آلوز که نویسنده ای درگیر و با انگیزه دفاع از آرمان های عدالت و آزادی بود، تنها در 24 سالگی درگذشت، اما او مجموعه وسیعی از آثار را پشت سر گذاشت که شایسته مطالعه است.

اشعار الغاگر

مشهورترین اشعار کاسترو آلوز آنهایی بودند که به موضوع الغاگرایی پرداختند. شاعر با لحنی رساله‌آمیز و دشنام‌آمیز آن‌ها را در راهپیمایی‌ها و رویدادها می‌خواند.

کاسترو آلوز با لحنی خشم‌آمیز از موضوعات سیاسی و اجتماعی سخن می‌گوید و آرمان‌های لیبرال را می‌خواند و از جمهوری عذرخواهی می‌کند و مبارزات انتخاباتی به نفع الغای برده داری.

در سال 1866، زمانی که کاسترو آلوز در سال دوم دانشکده حقوق تحصیل می کرد، حتی در کنار روی باربوسا و دوستانش از دانشکده حقوق، یک جامعه لغوی را تأسیس کرد. .

بخش بزرگی از این تصنیف های درگیر تحت تأثیر غزل شاعر فرانسوی ویکتور هوگو (1802-1885) بود.

1. کشتی برده (گزیده)

'ما در وسط دریا هستیم... طلایی در فضا

مهتاب بازی می کند - پروانه طلایی؛

و امواج پس از او می دوند... خسته می شوند

مثل انبوهی از نوزادان ناآرام.

'ما در وسط دریا هستیم... از فلک

ستاره ها مانند کف می پرندآلوز در 6 ژوئیه 1871 در سن 24 سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت. این نویسنده حامی صندلی شماره 7 آکادمی ادبیات برزیل شد.

همچنین ببینید

    از طلا...

    دریا، در عوض، شعله های آتش را روشن می کند،

    — صورت های فلکی گنج مایع...

    «ما در وسط دریا هستیم ... دو بی نهایت

    آنجا در آغوشی دیوانه به هم می رسند،

    آبی، طلایی، آرام، عالی...

    کدام یک از این دو آسمان است؟ کدام اقیانوس؟...

    تحلیل کامل شعر O Navio Negreiro اثر کاسترو آلوز را بیابید

    2. قصه دوم جولای (گزیده)

    خوانده شده در Teatro de S.Paulo

    نه! این دو ملت نبودند که تکان دادند

    در آن لحظه زمین خون آلود...

    این آینده بود - در مقابل گذشته،

    آزادی - در جلوی برده داری،

    مبارزه عقاب ها و کرکس ها بود،

    قیام مچ بر ضد آهنین،

    کشتی عقل بود با خطاها،

    دوئل تاریکی-و نور!...

    اما، مبارزه بی وقفه ادامه داشت...

    پرچم ها - مانند عقاب های موز -

    غرق با بالهای باز شده

    در جنگل تاریک دود فجیع...

    بهت زده از حیرت، کور شده توسط ترکش،

    فرشته پیروزی متزلزل شد...

    و شکوه کرکی گرامی داشت

    جسد خونین قهرمانان!...

    3. آهنگ آفریقایی (گزیده)

    آنجا در محله غلامان مرطوب،

    نشستن در اتاق باریک،

    کنار منقل، روی زمین،

    غلام آواز خود را می خواند،

    و در حالی که می خواند، اشک می ریزد

    همچنین ببینید: آهنگ سیاه مروارید جم: تحلیل و معنی اشعار

    دلتنگ سرزمینش است...

    از یک طرف، غلام سیاه

    چشم پسر چوب،

    چه داردروی آغوشش تا تکان بخورد...

    و با صدای آهسته پاسخ می دهد

    به گوشه ای، و پسر کوچک پنهان می شود،

    شاید برای اینکه او را نشنود!

    "سرزمین من دور است،

    از جایی که خورشید می آید؛

    این سرزمین زیباتر است،

    اما من آن دیگری را دوست دارم !

    اشعار با ماهیت اجتماعی

    در بیشتر شعرهای کاسترو آلوز، خود غنایی را می یابیم که جهان را زیر سوال می برد و از خود می پرسد که چه جایگاهی در آن دارد. که بر درام های خود فرد) در اینجا سوژه شاعرانه به اطراف می نگرد و سعی می کند تغییراتی را در جامعه ایجاد کند .

    خود غنایی عدالت را زیر سوال می برد و می خواهد آزادی مطبوعات و به طور کلی را سرود. نوعی شاعرانگی، مملو از یک گفتمان سیاسی، به قصد تبلیغ در سالن‌ها و استفاده از ناسزا ساخته شد. آنتی تزها و استعاره ها و حاوی اغراق در کلمات و تصاویر بود.

    این شعر متعهد، در راستای پروژه کاندوریریستی، به دنبال تأثیرگذاری بر خواننده، بسیج کردن او و وادار کردن او به انجام اقدامات ملموس در دنیای واقعی بود. .

    در دوران کالج بود که کاسترو آلوز با نوشتن در مجلات دانشگاهی درگیر فعالیت‌های اجتماعی شد. در سال 1864 او حتی در یک تظاهرات جمهوری خواه شرکت کرد که به سرعت توسط پلیس سرکوب شد.

    4. کتاب و آمریکا (گزیده)

    برش برای عظمت،

    رشد، ایجاد، برخاستن،

    دنیای جدید در عضلات

    شیره های آینده را احساس کنید.

    —مجسمه کلوسی —

    از طرح های دیگر خسته شده ام

    یهوه یک روز گفت:

    «برو، کلمب ، پرده را باز می کند

    "کارگاه ابدی من...

    "آمریکا را از آنجا بیرون کن".

    خیس از سیل،

    چی تریتون عظیم،

    قاره بیدار می شود

    در کنسرت جهانی.

    5. پدرو ایوو (گزیده)

    جمهوری!... پرواز جسورانه

    از مردی مانند کندور!

    پرتوی سپیده دم هنوز پنهان است

    که پیشانی طبور را می بوسد!

    خدایا! چرا در حالی که کوه

    نور آن افق را می نوشد،

    می گذاری این همه پیشانی پرسه بزند،

    در دره ای که در تاریکی پوشیده شده است؟!...

    هنوز به یاد دارم... همین الان بود،

    دعوا!... وحشت!... سردرگمی!...

    مرگ غرش می کند

    از گلوی توپ!..

    شجاع خط می بندد!...

    زمین آغشته به خون!...

    و دود - کلاغ جنگی -

    با بالهایش وسعت را می پوشاند...

    اشعار عشق

    در اشعار عاشقانه کاسترو آلوز، قدرت شور که نوشتار و شدت محبت را به حرکت در می آورد. در سراسر ابیات، نه تنها در سطح جسمانی بلکه در سطح فکری، خودی غنایی را می یابیم که مسحور موضوع میل او شده است.

    به عنوان یک شاعر رمانتیک، برخلاف آنچه نسل خود تولید کرده است، راندن به انجام عشقنفسانی بنابراین، شعری می خوانیم که اغلب احساسی، حسی است. برخلاف دیگر شاعران عاشقانه، اینجا عشق تحقق می یابد، در عمل طنین انداز می شود، تحقق می یابد.

    تأثیر اتوبیوگرافیک انکارناپذیری در این اشعار وجود دارد. بسیاری از ابیات در ستایش زن معشوق به افتخار بازیگر معروف پرتغالی اوجنیا کامارا، ده سال بزرگتر از پسر، عشق اول و بزرگ او سروده شده است.

    6. گوندولیر عشق

    چشمانت سیاه، سیاه،

    مثل شبهای بی ماه...

    سوختند، عمیقند،

    مثل سیاهی دریا؛

    روی قایق عشق،

    از زندگی شناور تا گل،

    چشمانت پیشانی ات را طلا می کند

    از گوندولیر عشق.

    صدای تو کاواتیناست

    از قصرهای سورنتو،

    وقتی ساحل موج را می بوسد،

    وقتی موج باد را می بوسد.

    و مانند شب های ایتالیایی

    ماهیگیر عاشق آهنگ است،

    هماهنگی در آهنگ های شما را می نوشد

    گوندولیر عشق .

    7. خواب (گزیده)

    یک شب یادم می آید... او خوابیده بود

    در یک بانوج که به آرامی تکیه داده بود...

    لباسش تقریباً باز بود .. موهایم را پایین انداختم

    و پای برهنه ام از روی فرش بسته شد.

    "پنجره باز بود. بویی وحشی

    از خروارهای چمنزار می پیچید...

    و در دوردست، بر تکه ای از افق

    شبی آرام و الهی را می شد دید.

    شاخه های خمیده یک درخت یاس،

    بی احتیاطی وارد اتاق شدند،

    ونور در نوسان به تن هاله ها

    من روی صورت لرزان - او را ببوس.

    8. کجایی (گزیده)

    نیمه شب است. . . و خروشان

    باد غمگین می گذرد،

    مثل فعل رسوایی،

    مثل فریاد عذاب.

    و به باد می گویم: که می گذرد

    از میان موهای زودگذر من:

    "باد سرد کویر،

    او کجاست؟ دور یا نزدیک؟ "

    اما، مثل یک نفس نامطمئن،

    پژواک از دور به من پاسخ می دهد:

    "اوه! معشوقه من، کجایی؟...

    بیا! دیر شده است! چرا معطل می کنی؟"

    این ساعتها خواب شیرین است،

    بیا و روی سینه ام تکیه کن

    با رها شدن بی حال تو!...

    "تخت ما خالی است ...

    9. پرواز نابغه (گزیده)

    The ACTRESS EUGENIA CÂMARA

    یک روز که تنها روی زمین سرگردان بودم

    در آن سوی جاده تاریک هستی،

    بدون گل رز- در باغ های نوجوانی،

    بدون نور ستاره- در آسمان عشق؛

    من احساس کردم بالهای یک فرشته سرگردان

    آرام پیشانی ام را مسواک می زند،

    مثل قو که بر فراز چشمه بال می زند،

    گاهی گل تنها را لمس می کند.

    اشعار خودمحور

    غزل کاسترو آلوز به شدت از تجربه زندگی نویسنده نشأت می گیرد. شاعر داستان سختی داشت، مادرش را در سن 12 سالگی از دست داد و برادرش را دید که جان خود را از دست داد. هنوز جوان. جوان بخش اعظم این درد را می توان در خود محورترین اشعار او خواند که نشانگر یک ویژگی خودزندگی نامه ای مشهود است .

    در بیشتر آثار اودر این ابیات ما یک خود غنایی منفرد، خود شیفته، با مراحل افسرده و رنجور فراوان (به ویژه زمانی که زندگی عاشقانه به خطا رفت) شناسایی می کنیم.

    در اشعار نیز جنبه فعال و سیاسی او را می یابیم و مشاهده می کنیم که چگونه کاسترو آلوز سوژه ای جلوتر از زمان خود بود و از پایان برده داری دفاع می کرد و نشان می داد که بیش از هر چیز عاشق آزادی است.

    یکی دیگر از ویژگی هایی که در شعرهای او باید برجسته شود، حضور پررنگ اوست. بیماری که از همان اوایل با آن روبرو بود و همچنین تصویر مرگی که از کودکی با از دست دادن مادرش در ذهن او بود.

    10. وقتی میمیرم (گزیده)

    وقتی میمیرم... جسدم را نینداز

    در گودال گورستان تاریک...

    از مقبره ای که در انتظار مردگان است متنفرم

    مثل مسافر آن هتل تشییع جنازه.

    در رگهای سیاه آن سنگ مرمر می دود

    نمی دانم چه خون پست مسالینا،

    قبر در خمیازه ای بی تفاوت،

    در ابتدا دهان آزادانه خود را باز می کند.

    اینجا کشتی مقبره است - گورستان ...

    چه مردم عجیبی در زیرزمین عمیق جهان!

    مهاجران غمگینی که سوار می شوند

    به بلای بی پایان دنیای دیگر.

    11. آهنگ بوهمین (گزیده)

    چه شب سردی! در خیابان متروک

    لامپ های تاریک از ترس می لرزند.

    نم نم نم نم باران ماه را دود می کند،

    بیست سگ ولگرد از کسالت پارس می کنند.

    نینی زیبا! چرا اینطور فرار کردید؟

    بسته بندی کنیدزمان منتظرت هستم می گویم.

    نمی بینی، نمی توانی؟... دلم غمگین است

    مثل دانشجوی سال اول که بخیه می زند.

    با قدم های طولانی به اتاق نشیمن سفر می کنم

    سیگاری می کشم که در مدرسه پر کردم...

    همه چیز در اتاق نینی با من صحبت می کند

    دود بسته. .. همه چیز اینجا مرا آزار می دهد.

    ساعت در گوشه ای بدبینانه به من می گوید

    "او کجاست، هنوز نیامده است؟"

    صندلی راحتی به من می گوید "چرا اینقدر طول میکشی؟

    میخواهم گرمت کنم دختر زیبا."

    12. جوانی و مرگ (گزیده)

    اوه! می خواهم زندگی کنم، عطر بنوشم

    در گل وحشی، که هوا را مومیایی می کند؛

    روح من را در بی نهایت اوج می گیرد،

    مثل بادبانی سفید در وسعت دریاها

    در سینه زن آنقدر عطر است...

    در بوسه های آتشین او زندگی بسیار است...

    عرب سرگردان، می روم بعدازظهر بخوابم

    سایه خنک درخت نخل برافراشته.

    اما یکبار با ناراحتی به من پاسخ داد:

    تو زیر تخته سرد میخوابی.

    دی... وقتی این دنیا بهشت ​​است،

    و روح قو با پرهای طلایی:

    نه! سینه عاشق دریاچه ای بکر است...

    می خواهم به سطح کف شناور شوم.

    بیا! زن زیبا—کاملیای رنگ پریده،

    که سحرها را در اشک غسل داد.

    روح من پروانه ای است که غبارآلود می کند

    غبار بال های شفاف و طلایی...

    زندگینامه کاسترو آلوز (1847-1871)

    آنتونیو د کاسترو آلوز در 14 مارس 1847 در مزرعه کاباچایراس (شهر کورالینیو، ایالتی) به دنیا آمد.باهیا).

    او پسر یک دکتر و استاد دانشگاه (Antônio José Alves) بود و مادرش (Clélia Brasília da Silva Castro) را در سن 12 سالگی از دست داد.

    پس از آن با مرگ کلیا، خانواده به سالوادور نقل مکان کردند. کاسترو آلوز همچنین در ریودوژانیرو، رسیف و سائوپائولو زندگی می کرد.

    خانواده شاعر سابقه فعالیت سیاسی داشتند و هر دو در روند استقلال در باهیا به مبارزان پیشنهاد داده بودند. در 1823) و در سابینادا (1837). در سال 1865، مرد جوان شعر آواز آفریقایی را منتشر کرد که اولین آهنگ لغو لغو شد.

    سال بعد، کاسترو آلوز در حالی که مشغول تحصیل بود برای روزنامه O Futuro شروع به نوشتن کرد. دانشکده حقوق، در رسیف. او در این دوره مجموعه‌ای از اشعار خود را خواند و جوانان را برای مسائل سیاسی بسیج کرد.

    همچنین ببینید: افسانه ملخ و مورچه (با اخلاق)

    این نویسنده به خاطر دفاع از غایت برده‌داری به شاعر بردگان معروف شد. در کنار دوستان، کاسترو آلوز حتی یک جامعه لغوی را تأسیس کرد. او همچنین یک مترقی، مدافع متقاعد از آزادی و جمهوری بود.

    شاعر عاشق بازیگر پرتغالی اوجنیا کامارا شد که ده سال از او بزرگتر بود. این رابطه کوتاه انگیزه نوشتن مجموعه ای از شعرهای عاشقانه بود. با اوجنیا، نویسنده رابطه‌ای پر از حسادت داشت که در سال 1866 آغاز شد و دو سال بعد به پایان رسید.

    کاسترو




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.