5 داستان کوتاه برای خواندن

5 داستان کوتاه برای خواندن
Patrick Gray

داستان های عالی را نیز می توان در چند خط گفت! اگر دوست دارید مطالعه کنید اما زمان زیادی در دسترس ندارید، محتوای مناسب را پیدا کرده اید. ما در زیر چند داستان باورنکردنی را انتخاب کرده ایم که در چند دقیقه قابل خواندن است:

  • شاگرد، اثر اسکار وایلد
  • در شب، اثر فرانتس کافکا
  • Beauty Total، اثر کارلوس دراموند د آندراد
  • دوشنبه یا سه شنبه، اثر ویرجینیا وولف
  • Perplexity، اثر ماریا جودیت د کاروالیو

1. مرید اثر اسکار وایلد

وقتی نرگس درگذشت دریاچه لذت او از فنجانی آب شیرین به فنجانی پر از اشک شور تبدیل شد و قصیده ها به امید آواز خواندن و تسلی در میان جنگل ها گریه می کردند. 1>

و چون دیدند دریاچه از کاسه آب شیرین به کاسه اشک شور تبدیل شده است، تارهای سبز موهای خود را رها کردند و فریاد زدند: «می فهمیم که برای نرگس اینطور گریه می کنی. او بسیار زیبا بود."

دریاچه گفت: "آیا نرگس زیبا بود؟" "او به سختی از کنار ما گذشت، اما تو را جستجو کرد، و در ساحل تو دراز کشید و به تو نگاه کرد و در آینه آب های تو زیبایی خود را منعکس کرد."

و دریاچه پاسخ داد: "اما من نرگس را دوست داشتم، زیرا وقتی او در کنار من دراز کشید و به من نگاه کرد، در آینه چشمانش زیبایی خودم را دیدم.

اسکار وایلد (1854 -1900) یک نویسنده مهم ایرلندی بود. نویسنده که عمدتاً به خاطر نمایشنامه‌هایش و رمان تصویر دوریان گری شناخته می‌شود، چندین داستان کوتاه نیز نوشته است. مردی که عاشق تصویر خود شد، در دریاچه ای منعکس شد و در نهایت غرق شد. در اینجا داستان از منظر دریاچه روایت می شود. ما متوجه شدیم که او نیز نارسیسو را دوست داشت زیرا می توانست خود را در چشمانش ببیند.

بنابراین، داستان کوتاه تأمل جالبی در مورد خود عشق به ارمغان می آورد: امکان جستجوی خودمان ، زمانی که ما ما با دیگران درگیر هستیم.

2. با شب، اثر فرانتس کافکا

خودت را در شب غرق کن! همانطور که گاهی اوقات شخص برای انعکاس، سر خود را در سینه فرو می‌کند و به طور کامل در شب ذوب می‌شود. دور تا دور مردها می خوابند. یک منظره کوچک، یک خودفریبی معصوم، در خانه‌ها، در تخت‌خواب‌های محکم، زیر سقفی مطمئن، دراز یا جمع شده، روی تشک‌ها، بین ملحفه‌ها، زیر پتو می‌خوابد. در واقع، آنها مانند یک بار و مانند بعدها در یک منطقه متروک دور هم جمع شده اند: اردوگاهی در فضای باز، تعداد بی شماری از مردم، یک ارتش، مردمی در زیر آسمان سرد، در زمینی سرد، به زمین پرتاب شده اند که در عوض، او ایستاده بود، پیشانی‌اش را به بازویش فشار داده بود و صورتش را روی زمین می‌کشید و آرام نفس می‌کشید. و شما تماشا می کنید، شما یکی از آنها هستیدمواظب نگهبان، نفر بعدی را در حال تکان دادن چوب های روشنی که از روی انبوه ترکش ها برداشته اید، در کنار شما پیدا می کنید. چرا شمع؟ یک نفر باید تماشا کند، گفته شد. کسی باید آنجا باشد.

فرانتس کافکا (1883 - 1924)، متولد امپراتوری اتریش-مجارستان سابق، یکی از بزرگترین نویسندگان زبان آلمانی بود و با رمان ها و داستان های کوتاهش جاودانه شد.

در این روایت کوتاه که یکی از بسیاری از کتاب‌های اوست، نثر به لحنی شاعرانه نزدیک می‌شود. با تأمل در شب و وضعیت بیداری او، می‌توانیم احساسات یک سوژه انفرادی را درک کنیم که در حالی که دیگران در خواب هستند، بیدار می‌ماند. از آنجایی که کافکا از بی خوابی رنج می برد، صبح های اولیه خود را وقف فرایند خلق ادبی کرد.

3. Total Beauty، نوشته Drummond

زیبایی گرترود همه و خود گرترود را مجذوب خود کرد. آینه ها به جلوی صورت او خیره شده بودند و از بازتاب مردم خانه خودداری می کردند چه برسد به بازدیدکنندگان. آنها جرات نداشتند تمام بدن گرترود را در بر بگیرند. غیرممکن بود، خیلی زیبا بود، و آینه حمام که جرأت انجام این کار را داشت، هزار تکه شد.

همچنین ببینید: 20 بهترین شعر عاشقانه از وینیسیوس دو موراس

دختر دیگر نمی توانست به خیابان برود، زیرا وسایل نقلیه بدون راننده متوقف می شدند. دانش، و اینها به نوبه خود تمام ظرفیت عمل را از دست دادند. ترافیک هیولایی وجود داشت که یک هفته به طول انجامید، اگرچه گرترود چنین بودبه زودی به خانه بازگشت.

سنا یک قانون اضطراری تصویب کرد که گرترود را از رفتن به پنجره منع کرد. دختر محبوس در سالنی زندگی می کرد که فقط مادرش وارد آن می شد، زیرا ساقی با عکسی از گرترود روی سینه اش خودکشی کرده بود.

گرترود نمی توانست کاری انجام دهد. او به این شکل متولد شد، این سرنوشت مرگبار او بود: زیبایی فوق العاده. و خوشحال بود که خود را غیرقابل مقایسه می دانست. به دلیل نبود هوای تازه در نهایت بدون شرایط زندگی ماند و روزی چشمانش را برای همیشه بست. زیبایی او بدنش را ترک کرد و معلق ماند، جاودانه. بدن لاغر شده گرترودس به مقبره برده شد و زیبایی گرترودس همچنان در اتاقی که زیر قفل بود می درخشید.

Carlos Drummond de Andrade (1902 - 1987) نویسنده مشهور برزیلی بود. از نسل دوم مدرنیست . او که بیش از همه به خاطر شعرهایش تجلیل شد، آثار بزرگی از داستان های کوتاه و وقایع نگاری نیز نوشت.

در طرح غیرمنتظره، سرنوشت غم انگیز گرترودس، زنی که در نهایت به پایان رسید را دنبال می کنیم. مردن چون "زیبا" بود. نویسنده با تسلط، از تاریخ برای بافتن بازتاب‌های اجتماعی-فرهنگی، تمسخر و انتقاد از دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم استفاده می‌کند.

در واقعیتی که اغلب بیهوده است و با سلطه زنان مشخص می‌شود، زیبایی آن می‌تواند به عنوان یک موهبت عمل کند. یک نفرین ، که باعث می شود آنها را تحت کنترل، تماشا و حتی مجازات قرار دهند.

4. دوشنبه یا سه شنبه از ویرجینیاوولف

تنبل و بی تفاوت که به راحتی فضا را با بال بال می زند و مسیر خود را می داند، حواصیل بر فراز کلیسا زیر آسمان پرواز می کند. سفید و دور، در خود جذب شده، بارها و بارها در آسمان پرسه می‌زند، پیش می‌رود و ادامه می‌دهد. دریاچه؟ حواشی خود را پاک کنید! یک کوه؟ آه، عالی - خورشید کرانه هایش را طلایی می کند. آنجا تنظیم می کند. سرخس ها، یا پرهای سفید برای همیشه و همیشه.

آرزو کردن حقیقت، انتظار برای آن، ریختن سخت برخی کلمات، برای همیشه آرزو - (فریادی به سمت چپ می‌پیچد، دیگری به سمت راست. ماشین‌ها در حال دور شدن دور می‌شوند. اتوبوس‌ها در تضاد جمع می‌شوند) برای همیشه آرزو می‌کنند - (با دوازده ضربه قریب‌الوقوع، ساعت اطمینان می‌دهد که ظهر است؛ نور سایه‌های طلایی می‌تابد؛ بچه‌ها ازدحام می‌کنند) - برای همیشه آرزوی حقیقت دارند. گنبد قرمز است. سکه ها از درختان آویزان می شوند. دود از دودکش ها خارج می شود. پارس می‌کنند، فریاد می‌زنند، فریاد می‌زنند: «آهن برای فروش!» – و حقیقت؟

همچنین ببینید: سفر در سرزمین من: خلاصه و تحلیل کتاب آلمیدا گرت

تابش به یک نقطه، پاهای مردان و پاهای زنان، سیاه و منبت کاری شده با طلا – (این هوای ابری – شکر؟ نه متشکرم – جامعه آینده) – شعله تیراندازی و اتاق را قرمز می کند، به جز چهره های سیاه با چشمان درخشانشان، در حالی که خارج از کامیون بار را تخلیه می کند، خانم فلانی چای می نوشد و شیشه های پنجره کت های خز را حفظ می کند.

لرزنده، برگ روشن سرگردان در گوشه ها، دمیده شده در آن سوی چرخ ها، پاشیده شده با نقره، در خانه یابیرون از خانه، برداشت شده، پراکنده شده، با رنگ های مختلف هدر رفته، بالا، پایین، ریشه کن شده، خراب شده، انباشته شده است - حقیقت چطور؟

اکنون در کنار شومینه، در مربع سفید مرمر جمع آوری شده است. از اعماق عاج کلماتی برمی خیزند که سیاهی آن را می ریزند. افتاد کتاب؛ در شعله، در دود، در جرقه های لحظه ای - یا اکنون در حال سفر، میدان مرمر آویزان، مناره های زیر و دریاهای هند، در حالی که فضا به رنگ آبی سرمایه گذاری می کند و ستاره ها چشمک می زنند - واقعا؟ یا اکنون، با آگاهی از واقعیت؟

تنبل و بی تفاوت، حواصیل از سر می گیرد. آسمان ستارگان را می پوشاند. و سپس آنها را آشکار می کند.

ویرجینیا وولف (1882 - 1941)، نویسنده آوانگارد انگلیسی و یکی از برجسته ترین پیشگامان مدرنیسم، با رمان ها، رمان ها و داستان های کوتاه خود در سطح بین المللی برجسته شد.

0>در اینجا یک راوی پیدا می کنیم که زندگی روزمره را مشاهده می کند ، در یک روز معمولی که می تواند دوشنبه یا سه شنبه باشد. نگاه او حرکات شهر را دنبال می کند، مناظر شهری که با حضور جمعیت و عناصر طبیعی مانند حواصیل در حال پرواز است.

در حالی که می بینیم بیرون چه اتفاقی می افتد، به افکار و احساسات آن ها نیز نگاه می کنیم. این شخصی که فقط شاهد همه چیز است . پس به نظر می رسد که بین دنیای بیرون و زندگی باطنی او، خصوصی و مخفی، تناظری وجود دارد که ما نمی دانیم.

5. Perplexidade، اثر ماریا جودیت دکاروالیو

کودک گیج شده بود. چشمانش بزرگتر و درخشان تر از روزهای دیگر بود و یک خط عمودی جدید بین ابروهای کوتاهش وجود داشت. او گفت: «نمی‌فهمم».

پدر و مادر جلوی تلویزیون. نگاه کردن به صفحه نمایش کوچک روشی بود که آنها به یکدیگر نگاه می کردند. اما آن شب، نه آن شب. او در حال بافتن بود، او روزنامه را باز کرده بود. اما بافندگی و روزنامه‌سازی، عرفانی بود. آن شب حتی از صفحه نمایشی که نگاه هایشان گیج شده بود، خودداری کردند. دختر اما هنوز به سن کافی برای چنین تظاهرهای بزرگسالانه و ظریف نرسیده بود و در حالی که روی زمین نشسته بود، با تمام وجودش به جلو نگاه می کرد. و سپس نگاه بزرگ، چین و چروک کوچک و عدم توجه. او تکرار کرد: "من متوجه نمی شوم." مادر گفت، در پایان کار، از نشانه برای شکستن سکوت پر سر و صدایی استفاده کرد که در آن کسی با اصلاحات پستی، کسی را کتک زد.

«مثلاً این.»

«این چیه»

«نمیدونم. زندگی» کودک با جدیت گفت.

پدر روزنامه را تا کرد، می خواست بداند مشکلی که دختر هشت ساله اش را اینقدر نگران کرده بود، چیست؟ طبق معمول، او آماده شد تا همه مسائل، حسابی و غیره را توضیح دهد.

«هر چیزی که به ما می گویند انجام ندهید دروغ است.»

«نمی فهمم.»

«خب، خیلی چیزها. همه. من خیلی فکر کرده ام و... به ما می گویند نکشید، نزنید. حتی الکل ننوشید، زیرا این کار را می کندبد و بعد تلویزیون... در فیلم ها، در تبلیغات... به هر حال زندگی چگونه است؟»

دست بافتنی را رها کرد و به سختی آب دهانش را قورت داد. پدر مثل کسی که برای یک مسابقه سخت آماده می شود، نفس عمیقی کشید.

او برای الهام گرفتن به سقف نگاه کرد، گفت: «بیایید ببینیم. «زندگی...»

اما صحبت کردن در مورد بی احترامی، بی عشقی، پوچی که او عادی پذیرفته بود و دختر هشت ساله اش امتناع کرده بود، به این آسانی نبود. او تکرار کرد: «زندگی... 1921 - 1998) نویسنده برجسته ادبیات پرتغالی بود که بیشتر آثار داستان کوتاه می نوشت. متن ارائه شده در بالا در یک محیط خانگی ، با خانواده ای که در اتاق نشیمن جمع شده اند.

کودک که در حال تماشای تلویزیون است، به طور فزاینده ای گیج می شود، زیرا واقعیت با آنچه او بسیار متفاوت است. چیزی که او یاد گرفت کنجکاوی و معصومیت دختر در تضاد با پذیرش بی سر و صدا والدینش است که از پرسیدن سوال پرهیز می کنند.

از آنجایی که آنها بزرگسال و با تجربه هستند، از قبل می دانند که زندگی و جهان غیرقابل درک و کامل است. از ریاکاری ها و تضادهایی که سعی می کنیم به آنها فکر نکنیم.




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.