مزرعه حیوانات، نوشته جورج اورول: خلاصه و تحلیل کتاب

مزرعه حیوانات، نوشته جورج اورول: خلاصه و تحلیل کتاب
Patrick Gray

مزرعه حیوانات (به پرتغالی مزرعه حیوانات ) افسانه ای دیستوپیایی نوشته جورج اورول نویسنده انگلیسی است. داستان به نقد استالینیسم از طریق شخصیت های حیوانی می پردازد که نشان دهنده گونه های اجتماعی هستند.

کتاب در طول جنگ جهانی دوم نوشته و منتشر شده است و شخصیت پرسشگر قوی دارد.

این اثر یک شاهکار محسوب می شود و دارای دو بار برای سمعی و بصری اقتباس شده است. مجله تایم مزرعه حیوانات را به عنوان یکی از 100 اثر برتر انگلیسی زبان منتشر شده بین سالهای 1923 و 2005 معرفی کرد.

خلاصه مزرعه حیوانات

The داستان روایت شده توسط اورول در Granja do Solar، مزرعه ای در انگلستان که متعلق به آقای جونز است، اتفاق می افتد. مرغ، کبوتر، خوک، سگ، اسب، بز، الاغ، گوسفند و گاو شخصیت‌های اصلی این روایت هستند. حیوانات در داستان های نویسنده انگلیسی دارای ویژگی های انسانی هستند، پرسش های متراکم، فلسفی، سیاسی و هویتی را مطرح می کنند.

آنها خود را سازماندهی می کنند و پس از نقدهای تند و تند از انسان که در این مورد بازنمایی می شود، سعی در ایجاد جامعه ای اتوپیایی دارند. توسط شخصیت آقای جونز:

انسان تنها موجودی است که بدون تولید مصرف می کند. شیر نمی دهد، تخم نمی گذارد، آنقدر ضعیف است که نمی تواند گاوآهن را بکشد، آنقدر تند نمی دود که بتواند به خرگوش برسد.

اما او پروردگار همه حیوانات است. . ما را سر کار بگذارید، حداقل ها را به ما برگردانیدمجموعه ای از ناشران، بسیاری از مؤسسات انتشاراتی از انتقام گیری احتمالی با انتشار بیم داشتند.

یک کنجکاوی: اورول حتی در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان یک مبارز عمل کرد، در آنجا بود که او با ارتش شوروی استالین از نزدیک آشنا شد.

نویسنده همچنین در بی‌بی‌سی کار می‌کرد تا اینکه استعفا داد و کتابی نوشت که به اعتقاد او شخصیت واقعی رژیم استالینیستی را محکوم کرد.

درباره کتاب

کتاب توسط چندین ناشر رد شد تا اینکه در سال 1945 توسط یک انتشارات کوچک منتشر شد.

با ایجاد انقلاب حیوانات ، نویسنده ژانرها را در هم آمیخت: از یک سو، این امکان وجود دارد که ردپایی از افسانه های اخلاقی، آنهایی که معروف ترین نماینده آنها ازوپ بود، و طنز سیاسی.

همچنین ببینید: نام گل رز، اثر اومبرتو اکو: خلاصه و تحلیل اثر

نسخه اول مزرعه حیوانات.

اقتباس های سینمایی

1954 فیلم

اولین اقتباس سینمایی در سال 1954 در قالب یک کارتون و در محصول مشترک بریتانیا و آمریکا ساخته شد. کارگردانان این فیلم سینمایی جان هالاس و جوی باتچلور بودند.

این فیلم با عنوان مزرعه حیوانات دومین انیمیشن بلند تولید شده در کشور است (اولین، Handling کشتی ها ، مربوط به سال 1945). این محصول در سال 1956 نامزد جایزه بفتا برای بهترین انیمیشن شد.

فیلم 1999

دومین اقتباس سینمایی به کارگردانی جان استفنسون در اکتبر 1999 منتشر شد. این مونتاژ جدید خوب بود.متفاوت از اولین، به خصوص به این دلیل که قبلاً حیوانات واقعی را به جای حیوانات متحرک نشان می داد.

مطالعه کامل

انقلاب حیوانات برای دانلود رایگان در قالب pdf موجود است.

کشف جورج اورول

اریک آرتور بلر، متولد مونتیهاری (شهر کوچکی در بنگال) نام مستعار جورج اورول را برای کار به عنوان روزنامه نگار، مقاله نویس و رمان نویس انتخاب کرد.

متولد 25 ژوئن، 1903، اورول پسر یک مقام استعماری انگلیسی، مامور اداره تریاک بریتانیا بود.

قبل از اینکه نویسنده شود، در پلیس امپراتوری هند خدمت می کرد. او مدت زیادی در این موقعیت دوام نیاورد زیرا به سرعت متوجه شد که می‌خواهد خود را منحصراً وقف کلمات کند.

بنابراین، او به پایتخت فرانسه نقل مکان کرد، جایی که زندگی غیرمنتظره‌ای پر از لذت داشت. در سال 1936 هنگامی که او برای مبارزه با فرانکویسم (دیکتاتوری فرانسیسکو فرانکو) به اسپانیا رفت، شادی پایان یافت.

در سال 1933 اولین کتاب خود را با عنوان در بدترین ها در پاریس و لندن منتشر کرد. . در سال 1945، او مزرعه حیوانات را منتشر کرد.

پرتره جورج اورول.

در زندگی شخصی خود، نویسنده با آیلین ازدواج کرد که با او به فرزندی پذیرفت. پسری به نام ریچارد هوراتیو بلر.

اورول خیلی زود بیوه شد، فقط چهل و یک سال داشت. افسرده از این از دست دادن، او به خانه ای دور از شهر، واقع در جزیره اسکاتلند ژورا نقل مکان کرد.

پنج سال بعد، آسیب دیده بود.به دلیل بیماری سل، نویسنده نتوانست مقاومت کند و درگذشت و یک اثر ادبی مهم از خود به جای گذاشت.

همچنین بخوانید :

  • 1984 توسط جورج اورول: کتاب توضیح داده شد <14
برای جلوگیری از گرسنگی و حفظ بقیه. کار ما خاک را می‌کشد، کودمان آن را بارور می‌کند، اما هیچ‌کدام از ما بیشتر از پوست خودمان نداریم.

گاوهایی که اینجا جلوی خودم می‌بینم، امسال چند لیتر شیر می‌آورند. ? و چه اتفاقی برای آن شیر افتاد که باید به گوساله های سرسخت غذا می داد؟ از گلوی دشمنان ما فرو رفت.

و جوجه ها امسال چند تخم گذاشتند و چند تا به جوجه تبدیل شدند؟ بقیه به بازار رفتند تا برای جونز و مردانش پول دربیاورند.

سخنرانی بالا توسط سرگرد پیر، خوک سالخورده ای با احساس عدالت عمیق بیان شد. رویای میجر این بود که حیوانات مزرعه را ثروتمند و رایگان کند. به گفته او، همه انسان ها دشمن و همه حیوانات رفیق و برابر بودند.

سرگرد جنبشی را در مزرعه شروع کرد که قصد داشت حیوانات را جمع کند و شورش برانگیزد. با این حال، او سه روز پس از برداشتن اولین گام‌ها به سوی یک جامعه برابری‌خواه درگذشت.

خوک‌ها Bola de Neve، Garganta و Napoleão پست فرماندهی را پس از مرگ سرگرد به دست گرفتند. این سه نفر آموزه های سرگرد را در یک سیستم فکری به نام حیوان گرایی سازماندهی کردند.

حیوان گرایی یک نظریه سیاسی ساختگی است که شبیه استالینیسم است. سرگرد انقلاب را با وجود اینکه نتوانست آن را ببیند شروع کرد. اصل اساسیAnimalism به یک جمله خلاصه می‌شود: "چهار پا خوب است، دو پا بد."

به حیوانات سرودی با عنوان Animals of England داده شد که بر امید و میل به برابری بین همه تأکید داشت.

هفت فرمان در جامعه جدید وضع شد:

l. هر چیزی که روی دو پا راه می رود دشمن است.

2. هر چیزی که روی چهار پا راه می رود یا بال دارد دوست است.

همچنین ببینید: ایلیاد هومر (خلاصه و تحلیل)

3. هیچ حیوانی لباس نمی پوشد.

4. هیچ حیوانی در رختخواب نمی خوابد.

5. هیچ حیوانی الکل نمی نوشد.

6. هیچ حیوانی حیوان دیگری را نمی کشد.

7. همه حیوانات با هم برابرند.

حیوانات شروع به رفقا نامیدند و همه مسائل مورد علاقه جمعی در مجلس به رای گذاشته شد. در یکی از اولین جلسات بحث شد که مثلاً موش ها دوست حیوانات هستند یا نه. آنها با هم به سن بازنشستگی برای هر طبقه از حیوانات رای دادند و تصمیم گرفتند کلاس های سوادآموزی برای همه راه اندازی کنند.

در طول جلسات مخفی بود که شورشی برنامه ریزی شد. یک روز آقای جونز بیش از حد نوشیدنی داشت و فراموش کرد به حیوانات غذا بدهد. این آغازگر و آغاز یک دوره جدید بود. حیوانات، در مواجهه با گرسنگی و بی عدالتی، گرد هم آمدند و انقلابی بزرگ به راه انداختند و انسان ها را از مزرعه بیرون کردند.

تغییرات سریع و اساسی بود: خانه ای که آقای جونز و همسرش در آن زندگی می کردند به موزه تبدیل شد. ، ناماین ملک از Granja do Solar به Granja dos Bichos تغییر یافت.

زندگی در املاک روستایی پس از انقلاب به خوبی پیش رفت، اما علیرغم اینکه همه کار می‌کردند، میموزا و گربه از کارهای خود دوری می‌کردند و فقط در زمان غذا ظاهر می‌شدند.

خوک ها هم درست کار نمی کردند، فقط کار دیگران را هدایت و نظارت می کردند. آنها ادعا می کردند که از آنجایی که صاحب دانش بیشتری بودند و پیشروان انقلاب بودند، طبیعی بود که رهبری را بر عهده بگیرند.

اسنوبال، گارگانتا و ناپلئون به تدریج در جامعه به امتیازاتی دست یافتند. شیر ناپدید شد و در نهایت در غذای خوک ها یافت شد، در حالی که سیب ها مخفیانه جمع آوری شده و نزد خوک ها برده شدند. کسانی که خود را کارگر فکری می‌دانستند، امتیازات کوچکی را اعمال می‌کردند.

یک روز خوب، آقای جونز برگشت تا مزرعه را پس بگیرد. او مسلح و همراه با یک تفنگ ساچمه ای به مزرعه بازگشت. با این حال، حیوانات موفق به اخراج صاحب سابق ملک شدند.

Bola de Neve، در تلاش برای بهینه سازی تولید و تامین برق، پیشنهاد ساخت یک آسیاب را داد. این پروژه رو به جلو حرکت کرد، اما اختلافاتی را در بالای گروه ایجاد کرد. سرانجام، طی جلسه ای در انبار، اسنوبال توسط ناپلئون اخراج شد.

خوک ها به خانه ای که جونز در آن زندگی می کرد، که در ابتدا قرار بود موزه باشد، نقل مکان کردند. ناپلئون، جاه طلب،تصمیم گرفت با مزارع دیگر تجارت کند و حیوانات را مجبور به افزایش تولید کرد.

وضعیت به میزان قابل توجهی بدتر شد: حیوانات دیگر غذای کمتر و کمتر و کار بیشتر و بیشتری داشتند. رهبر حتی حیوانات را از خواندن آهنگی که خیلی دوست داشتند (Bichos da Terra) منع کرد و ادعا کرد که این آهنگ فقط برای زمان انقلاب مفید بوده است.

ناپلئو شروع به مذاکره در مورد محصولات مزرعه با مردان، از جمله فردریک، که کودتا در مزرعه انجام داد. این اختلاف به درگیری با حق حمله به ملک و کشتن بسیاری از حیوانات تبدیل شد.

به مرور زمان، مزرعه رشد کرد و حیوانات شروع به زایمان کردند. حیوانات فضا را به جمهوری تبدیل کردند و ناپلئون، تنها کاندیدای این مقام، انتخاب شد.

به دلیل روابط تجاری با مردان، او روابط خود را با کسانی که بسیار از آنها متنفر بود تقویت کرد و روش هایی را به کار برد که تسهیل کرد. تولید، کنترل هزینه‌های خوراک و ساعات کار.

خوک ویژگی‌های انسانی را به دست آورد و مانند صاحب سابق مزرعه فاسد شد. پایان داستان همزیستی بین خوک و موجودی را که قبلاً از آن متنفر بود برجسته می کند: انسان.

شخصیت های اصلی مزرعه حیوانات

آقای جونز

این صاحب مزرعه بود. از حیوانات برای سود بیشتر بهره برداری می کرد و شرایط زندگی بهتری را فراهم نمی کرد. حدس زده می شود که بوده استبا الهام از نیکلاس دوم، آخرین امپراتور روسیه، که الکلی بود (مثل آقای جونز) و از مردم متنفر بود. بلوغ با توجه به تجربه 12 ساله آن. او پر از ایده بود و اولین کسی بود که سعی کرد گروه را در یک جامعه خودمختار و برابری طلب گرد هم آورد. این شخصیت باید از کارل مارکس الهام گرفته شده باشد ، ایده آلیستی که توده ها را بسیج کرد و بدون دیدن ثمرات انقلابی که به دنبال ایجاد آن بود مرد.

Snowball، Throat and Napoleon

آنها خوک هایی بودند که آقای جونز بزرگ کرده بود. با مرگ سرگرد، آنها رهبری جامعه پس از انقلاب را به عهده می گیرند.

دعواهای تصویر شده بین بولا دی نو، با مشخصات توسعه طلبانه، و ناپلئون، که به وضوح یک دیکتاتور بود، دعواهای بین را به یاد می آورد. تروتسکی و استالین ، دو ایده آلیست چپی که در نحوه اجرای رژیم با هم اختلاف داشتند.

ناپلئون خوک نماینده مجموعه ای از دیکتاتورها است، مانند استالین (اتحاد شوروی)، آگوستو پینوشه (در شیلی) ، مائو تسه تونگ (در چین)، سالازار (در پرتغال) و غیره. مرسوم است بیشتر شخصیت ناپلئون خوک را با استالین مرتبط می کنند زیرا او به اصول انقلاب خیانت کرده بود.

خوک گارگانتا نماینده تبلیغات خواهد بود. ساخته شده توسط دولت ، همیشه به شیوایی برای حفظ نظم گفته می شود.

Sansão e Quitéria

دو اسباز کشش سامسون یک کارگر خستگی ناپذیر بود، نمونه ای که باید دنبال کرد. او که به دنیای کار و تعهد اجتماعی وفادار بود، کارگر نمونه مزرعه محسوب می شد.

میموسا

مادیان سفیدی که نقطه ضعفش غرور و پرخوری بود، او نمایندگی بورژوازی است. او به راه رفتن با روبان و خوردن تکه های قند علاقه زیادی داشت. میموزا به نوعی نشان دهنده خودخواهی و فردگرایی است که اراده آنها را بر نیازهای حیوانات دیگر مقدم می‌دارد.

بنیامیم

الاغ، مسن‌ترین حیوان مزرعه، و میانه‌روترین، نشان دهنده حکیمان متفکر است که از تجربه سالها آموخته اند.

موسی

کلاغ اهلی شده ای که با خانواده جونز زندگی می کرد. در این اثر او نماینده کلیسا است .

تحلیل انقلاب حیوانات

به گفته نویسنده، حیوانات انقلاب اشاره به وقایعی است که پس از انقلاب روسیه (1917) و دوران استالینیستی در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد.

میل اورول این بود که دیکتاتوری ایجاد شده پس از به قدرت رسیدن استالین را محکوم کند. قدرت در تاریخ، از طریق خوک ناپلئون می‌بینیم که چگونه یک مقام رهبری می‌تواند باعث شود که یک نماینده فرضی مردم از موقعیت خود برای به دست آوردن منافع شخصی استفاده کند. دسترسی انحصاری به سیب و در نهایت تبدیل شدننقل مکان به خانه جونز، که باید به عنوان یک موزه با تصمیم جمعی نگهداری شود.

بنابراین، نویسنده انگلیسی از کیش شخصیت و سانسور انتقاد می کند . ناپلئون وقتی متوجه نفوذ خود در جامعه شد حیوانات را از خواندن آهنگی که باعث خوشحالی آنها می شد منع کرد. علاوه بر سانسور شدن، نه به حیوانات و نه به خواننده دلیل دقیق ممنوعیت گفته می شود.

به نظر می رسد این کتاب پیامی قوی علیه تمامیت خواهی و ظلم است ، روایت به یاد می آورد که چگونه برخی از مردم می توانند فاسد شوند و چگونه استبداد نسبت به زندگی در جامعه ظالمانه است.

دستکاری اطلاعات و باج خواهی، دو مورد از دغدغه های اورول، در داستان نیز ظاهر می شود: در تلاش برای متحد نگه داشتن حیوانات حول یک زندگی برابری طلب. خوک‌ها همیشه به رفقای خود یادآوری می‌کنند که واقعیت در زمان آقای جونز چقدر وحشتناک بود.

با زبانی ساده و طنزآمیز ، روایت سعی می‌کند قابل دسترسی باشد. بنابراین، در زمان انتشار و در انتشار مجدد بعدی موفقیت فروش بود.

انقلاب حیوانات همچنان جاری است و مسائلی را به همراه دارد که اعتبار خود را از دست نمی دهند، مانند بازی قدرت، سانسور و دستکاری توده ها .

تجزیه و تحلیل جملات کلیدی

همه حیوانات برابرند، اما برخی از حیوانات برابرتر از دیگران هستند.

نتیجه گیری این است که میل به اشتراک و آزادی از بین رفته استبا جاه طلبی و قدرت.

اگر در ابتدا قوانین واضح بودند (مانند "هیچ حیوانی نباید در تخت بخوابد")، تغییر شکل داده اند و راه گریزهای مشکوکی را ایجاد می کنند.

قوانین جهانی آنها بسته به اینکه چه کسی بود، شروع به خاص شدن کردند، و سیستمی را که وعده برابری را برای همه می داد، فاسد کردند.

انسان را از صحنه حذف کنید و علت اصلی گرسنگی و اضافه کاری برای همیشه ناپدید خواهد شد.

جمله بالا در ابتدای کتاب گفته می شود، زمانی که میجر هنوز در تلاش بود حیوانات را متقاعد کند که باید خود را از قلمرو آقای جونز رها کنند.

او در سخنرانی خود سعی می کند به همراهان خود هشدار دهد: نشان می دهد که چگونه آنها مورد استثمار قرار می گیرند و آقای جونز چگونه از آنها استثمار می کند.

سرگرد انسان را عامل همه بدی ها می داند و قصد دارد جامعه ای متفاوت با ارزش های جدید ایجاد کند.

زمینه تاریخی

این کتاب که در طول جنگ جهانی دوم (بین نوامبر 1943 و فوریه 1944) نوشته شده و در 17 اوت 1945 در انگلستان منتشر شده است، دارای ارجاعات سیاسی واضحی است.

در سراسر صفحات ما شاهد انتقاد آشکاری از دیکتاتوری در دوره ای ایجاد شد که هنوز شوروی متحدان غرب بودند.

لازم به یادآوری است که استالین مورد علاقه مردم بریتانیا (و همچنین دولت) نسبتاً محبوب بود، وضعیتی که جورج نویسنده را ترک کرد. اورول در ناراحتی عمیقی است.<3

به طور تصادفی این کتاب توسط الف رد شد




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.