12 شعر عاشقانه کارلوس دراموند دی آندراد تجزیه و تحلیل شد

12 شعر عاشقانه کارلوس دراموند دی آندراد تجزیه و تحلیل شد
Patrick Gray

فهرست مطالب

یکی از بزرگ‌ترین نام‌های شعر برزیل، کارلوس دروموند دی آندراد (1902 - 1987) مدرنیست، برخی از معروف‌ترین ابیات را در ادبیات ما نوشت.

توجه به زندگی در شهرهای بزرگ و دگرگونی‌هایی که شاعر در زمان خود به عواطف انسانی نیز پرداخت و چند تصنیف را به وجوه بیشمار عشق اختصاص داد.

1. عشق و زمان آن

عشق امتیاز افراد بالغ است

بر روی باریک ترین تخت کشیده شده اند،

که پهن ترین و علفزارترین می شود،

شتابان، در هر منافذ، آسمان بدن.

همین است، عشق: سود پیش بینی نشده،

جایزه زیرزمینی و درخشان،

یک رعد و برق خوانی رمز شده،

که، رمزگشایی شده است، هیچ چیز دیگری وجود ندارد

ارزش و قیمت زمین،

دقیقه طلایی ساعت را ذخیره کنید

کوچک، ارتعاش در گرگ و میش .

عشق چیزی است که در حد مجاز یاد می گیرید،

بعد از حذف تمام علم

به ارث رسیده، شنیده می شود. عشق دیر شروع می شود.

در ترکیب، احساس عشق به عنوان چیزی خاص ارائه می شود که فقط مختص برخی است. با توجه به موضوع، عشق واقعی با گذشت زمان پدیدار می شود و نیازمند بلوغ است .

تختی که عاشقان در آن دراز می کشند، جایی است که می توانند به یکدیگر متصل شوند و بهشت ​​را در بدن بیابند. دیگر. این عشق جادویی، پر از شگفتی ها و رازها، متبلور می شود و هر چیز دیگری را ارزشمند می کند.

بنابراین، پس از همه چیزکالبد شکافی

سرخوردگانی که خود را کشتند.

چه قلبهای بزرگی داشتند.

احشا و احشاء بسیار بزرگ، اعصاب احساساتی

و شکم پر از شعر. . .

اکنون بیایید به گورستان برویم

جسد افراد سرخورده

جعبه ای شایسته

(علاقه های درجه یک و دوم) را برداریم.

سرخوردگان در توهم می مانند،

بدون قلب، بدون جرات، بدون عشق.

تنها ثروت، دندان های طلای شماست

به عنوان بالاست مالی عمل نمی کند

و پوشیده از خاک درخشش خود را از دست خواهند داد

در حالی که عزیزان سامبای خشمگین و خشن

بر سر قبر خود خواهند رقصید.

تراژیک، اینها به نظر می رسد که آیات افسون شده توسط مردی نوشته شده است که از تحقیر کسی که دوستش داشت رنجیده است. اکنون او درد دیگران را می‌شنود و مستند می‌کند، با استعاره تیرهای خودکشی که سرخورده به سینه شلیک می‌کند. پشیمانی و گناه عزیزان آنها هنوز امیدوارند و اعلام می کنند که آنها را دوباره ببینند، چه در بهشت ​​و چه در جهنم. حساس، با قلبی بزرگتر و تمایل به مالیخولیا. خود غنایی به عنوان یک تماشاگر صرف، با اندوه و بدبینی، بی تفاوتی کامل عزیزان را قبل از مرگ عاشقانشان ثبت می کند.

Fernanda Torres- Necrológio dos ازعشق

12. عشق در می زند

آواز عشق بدون خرمن

یا مرز،

جهان را زیر و رو می کند

رو به پایین،

دامن های زنانه را بلند کنید،

عینک مردانه را بردارید،

عشق، هر چه که باشد،

عشق است.

عزیز من، دان گریه نکن،

امروز فیلمی از کارلیتو هست!

عشق در را می زند

عشق در آئورت می زند،

رفتم باز کنم آن و من سرما خوردم.

قلبی و مالیخولیایی،

عشق در باغ می پیچد

در میان درختان پرتقال

در میان انگورهای نارس

و آرزوها از قبل رسیده اند.

بین انگورهای نیمه رسیده،

عشق من، عذاب مکن.

همچنین ببینید: 10 اثر برای آشنایی با ادبیات کوردل

بعضی از اسیدها، پژمرده را شیرین می کنند

دهان افراد مسن

و وقتی دندان ها گاز نمی گیرند

و وقتی بازوها نگه نمی دارند

عشق قلقلک می دهد

عشق یک انحنا می کشد

هندسه ای پیشنهاد می کند.

عشق حیوانی تحصیل کرده است.

نگاه کنید: عشق از دیوار پرید

عشق از درخت بالا رفت

در زمان گم شدن.

همین است، عشق به راه افتاده است.

از اینجا می توانم خونی را ببینم

که از بدن آندروژنی جاری می شود.

0>این زخم، عزیزم،

گاهی هرگز خوب نمی شود

گاهی اوقات فردا خوب می شود.

از اینجا می توانم عشق را ببینم

آزموده، ناامید ,

اما چیزهای دیگری نیز می بینم:

من بدن ها را می بینم، روح ها را می بینم

بوسه هایی را می بینم که می بوسند

من دست هایی را می شنوم که صحبت می کنند به یکدیگر

و این سفر بدون نقشهدراموند از خوانندگان چندین نسل در مورد ماجراجویی ها و ماجراهای ناگوار عشق صحبت می کند. این احساس به قدری قوی و قدرتمند است که می تواند رفتار همه را تغییر دهد، حتی هنجارهای اجتماعی را زیر پا بگذارد و همه چیز را "وارونه" کند.

شخصیت یافته با بدن آندروژن، به عنوان چیزی توصیف می شود که او هر دو وحشی است. و حیله گر، شجاع و بی مسئولیت. بنابراین، هنگامی که در خانه ما را می زند، به طور غافلگیرانه، می تواند ما را به انجام متنوع ترین اعمال سوق دهد.

گاهی اوقات، آکروباتیک کار می کند، اما، گاهی اوقات، این عشق به "مشکل شدن" ختم می شود. یعنی اشتباه می رود. زخم می تواند یک اسکار عمیق به جای بگذارد یا یک شبه خوب شود که این یکی از بزرگترین تناقضات آن است.

همه اینها با سبکی ملایم و با لحنی طنز روایت می شود، گویی دردها و شادی های ناشی از احساس، بخش طبیعی زندگی ما .

عشق آئورت را می زند - دریکا مورائس (کارلوس دراموند د آندراد)

همچنین بخوانید:

    دانشی که از تجربه زندگی به دست می آید، این ارتباط خرد جدیددگرگونی را به ارمغان می آورد.Drummond Amor و زمان آن

    2. کوادریلا

    خوائو ترزا را دوست داشت که رایموندو را دوست داشت

    کسی که ماریا را دوست داشت که عاشق خواکیم بود که لیلی را دوست داشت

    که هیچ کس را دوست نداشت.

    ژوائو به سمت ایالات متحده، ترزا به صومعه،

    رایموندو بر اثر فاجعه درگذشت، ماریا پیش عمه خود ماند،

    ژواکیم خودکشی کرد و لیلی با جی. پینتو فرناندز ازدواج کرد

    که این کار را انجام داد. وارد تاریخ نشده بود.

    با استفاده از استعاره رقص مربع، رقصی محبوب که در آن زوج‌ها بین خود تغییر می‌کنند، دراموند عشق را به عنوان بازی عدم تطابق به تصویر می‌کشد.

    با لحنی تقریباً کودکانه و طنز، موضوع دیدگاه بسیار منفی را منتقل می کند: افراد عاشق یکدیگر هستند، اما متقابل نیستند و تقریباً هیچ کس به آنچه می خواهد نمی رسد.

    در اینجا، عملاً همه شخصیت ها پیدا می کنند. مقصدهایی که با تنهایی یا تراژدی مشخص شده اند. لیلی که در بیت اول کسی را دوست نداشت، تنها کسی بود که در نهایت ازدواج کرد.

    با این وجود، نحوه ارائه نام شوهرش نشان از سردی و لحن غیرشخصی دارد. به این ترتیب معصومیت ظاهری شعر به افسون تبدیل می شود و بر غیرممکن بودن عشق واقعی و متقابل تاکید می کند.

    تحلیل دقیق ما را از شعر Quadrilha نیز بررسی کنید.

    3. عشق

    موجود به دنبال آن استموجودی دیگر، و با شناختن او

    دلیل بودن را پیدا می‌کند، که قبلاً تقسیم شده است.

    آنها دو در یک هستند: عشق، مهر متعالی

    که رنگ را به زندگی نشان می‌دهد، لطف و معنا.

    "عشق" - گفتم - و گل رز شکوفه داد

    بعدازظهر خوش آهنگ را مومیایی کرد

    در پنهان ترین گوشه باغ،

    اما عطر آن به من نرسید.

    در هر دو رباعی تأیید شده است که انسان برای ارتباط با دیگران آفریده شده است، آنها باید پیوند ایجاد کنند ، زیرا این امر آنهاست. هدف.

    وقتی کسی را پیدا می کند که دوستش داشته باشد، اهمیت این اتحاد را بیشتر درک می کند. انگار نیمه پر شده و ناگهان با آمدن شخص دیگری پر شده است.

    دراموند سپس مداحی از احساس عشق می نویسد: شادی را برای زندگی به ارمغان می آورد، تجربه ما را در زمین رنگ می کند. قدرت آن به قدری شدید است که بدون هیچ توضیحی از ناکجاآباد سرچشمه می گیرد، اما می تواند واقعیت را تغییر دهد.

    4. آهنگ پایانی

    اوه! اگر من تو را دوست داشتم، و چقدر!

    اما آنقدرها هم نبود.

    حتی خدایان هم لنگ می زنند

    در تکه هایی از حساب.

    من گذشته را با قانون

    اغراق کردن فاصله ها می سنجم.

    همه چیز خیلی غم انگیز است و غم انگیزترین چیز

    نداشتن غم و اندوه است.

    این است نه پرستش رمزهای

    جفت گیری و رنج.

    همچنین ببینید: فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی: خلاصه و تفاسیر

    این مدت طولانی است

    بدون سراب.

    اکنون می روم. یا می خواهی بروی؟

    یا می روی یا نه؟

    اوه! اگر من تو را دوست داشتم، و چقدر،

    یعنی حتی نهبسیار زیاد است.

    به نظر می‌رسد که آیات به دنبال یک جدایی نوشته شده‌اند، زمانی که آزمودنی سعی می‌کند به اندازه احساسی که نسبت به شریک قبلی خود داشت، پی ببرد.

    او می داند که زمان و مسافت او را گیج کرده اند و احساساتی مانند دلتنگی و دلتنگی دیدش را تیره می کند.

    به نظر می رسد که اشتیاق قدیمی با تنهایی، غم و اندوه بزرگ یا مبالغه شده است. و پوچی لحظه حال این همان چیزی است که خود غنایی در بیت آخر اعتراف می کند، گویی از این گذشته آگاه می شود. نه "آنقدر" را دوست داشتم.

    5. ویرانی

    عاشقان بی رحمانه همدیگر را دوست دارند

    و چون خیلی همدیگر را دوست دارند همدیگر را نمی بینند.

    یکی در دیگری می بوسد، منعکس شده است.

    دو عاشق که هستند؟ دو دشمن.

    عاشقان کودکانی هستند که در اثر نوازش محبت خراب می شوند

    و نمی دانند

    چقدر یکدیگر را در آغوش خود پودر می کنند،

    و چگونه دنیایی که بود به هیچ برمی گردد.

    هیچ، هیچ کس. عشق، شبح ناب

    که آنها را سبک راه می برد، تا مار

    خود را در خاطره مسیرش نقش می بندد.

    و آنها برای همیشه گزیده می مانند.

    آنها دیگر وجود نداشتند، اما آنچه که وجود داشت

    برای همیشه دردناک است.

    در این شعر، کارلوس دراموند دی آندراد در مورد اشتیاق نه تنها به عنوان یک نیروی خلاق، بلکه عمدتاً به آن نگاه می کند. نیروی بی رحم ، پتانسیل مخرب آن.

    آزمودنی معتقد است که وقتی افراد عشق می ورزند، ظلم خود را آشکار می کنند و تحت سلطه قرار می گیرند.با تشدید احساسات، ناتوانی در درک نیازهای یکدیگر. به عنوان نوعی مبارزه ، یا مبارزه اراده ها، آنها خود را دوست دارند که در شخص مقابل منعکس می شود.

    احساس شدید روح آنها را فرا می گیرد و به نظر می رسد هیچ چیز دیگری مهم نیست. حتی پس از پایان، خاطره آن عشق همچنان در دام کسانی است که آن را زندگی کرده اند و مسیرهای آنها را تا پایان عمر مشخص می کند.

    6. خاطره

    دوست داشتن گمشده

    این قلب را گیج می کند.

    هیچ چیز را نمی توان فراموش کرد

    در برابر بی معنی

    Call of No.

    چیزهای ملموس

    بی احساس می شوند

    در کف دست

    اما کارهای تمام شده

    خیلی بیشتر از زیبا،

    اینها خواهند ماند.

    در شعری که از فقدان و غیبت صحبت می کند، خود غنایی به عشقی می اندیشد که در گذر زمان و مکان زنده می ماند.

    او اعتراف می کند که کسی را دوست دارد که دیگر او را ندارد و حتی اگر بخواهد فراموش کند، احساسات او را نافرمانی می کند . این باعث می شود او متوجه شود که وقتی چیزی در دست ماست، می تواند بی تفاوت شود.

    برعکس، آنچه قبلاً بخشی از گذشته ما است، جاودانه است و فراموش نشدنی، همیشه از طرف ما.

    خاطره خوانده شده توسط کارلوس دراموند دی آندراد

    7. با وجود اینکه من به سختی می پرسم،

    هر چند شما به سختی پاسخ می دهید؛

    هر چند من به سختی شما را درک می کنم،

    حتی اگر به سختی تکرار می کنید؛

    هر چند بدپافشاری کن،

    حتی اگر به سختی عذرخواهی کنی؛

    حتی اگر به سختی مرا بیان کنی،

    حتی اگر به سختی در مورد من قضاوت کنی؛

    حتی اگر به سختی من به من نشان بده،

    اگرچه به سختی مرا می بینی؛

    اگرچه من به سختی به تو نگاه می کنم،

    حتی اگر به سختی از آنجا دور می شوی؛

    حتی اگرچه من به سختی شما را دنبال می کنم،

    حتی با وجود اینکه به سختی برمی گردانید؛

    با وجود اینکه من به سختی شما را دوست دارم،

    حتی اگر به سختی می دانید؛

    با وجود اینکه به سختی تو را در آغوش می گیرم،

    حتی اگر به سختی خودت را می کشی؛

    هنوز از تو می خواهم

    و خود را در آغوشت می سوزانم،

    من خودم را نجات می دهم و به خودم صدمه می زنم: عشق.

    در این ترکیب، سوژه فهرستی از مشکلات و ناکامی های مختلف که ممکن است در یک رابطه وجود داشته باشد تهیه می کند. مشکلات ارتباطی بین او و شخصی که دوستش دارد وجود دارد: آنها یکدیگر را خوب نمی‌فهمند یا نمی‌شناسند، با هم دعوا می‌کنند، از هم جدا می‌شوند و آشتی می‌کنند و در این روند رنج می‌برند.

    با وجود همه چیز، او نشان می‌دهد. که نمی‌خواهد احساس عشق را رها کند و برعکس، آن را در آغوش بگیرد، دنبالش بدود. در ابیات پایانی، خود غنایی تضاد بزرگی را بیان می کند: عشق در عین حال چیزی است که تو را نجات می دهد و محکوم می کند .

    8. دلایل بی دلیل عشق

    من تو را دوست دارم زیرا دوستت دارم.

    لازم نیست عاشق باشی،

    و همیشه نمی دانی چگونه بودن.

    من تو را دوست دارم زیرا دوستت دارم.

    عشق حالتی از لطف است

    و نمی توانی با عشق پرداخت کنی.

    عشق رایگان داده می شود،

    در باد کاشته می شود،

    در آبشار، در کسوف.

    عشق از فرهنگ لغت و مقررات می گریزد.چندین.

    من تو را دوست دارم زیرا دوستم ندارم

    به اندازه کافی یا بیش از حد.

    چون عشق نمی تواند رد و بدل شود،

    نمی توان عشق ها را با هم ترکیب کرد یا به اشتراک گذاشت.

    زیرا عشق عشق به هیچ است،

    به خودی خود شاد و قوی است.

    عشق پسرعموی مرگ است،

    0>و از مرگ پیروز،

    به همان اندازه که او را می کشند (و می کشند)

    در هر لحظه عشق.

    یکی از معروف ترین ساخته های دراموند، شعر به عشق به عنوان چیزی اشاره می کند که نمی توان آن را توضیح داد یا عقلاً توجیه کرد. این به شیوه ای جادویی اتفاق می افتد، این افسون است، یک "حالت لطف" است که در همه جا پخش می شود.

    به همین دلیل است که احساس را نمی توان با کلمات منتقل کرد و از مجموعه ای از قوانین تعریف شده پیروی نمی کند. بر اساس این موضوع، عشق به خودی خود وجود دارد و به خودی خود، بدون انتظار چیز دیگری.

    بسیار متناقض، زودگذر و ابدی است، چیزی که می تواند در یک ثانیه ناپدید شود یا از عشق خود فراتر رود. مرگ.

    به تحلیل مفصل شعر As Sem-Razões do Amor نیز مراجعه کنید.

    9. عشق باستانی

    عشق باستانی به خودی خود زندگی می‌کند،

    نه با تزکیه یا حضور دیگران.

    هیچ چیز خواهان یا درخواستی نیست. هیچ چیز در انتظار نیست،

    اما سرنوشت بیهوده این جمله را انکار می کند.

    عشق قدیمی ریشه های عمیقی دارد،

    از رنج و زیبایی ساخته شده است.

    برای کسانی که در آن غوطه ور می شوند. بی نهایت،

    و برای اینها از طبیعت پیشی می گیرد.

    اگر زمان در همه جا فرو می ریزد

    چه عالی و خیره کننده بود،

    قدیمیاما عشق هرگز محو نمی‌شود

    و هر روز معشوق بیشتری ظاهر می‌شود.

    پرشورتر، اما در امید فقیرتر. خیر او بر درد غلبه کرده است

    و در گوشه تاریکش می درخشد،

    هر چه بزرگتر عشقش بیشتر می شود.

    شعر تکان دهنده از عشقی صحبت می کند که نه نیاز دارد و نه می طلبد. هر چیزی بیشتر او نیازی به سیر شدن ندارد، حتی نیازی به حضور معشوق ندارد.

    در این آیات متوجه می‌شویم که اگرچه او دیگر امیدی ندارد، اما موضوع جدایی را نیز نمی‌پذیرد. که سرنوشت دیکته کرده است.

    برای او خاطرات عشق از دست رفته جاودانه است ، مانند ریشه هایی که عاشقان را متحد می کند و حتی قوانین طبیعت را به چالش می کشد. پس زمان نمی تواند احساس را از بین ببرد، فقط آن را تقویت می کند.

    10. عشق

    یک موجود جز،

    در میان مخلوقات، چه چیزی می تواند دوست داشته باشد؟

    عشق و فراموشی، عشق و مالامار،

    عشق، عدم عشق، عشق ورزیدن؟

    همیشه، و حتی با چشمان براق، عاشق باشیم؟

    من می‌پرسم چه چیزی می‌تواند دوست داشته باشد،

    تنها، در چرخش جهانی،

    غیر از چرخش، و عشق؟

    دوست داشته باشید آنچه را که دریا به ساحل می آورد،

    آنچه را مدفون می کند، و در نسیم دریا چه چیزی نمک است،

    یا نیاز به عشق، یا اشتیاق ساده؟

    عاشقانه صحرا،

    چیست تسلیم یا پرستش انتظاری،

    و دوست داشتن غیر مهمان نواز، خام،

    یک گلدان بدون گل، یک کف آهنی،

    و یک سینه بی اثر، و خیابانی که در خواب دیده می شود، و

    یک پرنده شکاری.

    > اینسرنوشت ما: عشق بی شمار،

    توسط چیزهای حیله گر یا پوچ،

    اهدای نامحدود برای ناسپاسی کامل،

    و در پوسته خالی عشق جستجوی ترسناک،

    صبور، با محبت بیشتر و بیشتر.

    دوست داشتن بی مهری خود،

    و در خشکی ما عاشق آب ضمنی،

    و بوسه ضمنی و تشنگی بی پایان.

    این یکی از بدنام ترین اشعار دراموند با موضوع عشق است. در آن، انسان به عنوان موجودی که برای عشق آفریده شده است، بالاتر از هر چیز دیگری معرفی می شود.

    افراد گمشده در بیکران جهان، به عنوان لنگر به بندهای عشق می چسبند. و اینگونه مسیرهای خود را ترسیم می‌کنند.

    بین علاقه‌ها، جدایی‌ها، شکست‌ها و عشق‌های جدید، همه زندگی خود را لمس می‌کنند. پس عشق موتور و هدف خواهد بود که به وجود ما معنا می بخشد.

    عاشق کارلوس دراموند دی آندراد

    11. نکرولوژی سرخوردگان از عشق

    سرخوردگان از عشق

    به سینه شلیک می کنند.

    از اتاقم صدای تیراندازی را می شنوم.

    عزیزان تشویق می کنند - آنها از خود لذت می برند.

    اوه، چه مقاله ای برای روزنامه ها.

    ناامید اما عکس گرفته شده،

    نامه های توضیحی نوشت،

    همه اقدامات لازم را انجام داد

    برای پشیمانی عزیزان.

    پوم پوم خداحافظ مریض.

    من میرم تو می مانی ولی ما همدیگر را خواهیم دید

    خواه در بهشت ​​روشن باشد یا در جهنم تاریک.

    پزشکان در حال انجام این کار هستند.




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.