13 بزرگترین شعر عاشقانه تمام دوران (نظر داده شده)

13 بزرگترین شعر عاشقانه تمام دوران (نظر داده شده)
Patrick Gray

چه کسی در اوج علاقه هرگز نخواست شعر عاشقانه بفرستد؟ یا، چه کسی می داند، یکی بنویسد؟

ما در اینجا تعدادی از بزرگترین شعرهای عاشقانه را - از چندین دهه و کشورهای مختلف - به امید الهام بخشیدن به عاشقان در سراسر جهان گردآوری کرده ایم.

عشق! ، توسط Florbela Espanca

من می خواهم عاشق باشم، دیوانه وار دوست داشته باشم!

دوست داشتن فقط برای دوست داشتن: اینجا... فراتر از...

بیشتر این و آن، دیگری و همه ما

دوست داریم! عشق! و کسی را دوست نداشته باشید!

یادتان می آید؟ فراموش کردن؟ بی تفاوت!…

گرفتن یا رها کردن؟ و بد؟ درست است؟

هرکسی می گوید می توانی کسی را دوست داشته باشی

در تمام زندگیت به این دلیل است که دروغ می گویی!

در هر زندگی یک بهار وجود دارد:

بله، من باید آن را به این شکل گلی بخوانم،

چون اگر خدا صدایی به ما داد، برای آواز خواندن بود!

و اگر روزی باید خاک، خاکستری و هیچ باشم

شب من چه سحری باشد،

چه کسی می داند چگونه مرا از دست بدهد... تا خود را پیدا کنم...

غزل فلوربلا اسپانکا - یکی از بزرگترین غزل ها شاعران پرتغالی - از عشق از منظری غیر معمول صحبت می کنند. در اینجا خود غنایی نه خود را به معشوق اعلام می کند و نه وعده عشق بی قید و شرط را می دهد، آنچه در آرزوی آن است آزادی است.

آنچه سوژه شاعرانه می خواهد، به دور از تعهد به عشق تنها به یک فرد، تجربه کردن است عشق در کمال خود ، بدون اینکه به کسی دلبسته باشد.

شعر همچنین از آگاهی به تناهی انسان و میل به آن در مدت کوتاهی که در آن هستیم می گوید. زمین، قادر بهمن آن را می‌خواهم

هیچ‌کس جز یک لحظه آن را نمی‌دهد.

اما تو چقدر زیبا هستی، عشق، که دوام نمی‌آوری،

فریب تو بسیار کوتاه است و عمیق،

و اینکه تو را تسخیر کنم بدون اینکه خودت را بدهی.

عشق کاملی که به یک انسان داده شده:

شکوفایی هزار باغ نیز می میرد

و امواج اقیانوس را می شکنند.

سوفیا دی ملو برینر اندرسن شاعر پرتغالی مجموعه ای از اشعار پرشور سروده است و غزل به سبک کامیس نمونه ای از اینهاست. آفرینش های دوست داشتنی.

این شعر که طبق گزارش ها از استاد ادبیات پرتغالی الهام گرفته شده است، شکل ثابتی دارد (غزل است) و در مورد دوگانگی عشق صحبت می کند: در حالی که امید را بیدار می کند، اما معشوق بین خواستن و نخواستن، شفافیت و عذاب، مدت کوتاه و ابدی، خود را همزمان گمشده و مسحور می بیند.

روزی که لطافت و عطوفت است. فقط در صبح حکومت کن ، نوشته خوزه لوئیس پیکسوتو

یک روز، زمانی که لطافت تنها قانون صبح است،

من در آغوش تو بیدار خواهم شد. شاید پوستت خیلی زیبا شود.

و نور درک غیرممکن عشق را درک کند.

یک روز که باران در خاطره خشک شود، زمانی که زمستان باشد

خیلی دور، وقتی سرما با صدای کشیده

پیرمردی آهسته جواب می دهد، من با تو خواهم بود و پرندگان روی آستانه

پنجره ما آواز خواهند خواند. بله، پرندگان آواز خواهند خواند، گلها خواهند بود، اما هیچکدام از اینها

تقصیر من نخواهد بود،زیرا در آغوش تو بیدار می شوم و نمی گویم

هیچ کلمه ای، نه ابتدای کلمه ای، تا

کمال خوشبختی را تباه نکنم.

0>شعر فوق، توسط خوزه لوئیس پیکسوتو، نویسنده معاصر پرتغالی، در کتاب A Criança em Ruínas گنجانده شده است.

که در شعر آزاد، با ابیات طولانی سروده شده است، خود غنایی سخن می گوید. از آینده ای آرمانی، جایی که می توان در کنار معشوق بود لذت های ساده زندگی را تا حد امکان جذب کرد .

شعر از آشتی صحبت می کند، از ترک گذشته و غمگین. خاطرات پشت سر ابیاتی که بر اساس غلبه بر این دو است، روزهای بهتری را می خوانند و در شادی کامل پیچیده شده اند.

در همه خیابان ها من با تو ملاقات می کنم ، نوشته ماریو سزارینی

در تمام خیابان ها خیابان ها تو را پیدا می کنم

در هر خیابانی که تو را از دست می دهم

من آنقدر بدنت را می شناسم

آنقدر رویای هیکلت را دیدم

که با چشمانم بسته شد که

قدت را محدود کردم

و آب مینوشم و هوایی را مینوشم

که کمرت را سوراخ کرده

پس آنقدر واقعی ببند

که بدن من دگرگون شود

و عنصر خودش را لمس کند

در بدنی که دیگر مال تو نیست

در رودخانه ای که ناپدید شد

جایی که بازوی تو به دنبال من است

در هر خیابانی تو را پیدا می کنم

در هر خیابانی تو را گم می کنم

ماریو سزارینی شاعر پرتغالی نویسنده این مروارید برگرفته از کتاب مجازات اعدام . در سراسر آیات، از ما دعوت می شود که نیم نگاهی به آن بیندازیماز منظر معشوق که خود غنایی نیز هست و ستایش مطلق خود را برای کسی که قلب و افکارش را ربوده آشکار می کند.

در اینجا روند ایده آل سازی زن معشوق را می خوانیم که شروع به در درون موضوع شاعرانه زندگی کنید، حتی بدون اینکه او در مقابل چشمانش باشد، او را ببینید.

اگرچه قوی ترین نشانه در شعر غیبت فرد مورد ستایش است، اما آنچه در نوشته می بینیم این است که ثبت نام حضور و غیاب.

همچنین مراجعه کنید

    انواع محبت ها را با حداکثر شدت تجربه کنید.

    مردن از عشق ، نوشته ماریا ترزا هورتا

    مرگ از عشق

    در پای شما

    غش

    روی پوست

    لبخند

    خفه

    با لذت

    با بدنت

    همه چیز را برای خود مبادله کنید

    در صورت لزوم

    شعر موجز مرگ از عشق، که توسط نویسنده پرتغالی ماریا ترزا هورتا در اثر منتشر شده است. Destino ، در چند بیت کوتاه، احساس رغبت را که عاشقان تجربه کرده اند خلاصه می کند.

    با استفاده از تعداد بسیار کم کلمات، آفرینش از رابطه بدنی بین عاشقان صحبت می کند. احساس فوریت برای ارضای دیگری و توانایی قرار دادن عشق در اولویت قرار دادن همه چیز در پس زمینه.

    اعتراف ، نوشته چارلز بوکوفسکی

    در انتظار مرگ

    مثل گربه ای

    که می پرد

    روی تخت

    من خیلی برای

    همسرم متاسفم

    او این

    بدن را

    سخت و

    سفید

    خواهد دید شاید

    دوباره تکانش دهد:

    متشکرم!

    و هنک جواب نمی دهد

    این مرگ من نیست که

    به من مربوط می شود، بلکه همسرم است

    که با این دسته تنها مانده است

    از چیزها

    هیچ چیز.

    اما

    من می خواهم

    او بداند

    هر شب می خوابد

    در کنار او

    و حتی

    بی اساس ترین بحث ها

    چیزها

    واقعاً عالی بودند

    و راکلمات

    سخت

    که همیشه می ترسیدم بگم

    اکنون می توان گفت:

    دوستت دارم

    عشق.

    شاعر آمریکایی چارلز بوکوفسکی به داشتن یک زندگی سرگردان معروف بود: زندگی روزمره او (و همچنین اشعار او) با الکل و مشروب خواری مشخص بود. اشعار نویسنده به عشق نادر است - Confissão بخشی از آن فهرست ناچیز است.

    همین عنوان شعر به لحن آن خیانت می کند: در یک اعتراف ما یک سابقه صمیمی داریم. رازها و ترس‌هایی را بیرونی می‌کند که ما جرات به اشتراک گذاشتن آنها را نداریم.

    در اینجا سوژه شاعرانه نزدیک شدن به مرگ را پیش‌بینی می‌کند و آشکار می‌کند که بزرگترین ترس او از تنهایی زن است. بدون شرکت او در دنیا بمانند. در چند سطر، خود غنایی خود را از هم می پاشد - بدون هیچ رشته ای در پایان زندگی - و در نهایت عاطفه ای را که عموماً خاموش است می پذیرد که نسبت به معشوق دارد.

    از فرصت استفاده کنید. برای خواندن مقاله 15 شعر چارلز بوکوفسکی.

    بیست شعر عاشقانه و یک آهنگ ناامیدانه (گزیده هشتم) ، توسط پابلو نرودا

    بله، به این دلیل نبود که چشمانت رنگ ماه است،

    روز با گل، با کار، با آتش،

    و زندانی چابکی هوا را داری

    بله به این دلیل نبود که شما یک هفته کهربایی هستید،

    بله، به این دلیل نبود که شما همان لحظه زرد هستید

    وقتی پاییز از درختان انگور بالا می رود

    و تو نانی هستی که ماه خوشبو با گذراندن آردش از میانبهشت،

    اوه، معشوق، من تو را دوست نخواهم داشت!

    در آغوش تو آنچه هست را در آغوش می کشم،

    شن، آب و هوا درخت باران،

    و همه چیز زندگی می کند تا من بتوانم زندگی کنم:

    بدون رفتن به آنجا می توانم همه چیز را ببینم:

    هر موجود زنده ای وارد زندگی شما شد.

    O پابلو نرودا شاعر شیلیایی که برنده جایزه نوبل شد، صدها شعر عاشقانه نوشت که به کلاسیک ادبیات آمریکای لاتین تبدیل شده است.

    گزیده فوق بخشی از شعر زیبا (و طولانی) بیست شعر عاشقانه است. و یک آهنگ ناامیدانه در این ترکیب اعلام عشق به روش سنتی را می‌یابیم. این ابیاتی است که زیبایی زن معشوق را ستایش می کند و نوید تحویل و ارادت مطلق را می دهد.

    غزل برای ستایش کسی که دوستش دارد، از مجموعه ای از استعاره های ساخته شده از عناصر طبیعت (آسمان، ماه) استفاده می کند. ، آتش، هوا).

    مقاله 5 شعر عاشقانه جذاب پابلو نرودا را ببینید.

    گاهی اوقات با کسی که دوستش دارم ، نوشته والت ویتمن

    گاهی اوقات با کسی که دوستش دارم، از ترس ریختن عشق بی بازگشت پر از خشم می شوم؛

    اما اکنون فکر می کنم عشقی بدون بازگشت وجود ندارد - پرداخت آن به هر شکلی قطعی است از سوی دیگر؛

    (من شخص خاصی را عاشقانه دوست داشتم و عشقم بازگشتی نداشت؛

    اما از این زمان من این آهنگ ها را نوشتم.)

    شاعر آمریکایی والت ویتمن ، که به عنوان پدر شعر کتاب شناخته می شود، آهنگ های کمیاب را به عشق رمانتیک خلق کرد.یکی از آنها گاهی اوقات با کسی که دوستش دارم بود.

    فقط در چهار بیت آزاد و بلند، موضوعی شاعرانه را می‌یابیم که از دوست داشتن بیش از حد می‌ترسد و متقابل نیست. بسیاری از ما قبلاً این احساس را تجربه کرده‌ایم که عشق زیادی داریم و می‌ترسیم که متقابل نشویم .

    اما نتیجه اصلی شعر این است که همیشه یک بازگشت: حتی اگر ما را دوست نداشته باشند، از آن احساس برای خلق ترکیبات زیبای شاعرانه استفاده می کنیم.

    غزل 116 ، نوشته ویلیام شکسپیر

    از روح های صادق اتحاد صمیمانه

    هیچ چیزی وجود ندارد که جلوی آن را بگیرد: عشق عشق نیست

    اگر وقتی با موانعی روبرو می شود تغییر می کند،

    یا با کوچکترین ترسی لنگ می زند.

    عشق نقطه عطفی ابدی و مسلط است،

    که شجاعانه با طوفان روبرو می شود؛

    این ستاره ای است که بادبان سرگردان را هدایت می کند،

    که ارزشش نادیده گرفته می شود، آن بالا.

    عشق از زمان نمی ترسد، حتی اگر

    دخترت به جوانی رحم نمی کند؛

    عشق ساعت به ساعت تغییر نمی کند،

    تا ابد تأیید می شود.

    اگر این دروغ است و دروغ است، کسی آن را ثابت کرده است،

    من شاعر نیستم و هیچ کس هرگز دوست نداشته است.

    شاید نویسنده ای که ما بی درنگ با موضوع عشق رمانتیک مرتبط می کنیم ویلیام شکسپیر باشد. مرد انگلیسی، نویسنده آثار کلاسیکی مانند رومئو و ژولیت، ابیات قابل توجهی را به عاشقان اختصاص داد.

    غزل 116 از عشق به عنوان یک احساس بسیار ایده آل صحبت می کند. عشقدر اینجا، که از دید شکسپیر دیده می شود، او قادر است بر همه موانع غلبه کند ، با هر چالشی روبرو شود، بر محدودیت های زمان و تمام مشکلاتی که عاشقان با آن روبرو هستند غلبه کند.

    وقتی من تو را نداشتم ، نوشته آلبرتو قیرو

    وقتی تو را نداشتم

    من طبیعت را مانند راهب آرام مسیح دوست داشتم.

    اکنون من طبیعت را دوست دارم

    مثل راهبی آرام برای مریم باکره،

    از نظر مذهبی، به روش من، مثل قبل،

    اما به شیوه ای دیگر، حرکتی تر و نزدیک تر…

    وقتی با تو می‌روم، رودخانه‌ها را بهتر می‌بینم

    در میان مزارع تا کناره‌های رودخانه‌ها؛

    در کنار تو نشسته‌ام و ابرها را مشاهده می‌کنم

    من بهتر به آنها توجه کن —

    تو طبیعت را از من نگرفتی…

    تو طبیعت را تغییر دادی…

    تو طبیعت را به من نزدیک کردی،

    چون تو وجود داری، من بهتر میبینمش، اما

    چون تو منو دوست داری، من اونو به همین صورت دوست دارم، اما بیشتر،

    چون تو منو انتخاب کردی که تو رو داشته باشم و دوستت داشته باشم،

    چشم هایم بیشتر خیره شد

    درباره همه چیز.

    از کاری که قبلا بودم پشیمان نیستم

    زیرا هنوز هستم.

    0>من فقط از چیزی که زمانی دوستت نداشتم پشیمانم.

    نام غیرهمنام Alberto Caeiro، اثر فرناندو پسوا، معمولاً ابیاتی را سروده است که به زندگی آرام در روستا و ارتباط با طبیعت اختصاص داده شده است.

    وقتی تو را نداشتم یکی از معدود ابیاتی است که به عشق رمانتیک اختصاص دارد، جایی که می بینیم خودی غنایی مجذوب شده و در عین حال پشیمان است.انتخاب نکرده است که احساس را قبلاً در کمال زندگی کند.

    در اینجا موضوع شاعرانه همچنان طبیعت را می ستاید، اما نشان می دهد که چگونه احساس شور او را وادار کرد که به منظره به گونه ای دیگر نگاه کند . او این انقلاب نگاه را به معشوقش نسبت می دهد و چگونگی احساس زندگی در کنار هم به فرد اجازه می دهد تا زندگی را به شیوه ای منحصر به فرد تجربه کند.

    اگر شعرهای استاد پرتغالی را دوست دارید، مقاله فرناندو را از دست ندهید. پسوا: 10 شعر اساسی .

    Ama-me ، اثر هیلدا هیلست

    عاشقان اجازه دارند صدای محو شده ای را بشنوند.

    وقتی از خواب بیدار می شوید یک زمزمه در گوش تو :

    دوستم داشته باش. یکی از درونم خواهد گفت: وقتش نرسیده خانم،

    خشخاش هات، نرگس هایت را جمع کن. نمی بینی

    همچنین ببینید: فرانکنشتاین، نوشته مری شلی: خلاصه و ملاحظات درباره کتاب

    که گلوی دنیا روی دیوار مردگان

    تاریک شده؟

    وقتش نرسیده خانم. پرنده، آسیاب و باد

    در گردابی از سایه. آیا می توانی از عشق بخوانی

    وقتی همه چیز تاریک می شود؟ به جای تاسف

    این تار ابریشمی که گلو می بافد.

    دوستم داشته باش. محو می شوم و التماس می کنم. برای عاشقان حلال است

    سرگیجه و درخواست. و گرسنگی من آنقدر زیاد است

    آهنگ من آنقدر شدید است، پارچه گرانبهای من آنقدر پر زرق و برق است

    که تمام دنیا، عشق من، با من آواز خواهند خواند.

    ابیات پرشور، تسلیم ، اغلب با لحن ضعیف تر - هیلدا هیلست برزیلی مجموعه ای از شعرهای عاشقانه، از متنوع ترین وجوه، همه با کیفیت شاعرانه بالا سروده است.

    Ama. -من نمونه ای از این غزل قدرتمند است. در اینجا بخشی از موضوع شاعرانه می خواهد تسلیم شور و شدت میل شود - از طرفی می خواهد خود را حفظ کند و جسم و روح خود را از چنین احساس حریصانه ای حفظ کند.

    در نهایت در سطر آخر، به نظر می رسد طرفی که می خواهد بیرون بیاید بر ترس ها غلبه می کند.

    چشم های تو ، نوشته اکتاویو پاز

    چشم های تو وطن رعد و برق و اشک است. ،

    سکوتی که سخن می گوید،

    طوفان بدون باد، دریا بدون امواج،

    پرندگان به دام افتاده، جانوران طلایی خفته،

    توپازهای بی شرف مانند حقیقت،

    پاییز در بیابانی در جنگل که نور بر شانه درخت آواز می خواند و همه برگ ها پرنده اند،

    ساحلی که صبح آن را مملو از آن می یابد. چشم،

    سبدی از میوه های آتش،

    دروغی که تغذیه می کند،

    آینه های این جهان، درهای فراتر،

    نبض آرام دریا در ظهر،

    جهانی که می لرزد،

    چشم انداز انفرادی.

    اوکتاویو پاز مکزیکی برنده جایزه نوبل ادبیات شد و در متنوع ترین ژانرهای ادبی از جمله شعر گشت و گذار کرد. و در این مورد، ماهیتی عاشقانه دارد.

    ساخته شده از ابیات آزاد، در شعر بالا - چشم های تو - خود غنایی زن معشوق را می ستاید بر اساس در مجموعه ای از مقایسه های زیبا با عناصر طبیعت (رعد و برق، امواج، درختان و پرندگان).

    غزل شکایت شیرین ، اثر فدریکو گارسیالورکا

    از دست دادن شگفتی

    چشمانت مانند مجسمه و لهجه

    که شب صورتت صورتت میپاشد

    صورتی هرمیتاژ میترسم که در نفس توست.

    من متاسفم که روی این اورلت

    تنه بدون شاخه هستم و دردی که تحمل میکنم

    نداشتن گل، تفاله یا خشت

    برای کرم رنج خودم

    اگر گنج پنهان من باشی چه جایی

    اگر تو صلیب و رنج خیس منی

    و من سگ اسیر ربوبیت تو،

    همچنین ببینید: گرافیتی: تاریخچه، ویژگی ها و آثار در برزیل و در جهان

    نگذار آنچه را که به من داده شده از دست بدهم:

    بیا تا آب رودخانه ات را آراسته

    با برگهای پاییز پر دردسر من

    فدریکو گارسیا لورکا اسپانیایی این شعر پرشور زیبا را به دنیا آورد که سرشار از محبت و فداکاری است.

    با استفاده از فرم سنتی - غزل - لورکا نکته بدیعی را ارائه می دهد. از نظر: همزمان که مداحی غنایی خطوط معشوق را می ستاید، او از دست دادن می ترسد.

    این رکورد در دو منظر به نوبه خود انجام می شود: از یک سو، از امتیازی که دارد صحبت می کند. داشتن چنین محبوب زیبا و کابوس این است که تصور کنیم زندگی بدون او چگونه خواهد بود.

    غزل به سبک Camões ، اثر سوفیا دی ملو برینر آندرسن

    امید و ناامیدی برای غذا

    در این روزی که منتظرت هستم به من خدمت می کنند

    و من دیگر نمی دانم که می خواهم یا نه

    بسیار بی دلیل عذاب من است.

    اما چگونه می توان از عشق به درک استفاده کرد؟

    آنچه من در ناامیدی از شما می خواهم

    حتی اگر آن را به من بدهید - زیرا آنچه من




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.