7 شعر پر شور از آریانو سواسونا

7 شعر پر شور از آریانو سواسونا
Patrick Gray

آریانو سواسونا (1927-2014) یک نابغه ادبی است که سهم خود را در قالب شعر، رمان، مقاله و نمایشنامه‌های تئاتر به جا گذاشته است.

متراکم، پیچیده و هرمتیک، برای مواجهه با آیات شمال شرقی انتخاب کنید. نویسنده یک چالش برای خوانندگان شجاع است.

اکنون هفت شعر غیرقابل فراموشی او را کشف کنید و تحلیلی از شعرهای او را بررسی کنید.

1. دوران کودکی

بدون قانون یا پادشاه، من به عنوان پسری به یک فلات سنگی پرتاب شدم.

تجاوز، کور، در خورشید شانس،

من غرش جهان را دیدم. ببر شیطانی.

آواز سرتائو، که تفنگ هدف گرفته بود،

به بدن خشمگین او برخورد کرد.

همچنین ببینید: غایت وسیله را توجیه می کند: معنای عبارت، ماکیاولی، شاهزاده

این آهنگ خفه و دیوانه بود،

در مسیرها بدون استراحت غرش کن.

و رویا آمد: و درهم شکست!

و خون آمد: نقطه عطف روشن،

جنگ باخته و من گله!<1

همه چیز به خورشید اشاره داشت! من پایین تر ماندم،

در زنجیره ای که بودم و جایی که خودم را می بینم،

خواب و آواز می خواندم، بدون قانون و پادشاه!

2. تولد - تبعید

اینجا، کلاغ آبی سوء ظن

در میوه های بنفش می پوسد،

و تب معذور، رز عفونت،

با مش سبز و مشکی برای ببرها آواز می خواند.

آنجا، در خز مسی غم،

بابین طلایی پشم قرمز را می چرخاند.

>یک پیو از فلز Gavião است

و پوزه گوسفند صاف است.

در اینجا، گل، گربه قهوه ای را لکه دار می کند:

ماه سبز رنگ می آید. از حرا

و از ترس می پوسددسباراتو.

در آنجا ستاره پراکنده آتش و براده است:

خورشید مرگ در خورشید خون می درخشد،

اما تنهایی رشد می کند و جرثقیل رویا می بیند.

3. مرگ - خورشید وحشتناک

اما من با خورشید الهی روبرو خواهم شد،

نگاه مقدسی که پلنگ در آن می سوزد.

من خواهم کرد. بدانید چرا وب سرنوشت

همچنین ببینید: فیلم Gone Girl: نقد و بررسی

هیچ کس بریده یا باز نکرده است.

من مغرور و ترسو نخواهم بود،

که خون با صدای زنگ شورش می کند.

جگوار و نور بعد از ظهر را خواهم دید،

سنگ رویا و عصای الهی.

او خواهد آمد - زن - بالهایش را تکان می دهد،

با میل انار، خواب، خانه،

و گویائو بینایی من را برکت خواهد داد.

اما من همچنین می دانم که این تنها راهی است که می بینم

تاج شعله و خدا، پادشاه من،

بر تخت خود در سرتائو نشسته است.

3. زن و پادشاهی

با تم باروک برزیلی

اوه! انار از باغ، علف زمرد

چشم طلا و آبی، ترشک من!

آریای خورشید شکل، میوه نقره

زمین من، حلقه من، بهشت صبح!

ای خواب من، خون من، هدیه، شهامت،

آب از سنگ، گل سرخ و گلاب!

چراغ روشن من سراب،

اسطوره و قدرت من - زن من!

می گویند همه چیز می گذرد و زمان سختی

همه چیز فرو می ریزد: خون باید بمیرد!

اما وقتی نور به من می گوید که این طلای ناب

به مرگ و فساد می انجامد،

خون من در برابر عقل بیهوده می جوشد

و عشق تو در جهان می تپد.تاریکی!

4. اینجا یک پادشاه زندگی می کرد

اینجا پادشاهی زندگی می کرد وقتی من پسر بودم

من طلایی و قهوه ای را در کتم می پوشیدم،

سنگ شانس بر سر سرنوشت من،

قلب او در کنار من می تپید.

برای من، آواز او الهی بود،

وقتی به صدای ویولا و عصا،

او با صدای خشن آواز خواند، دساتینو،

خون، خنده و مرگ سرتائو.

اما آنها پدرم را کشتند. از آن روز

خود را نابینا دیدم بدون راهنمایم

که به خورشید رفت، دگرگون شد.

شکل او مرا می سوزاند. من طعمه هستم.

او، اخگر است که به آتش سوزان می زند

شمشیر طلایی در مرتع خونین.

5. دنیای sertão

پیش از من، تورهای زرد

جهان، جگوار قهوه ای و بی باک.

در میدان قرمز، اسمای آبی از زندگی

تا صلیب آبی، شر برچیده می شود.

اما نقره بی آفتاب این سکه ها

صلیب و گل های رز بدجور گمشده را آشفته می کند. 1>

و علامت سیاه فراموش نشده باقی مانده

نقره را از برگها و سگکها می برد.

و در حالی که آتش به سوی سنگ سخت فریاد می زند،

که تا آخر گیج خواهم بود

که حتی در براون هم مرد نابینا ناامید می شود،

اسب شاه بلوط، روی قرنیز،

باید بر روی خود بلند شود. بالها، به مقدس،

پارس کردن بین ابوالهول و پلنگ.

6. جاده

در ساعت بهشت، خورشید در جهت عقربه های ساعت

بز را در آسمان عجیب سربی خون می کند.

سنگ جهان بی رحم را می شکافد ,

شعله ازیک تفنگ ساچمه ای آتش شکن را زخمی می کند.

در آفتاب آبی فروزان،

آفتابگردان قرمز و آتشین می درخشد.

چگونه می توانم در سایه پوسو خود بمیرم؟

چگونه با تیرهای این کماندار روبرو شویم؟

بیرون، آتش: لوستر بنفش

مکامبیراس قرمز و قهوه ای ماکامبیرا

فرشتگان-شیاطین و تاج و تخت -vai burning.

باد می وزد – آتش افروز سرتائو!

هیولاهای تاریک در امتداد جاده راه می روند

و در امتداد جاده، در میان این هیولاها، من قدم می زنم!<1

7. سنگ قبر

وقتی من میمیرم، اسبم را رها نکن

روی سنگهای مرتع سوخته ام:

به پشت پرافتخارش فلاش بزن،

با خار طلایی، تا زمانی که او را بکشد.

یکی از پسران من باید او را سوار کند

روی زینی از چرم سبز مایل به سبز،

که می کشد زمین سنگی و قهوه ای

صفحات مسی، زنگوله ها و کلاپرها.

بنابراین، با رعد و برق و مس کوبیده،

لشکر سم، خون قهوه ای،

شاید صدای طلای مذاب وانمود شود

که بیهوده - خون احمقانه و ولگرد -

من سعی کردم در کانتار عجیب خود،

جعل کنم. رنگ چهره Minha Fera e ao Sol do Mundo!

تحلیل شعر آریانو سواسونا

محتوا

شعر نویسنده مملو از نماد شناسی است و به شدت از محبوب استفاده می کند سنت برزیلی ، عمدتاً از شمال شرق (باید به خاطر داشت که دوران کودکی آریانو سواسونا به طور کامل در فضای داخلی پارایبا سپری شد).

تمام غزل بر اساس سنت شفاهی است.بر صحنه‌های آغشته به حافظه تمرکز می‌کند و عمداً واقعیت و تخیل را در هم می‌آمیزد.

موضوعات اساسی اشعار سواسونا تبعید، پدر، مبدأ و پادشاهی است.

ما همچنین یک فیلم را تماشا کردیم. جالب تقاطع بین مراجع مشهور و دانشمند . بدون شک آریانو در جهان دانشمند است (به یاد داشته باشید که نویسنده برای چندین دهه استاد زیبایی شناسی در یک دانشگاه مشهور بود) در همان زمان که او به دنبال تغذیه از عناصر محبوب است.

در اینجا وجود دارد. ابیات او بسیار حاکی از ردپای شمال شرقی ناگهانی و علاقه به سرتائو، محل خاستگاه شاعر است. تصادفی نیست که بخش بزرگی از شعر آریانو زندگینامه است و مسیر زندگی شاعر مشخص شده است. او تاکید کمتری بر خشکسالی، عقیمی، سختی می‌دهد و بیشتر بر محبت، اشتراک، ویژگی‌های خورشیدی این منطقه از برزیل تأکید می‌کند.

فرم

با حمل عناصر باروک مشخص شده است ، اشعار آریانو از نوشته ای پیچیده و هرمتیک تشکیل شده است. واژگان ساده به شکلی غیرمنتظره و غیرمعمول ترکیب شده است.

شعری است که بسته به نظر نمی رسد، برعکس، همیشه در حال حرکت و در جریان است. یک واقعیت جالب که این واقعیت را ثابت می کند، سوابق آریانو سواسونا است، مقالاتی با نسخه های متعدد که گواه بازنویسی دائمی است.از برخی ساخته‌ها.

از نظر قالب، شعر او فرم ثابت (غزل یا قصیده) را ترجیح می‌دهد. آریانو ویلار سواسونا، که برای عموم مردم فقط با نام و نام خانوادگی اش شناخته می شود، در 16 ژوئن 1927 در نوسا سنهورا داس نِوِس، پارایبا به دنیا آمد.

پسر فرماندار ایالت خود، او بزرگ شد. در سرتائو پارایبا در کنار هشت برادرش. زندگی در داخل شمال شرق تأثیر عمیقی بر تولیدات ادبی او داشت.

پرتره آریانو سواسونا

سواسونا که قانون شکنی کرد، در سال 1945 با انتشار شعر

شروع به نوشتن کرد. 3>Noturno در Jornal do Comércio - او در آن زمان هجده سال داشت. اولین نمایشنامه او، اوما مولهر وستیدا د سول ، دو سال بعد نوشته شد.

آریانو همچنین استاد زیبایی شناسی در دانشگاه فدرال پرنامبوکو شد. نویسنده در طول دهه ها به تولید پرشور ادامه داد.

بهترین آثار او احتمالاً Auto da Compadecida (نمایشنامه تئاتر) و Romance d'A Pedra do Reino هستند.

در سال 1990، نویسنده به آکادمی ادبیات برزیل (ABL) پیوست و صندلی شماره 32 را بر عهده گرفت.

آریانو سواسونا با زلیا د آندراد لیما ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.

0>این نویسنده در 23 ژوئیه 2014 در رسیف درگذشت.

آیا می‌خواهید درباره نویسنده بیشتر بدانید؟ سپس نهخواندن مقاله آریانو سواسونا: زندگی و کار را از دست بدهید.

همچنین ببینید




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.