O Crime do Padre Amaro: خلاصه، تحلیل و توضیح کتاب

O Crime do Padre Amaro: خلاصه، تحلیل و توضیح کتاب
Patrick Gray

O Crime do Padre Amaro ، اولین رمان Eça de Queirós، در سال 1875 در پورتو منتشر شد. از تأثیرات طبیعت گرایانه، رمان پایان نامه است، یعنی اثری که به قصد اثبات نظریه ای علمی یا فلسفی نوشته شده است.

نویسنده در کتاب سخت می بافد انتقاد از روحانیت و بورژوازی آن زمان، در تصویری مستند و وفادار از جامعه معاصر که نشانه ورود رئالیسم به پرتغال است. این کتاب به دلیل محتوایی که داشت، در زمان انتشار جنجال زیادی به پا کرد و به یکی از شاهکارهای ادبیات پرتغالی تبدیل شد.

خلاصه کتاب

O Crime do Padre Amaro فساد اخلاقی اعضای روحانیون را به تصویر می کشد و دستورات کلیسای کاتولیک را در مقابل رفتار کشیشان توصیف شده توسط اکا قرار می دهد. طرح اساساً بر روی عاشقانه ممنوعه بین آمارو، کشیش جوانی که به شهر لیریا می رسد، و آملیا، دختر مسافرخانه دار که او را پذیرایی می کند، تمرکز دارد.

تحلیل 32 بهترین شعر از کارلوس دراموند دی آندراد ادامه مطلب

جذب بین آمارو و دختر صاحب خانه، آملیا، از همان لحظه ملاقات مشهود است و بیشتر و بیشتر می شود، اگرچه آنها سعی می کنند از احساسات خود اجتناب کنند و پنهان کنند. او با ژائو ادواردو نامزد کرده است که با درک ارتباط افلاطونی بین آن دو، حسادت و نفرت از روحانیون کاملا بر او غالب شده است. او با تشویق همرزمانش در مبارزه ضد روحانی مقاله ای می نویسدلذیذی که او را به لرزه درآورد: معشوق دختر باشد، همانطور که کانون معشوق مادرش بود! او قبلاً زندگی خوب را مفتضحانه و مفرح تصور می کرد.

با گذشت زمان، ایمان آمارو کاهش می یابد و دیدگاه او نسبت به کشیشی تغییر می کند. او شروع به این می کند که «رفتار کشیش، تا زمانی که باعث رسوایی در میان مؤمنان نشود، به هیچ وجه به تأثیر، سودمندی، عظمت دین خدشه وارد نمی کند».

به نظر می رسد این نوع تفکر خلاصه می شود. نفاق کل این روحانیت که قوانینی را که بر مؤمنان تحمیل کرده بودند را زیر پا گذاشتند و بر این باور بودند که اگر گناهان خود را مخفی نگه دارند، هیچ چیز به ایمان آنها خدشه وارد نمی کند.

به کمال رسیدن عشق و ترس از گناه

آمارو که به تدریج عاشق آملیا شده و در مورد نیاز به تجرد کمتر متقاعد شده است، به دنبال راه هایی برای ملاقات معشوقش می گردد.

دیونیزیا، خدمتکار او، متوجه جذابیت بین آن دو می شود. و به خانه زنگ زن اشاره می کند. او می افزاید که "برای یک آقای کلیسایی که ترتیب او را دارد، هیچ چیز بهتر از این وجود ندارد"، و نشان می دهد که این یک رسم باستانی است .

زنگ زنگ دختری مریض داشت که نتوانست به آن مبتلا شود. بیرون از خانه. تخت آمارو همه را متقاعد می کند که بازدیدهای هفتگی آملیا برای یاد دادن به دختر است که چگونه دعا کند.

در این دوره، آنها بسیار خوشحال هستند و حتی در مورد آینده ای مشترک خیال پردازی می کنند، اما آملیا شروع به ترسیدن از احتمال می کند. عذاب الهی .

عابدتر از آمارو می ماندوقتی کشیش مانتو بانوی ما را پوشانده و سعی می کند او را ببوسد، می ترسد. او به دلیل احساس گناه شروع به دیدن کابوس و توهم می کند، وقتی خواب می بیند که قدیس روی گردنش قدم می گذارد دچار حمله عصبی می شود.

روبه رو شدن با عصبی شدن دختر، کشیش بی تاب می شود و پرخاشگر، به حدی که آملیا حتی یک بار هم فکر نمی کرد که شبیه یک شیطان است. با وجود همه تردیدها و ترس از جهنم، عشق بلندتر صحبت می کند و آنها با هم می مانند.

در آغوش او، تمام وحشت بهشت، همان ایده بهشت ​​ناپدید شد. در آنجا پناه گرفته بود، در برابر سینه او، از خشم الهی نمی ترسید. میل، خشم گوشت، مانند شراب بسیار الکلی، به او شجاعت وبا داد. با سرپیچی وحشیانه از بهشت ​​بود که او با عصبانیت دور بدنش حلقه زد.

بارداری، جدایی و انزوا

املیا متوجه می شود که ترس هایش به حقیقت پیوسته اند و او توسط کشیش باردار شده است: سرانجام عذاب، انتقام بانوی ما فرا رسید.» آمارو از Canon Dias کمک می خواهد که بلافاصله پاسخ می دهد "اینها عواقب هستند، همکار عزیزم".

همانطور که همه انتظار داشتند، حتی خود زوج، برای جلوگیری از رسوایی، رابطه مجبور شد ناگهان به پایان برسد. . آمارو می خواهد به سرعت آملیا را با ژائو ادواردو ازدواج کند تا پدری کودک را بپوشاند، اما رقیب او گم شده است.

دیونیزیا به دنبال محل اختفای خود می رود، اما آملیا از ازدواج خودداری می کند، منزجر و رها شده است.توسط کشیش:

چی؟ او را در آن حالت قرار داد و حالا می خواست او را دور بیندازد و به دیگری بسپارد؟ آیا او شاید پارچه‌ای بود که از آن استفاده می‌شود و به سوی یک مرد فقیر پرتاب می‌شود؟

در نهایت، دختر شروع به پذیرش ایده ازدواج می‌کند، به فکر راه رفتن دست در دست شوهرش و بزرگ کردن فرزند آینده‌اش است. این طرح محقق نمی شود زیرا ژوائو در برزیل است و رویای تشکیل خانواده از بین رفته است.

راه حلی که آمارو پیدا می کند این است که دونا جوزفا را متقاعد کند که آملیا را ببرد . پیرزن سعادتمندی که مریض بود، در هنگام استراحت در خانه روستایی، دختر را همراهی می کرد. برای این کار دست به سیاه نمایی می زند:

که اگر راضی به سرپوش گذاشتن نمی شد، مسؤول افتضاح بود... یاد آن خانمی که الان با پا در قبر است. ، که خدا از لحظه ای به لحظه دیگر او را صدا بزند و اگر این سنگینی را روی وجدان داری، هیچ کشیشی نیست که تو را عفو کند!... یادت باشد که مثل سگ می میرد!

جوزفا با این فکر که پدر کودک فرناندس است، از مغازه پارچه فروشی، موافقت می کند که حاملگی را پنهان کند. او معتقد است که خداوند به او پاداش خواهد داد، اما با زنان با خونسردی و ظلم رفتار می کند.

در حالی که مادرش و دوستانش در تعطیلات در ساحل بودند، آملیا "در دلتنگی مبهم خود، جوانی و جوانی اش فرو رفت. عشق های او."

با بازدید ابوت فرائو از خانه جوزفا، آملیا اعتراف می کند و در مورد توهمات و توهمات صحبت می کند.کابوس هایی که او را آزار می دهند کشیش عقوبت الهی را رد می کند و فقط به او توصیه می کند که آنچه را که در دلش درست می داند انجام دهد.

این صداها را اگر می شنوید و اگر گناهانتان بزرگ است، انجام ندهید. از پشت تخت می آیند، از طرف خودش، از وجدانش به سراغش می آیند.

بنابراین، وقتی آمارو به ملاقات او می رود، پیشرفت های او را رد می کند. این زوج برای همیشه از هم جدا می‌شوند.

تولد و مرگ

آمارو به دنبال پرستار بچه‌هایی می‌گردد که بتواند در هنگام تولد کودک را با آنها ترک کند، اما به این نتیجه می‌رسد که او خواهد بود اثبات "جنایت" او و شما می توانید هر زمان که بخواهید آن را گزارش کنید.

دیونیزیا کارلوتا را پیشنهاد می کند، یک "فرشته باف" که وقتی نوزاد را در خانه اش رها می کردند، او را می کشد. کشیش قتل را با زن ترتیب می دهد و هزینه خدمات را می پردازد.

در همین حال، آملیا، گویی که رنج آینده را دوباره پیش بینی می کرد، در مورد تولد کابوس می دید:

حالا این یک موجود وحشتناک بود که نیمی زن و نیمی بز از درون خود پرید. گاهی اوقات این یک مار بی پایان بود که ساعت ها از او بیرون می آمد.

به عنوان محکومیت نحوه باردار شدن او، تولد فرزند برای آملیا حکم اعدام است . مادر با گریه و فریاد در حالی که او را از آغوش او می گیرند، همان شب می میرد. پسری که آمارو او را در خانه «بافنده» رها می کند نیز می میرد. از این سه نفر، آمارو تنها کسی است که زنده مانده است و به زندگی خود در کشیش ادامه می دهد.

مذهب در مقابل علم: aکار طبیعت گرایانه

از آنجایی که این یک اثر طبیعت گرایانه است، اصول و اعمال دین را زیر سوال می برد، از دیدگاه علم حمایت می کند و غرایز انسان و رفتارهای آنها را بررسی می کند.

نمونه‌ای از این پاسخ دکتر زمانی است که آملیا را معاینه می‌کند و متوجه می‌شود که او باردار است:

خب، خب، کوچولو، من به خاطر این بهت صدمه نمی‌زنم. شما در حقیقت هستید. طبیعت دستور می دهد که باردار شوید نه ازدواج. ازدواج یک فرمول اداری است...

همچنین ببینید: تحلیل و تفسیر مجسمه ونوس میلو

این دیدگاه علمی کاملاً در تضاد با ارزش های کلیسا است که حکم می کند رابطه جنسی خارج از ازدواج رفتاری شنیع است که باید محکوم شود.

از نظر دکتر، تکانه های جنسی بخشی از انسان بودن هستند و تنها توسط قراردادهای اجتماعی محدود می شوند: «می خواهم بگویم که به عنوان یک طبیعت گرا، خوشحالم». بنابراین، بارداری آملیا اثبات پایان نامه او خواهد بود .

پس از زایمان، شاهد گفتگوی بین دکتر و آبادو فرائو هستیم که در آن تنش بین دین و مذهب بررسی می شود. و علم دکتر با بیان انتقاد از مدل دولتی که پسران یتیم را مجبور می‌کرد بین کشیش یا پلیس بودن یکی را انتخاب کنند، خود را خالی می‌کند.

و حالا که من بچه را معرفی کردم، گفت: حالا دکتر سینه مرغ را حک می‌کند. به دنیا، اربابان (و وقتی می گویم اربابان، منظورم کلیسا است) آن را در دست گرفته و تا زمان مرگ رها نمی کنند. از طرفی حتی کمتربا حرص، دولت او را از دست نمی دهد... و از آنجا سفر ناگوار از گهواره تا گور، بین یک کشیش و یک سرجوخه پلیس آغاز می شود!

او دفاع می کند که دین به یک کودک آموزش داده می شود. وقتی موجود بیچاره حتی از زندگی هم آگاه نیست». به همین دلیل، بحث یک انتخاب نیست، بلکه یک تحمیل است .

او پا را فراتر می گذارد و به خود حرفه کلیسایی و روشی که کشیش های جوان به سوی آن سوق داده می شوند، فکر می کند. کشیشی و مجبور به انکار ماهیت خود هستند.

تحصیلات یک کشیش شامل چه چیزی است؟ پسر عمو: در آماده ساختن او برای تجرد و باکرگی; یعنی به سرکوب خشونت آمیز طبیعی ترین احساسات. دوم: پرهیز از همه دانش ها و ایده هایی که می تواند ایمان کاتولیک را تضعیف کند. یعنی سرکوب اجباری روحیه تحقیق و بررسی و در نتیجه کل علوم واقعی و انسانی...

به نظر می رسد این قسمت به عنوان خلاصه ای از وضعیت کار و نویسنده قابل توجه است. خود، در مواجهه با مذهب کاتولیک زمان خود.

این "ایمان کور" به عنوان سرکوب رفتارهای غریزی بشریت و بدتر از آن، عاملی است که توسعه و تکامل جامعه پرتغالی را به تاخیر می اندازد. .

به طور خلاصه می توان گفت که اچا با این کار قصد داشت پایه های زندگی اجتماعی پرتغالی ها را متزلزل کند. این نشان می دهد که علیرغم موقعیت برتر اخلاقی، «مردان با ایمان» بودندمانند بقیه.

نویسنده با به تصویر کشیدن کاستی های شخصیتی آنها به دنبال حذف این مردان از محراب جایی است که توسط مردم قرار گرفته اند و نقش واقعی آنها را در عملکرد جامعه زیر سوال می برد.

ذکر این نکته ضروری است که «جرم پدر آمارو» تنها به این دلیل جرم تلقی می شد که حرفه اش او را مجبور به عهد عفت می کرد. در غیر این صورت، به طور معمول به عنوان عشق بین دو جوان دیده می شود که با هم آشنا می شوند و عاشق می شوند. این ممنوعیت کلیسا است که اتحاد را گناهکار می کند و منجر به تراژدی می شود.

Eça نشان می دهد که این مردان مجبور هستند خواسته های خود را خاموش کنند و تنهایی را که نمی خواهند در آغوش بگیرند. ببینیم درباره قهرمان داستان در این زمینه چه می نویسد:

او داوطلبانه از زور قفسه سینه خود دست برنداشت! آنها او را مانند گاو به سرا به کشیشی برده بودند!

با انکار قداست کاذب این کشیش ها، این کار همچنین نشان می دهد که چگونه آنها حاضرند برای حفظ نما دست به هر کاری بزنند. نمونه ای از این نتیجه رابطه عاشقانه بین این زوج است.

اگرچه آمارو، که یک کشیش است، مسئول این جنایت است، آملیا و پسرش با جان خود هزینه می کنند. کشیش، با وجود رنج لحظه ای، می تواند کار خود را در جای دیگری دنبال کند و حتی نیازی به تغییر رفتار ندارد. به نظر می رسد درست است:

سپس دو خانم از آنجا گذشتند، یکی قبلاًبا موهای سفید، هوای بسیار نجیب؛ دیگری، یک موجود کوچک لاغر و رنگ پریده، با دایره های تیره زیر چشم، آرنج های تیز چسبیده به نوار عقیمی، پف بسیار زیاد روی لباس، کدوی قوی، پاشنه های کف دست.

- کاسپیت! گفت کانن پایین، دست زدن به آرنج همکارش. ها، پدر آمارو؟... این چیزی است که می خواستی اعتراف کنی.

- زمان می گذرد، پدر-استاد، کشیش محله با خنده گفت، من دیگر اعتراف نمی کنم مگر اینکه آنها ازدواج کرده باشند!

شخصیت های اصلی

  • Amaro - او که با اراده مادرخوانده خود به کشیشی هدایت می شود، به زودی تمایل به زنان و تمایل به زندگی مانند یک مرد عادی را کشف می کند. . پس از رسیدن به لیریا، او عاشق آملیا می شود و به تدریج تمام رفتارهای مورد انتظار یک کشیش را کنار می گذارد. آملیا دختر صاحب پانسیونی است که آمارو در آن اقامت دارد. او که با ژائو ادواردو نامزد می کند، عاشق آمارو می شود. او به عشق کشیش ازدواج و تشکیل خانواده را رها می کند.
  • کانن دیاس - استاد اخلاق در حوزه علمیه در زمانی که آمارو دانشجو بود، مرد جوان را در لیریا و مکان هایی پذیرفت. او در خانه دونا جوآنیرا زندگی می کند که با او رابطه نامشروع دارد. به آمارو کمک می کند تا ارتباط خود با آملیا را پنهان کند.
  • بانو جوآنیرا - آگوستا کامینها، "او را دونا جوآنیرا صدا زدند، زیرا او در S. João da Foz به دنیا آمد"، مادر آملیا. دريافت كردنآمارو در خانه اش است و به شور و شوق بین کشیش و دخترش مشکوک نیست. اگرچه او یک زن مذهبی بود، اما عاشق Canon Dias بود.
  • João Eduardo - نامزد آملیا، او شروع به شک به نزدیکی او به آمارو کرد. حسادت در او خشم شدیدی را نسبت به همه اعضای روحانیون بیدار می کند، زیرا نویسنده مقاله روزنامه ای است که شکست های متعدد کشیش های منطقه را افشا می کند.
  • Dionísia - وقتی آمارو خانه را ترک می کند Joaneira، Dionísia را به عنوان خدمتکار خود استخدام می کند. زن اولین شخصیتی است که به اشتیاق بین آمارو و آملیا پی برد و به پنهان کردن برخوردهای مخفیانه آنها کمک کرد.
  • دونا جوزفا - پس از بارداری آملیا، جوزفا همدست جدید این زوج است. . او که یک زن بیمار و مسن است، خود را در خانه روستایی با آملیا منزوی می کند. اگرچه او زن جوان را به دلیل ماهیت نامشروع عشقش تحقیر می کند، اما می پذیرد که حاملگی را پنهان کند، به این امید که این امر باعث شود که او به لطف خدا بیفتد.
ویرانگر جایی که او بدون ذکر نام به تمام نقص ها و گناهان کشیش های منطقه اشاره می کند.

دیونیزیا، خدمتکار جدید آمارو، به اشتیاق کشیش برای دختر پی برده و به زوج کمک می کند تا برخوردهای خود را پنهان کنند. . آنها به اشتیاق خود پایان می دهند و شروع به یک رابطه پنهانی می کنند، اما آملیا به طور فزاینده ای احساس گناه می کند و از کابوس ها و رؤیاها رنج می برد.

عشق زمانی به تراژدی ختم می شود که آملیا باردار می شود و توسط آمارو رها می شود. دختر را برای پنهان کردن پرونده به دورتر می فرستند و کشیش یک "فرشته باف" را استخدام می کند تا به محض تولد نوزاد را بکشد. آملیا پس از زایمان می میرد و برای پسرش گریه می کند که سپس به قتل می رسد. آمارو لیریا را ترک می کند و کشیش می ماند.

تحلیل اثر O Crime do Padre Amaro

شامل بیست و پنج فصل ، O Crime do Padre Amaro آداب و رسوم مذهب کاتولیک در استان های پرتغال را شرح می دهد. این اثر نشان می‌دهد که چگونه «مردان خدا» ذهن مؤمنان و حتی ارزش‌ها و اعتقاداتی را که از آنها دفاع می‌کردند، به نام منافع خود دستکاری کردند.

Eça همچنین نابینایی جامعه‌ای را نشان می‌دهد که در آن افراد چشمان خود را برای اشتباهات و کاستی های خود می بندند، اما به سرعت به گناهان دیگران اشاره و محکوم می کنند. با یک راوی دانای کل ، خواننده به همه اطلاعات، حتی تک‌گویی‌های درونی و خواسته‌های پنهان شخصیت‌ها دسترسی دارد. این به ما اجازه می دهددرک کنید که در اصل، کلیساها با مردان دیگر برابر هستند.

عمل در لیریا، محله ای که آمارو در آن منتقل می شود، اتفاق می افتد. در آنجا، ما هنوز می‌توانیم به نشانه‌های یک پرتغال استانی ، بسیار مذهبی، که همه یکدیگر را می‌شناسند و در مورد رفتار یکدیگر نظر می‌دهند، توجه کنیم.

از 1860 تا 1870، و وفادار به بافت آن تاریخ، طرح، جنبش های افزایش ضد روحانیت را نشان می دهد. به این ترتیب، نفرتی را که در پرتغال نسبت به نمایندگان کلیسای کاتولیک و شیوه رهبری آنها در کشور در حال افزایش بود، آشکار و توجیه می کند.

یک کشیش جدید در لیریا

داستان با خبر مرگ کشیش سابق Sé de Leiria و شایعات ورود آمارو شروع می شود. از میان مردم منطقه است که پرتره قهرمان داستان نمایان می شود.

گفته می شد که او مردی بسیار جوان و تازه از حوزه علمیه بود. نام او آمارو ویرا بود. انتخاب او به تأثیرات سیاسی نسبت داده شد و روزنامه لیریا، A Voz do Distrito، که در اپوزیسیون بود، به تلخی صحبت کرد و به گلگوتا، طرفداری دربار و واکنش روحانی اشاره کرد.

این توصیف به واقعیت نزدیک است، زیرا آمارو پسرخوانده یک مارکیز بود و از تماس هایش استفاده کرد تا محله فقیر را ترک کند و به لیریا منتقل شود. سپس او به دنبال Canon Dias که استاد اخلاق او در حوزه علمیه بود می‌گردد و از او می‌خواهد که حقوق بازنشستگی برای دانشگاه پیدا کند.تطبیق دادن.

در گفتگوی دیاس و همیار، متوجه می‌شویم که برنامه او این است که آمارو در خانه جوآنیرا زندگی کند. قصد او این است که به پرداخت صورت حساب های معشوقش کمک کند، اگرچه دیاس این شایعه را رد می کند: "این یک تهمت بزرگ است!" برای قرار دادن آمارو و آملیا زیر یک سقف.

به خاطر آملیازینیا، نمی دانم. (...) بله، قابل تعمیر است. دختری جوان... او می گوید که کشیش محله هنوز جوان است... ارباب شما می داند که زبان های دنیا چیست.

حتی قبل از آمدن آمارو، احتمال یک رابطه عشقی نامشروع با آملیا وجود دارد. مطرح می شود . گویی تقدیر تعیین کرده است که نزدیکی این دو منجر به درگیری پرشور شود.

از سوی دیگر، این "جنایت" خود دیاس است که شرایط لازم را برای ملاقات و عاشق شدن آمارو فراهم می کند. با آملیا.

کودکی و جوانی آمارو

آمارو که در سن شش سالگی یتیم شد، توسط مارکز دو آلگروس که کارفرمای مادرش بود تحت مراقبت قرار گرفت. مادرخوانده او تصمیم می گیرد او را به سمت زندگی کلیسایی هدایت کند، زیرا پسر لاغر و خجالتی بود: "جذابیت او این بود که در کنار زنان، در گرمای دامن آنها، در کنار هم قرار گیرد و از مقدسین بشنود".

پسر سرنوشت خود را می پذیرد ، اگرچه این انتخاب با او نبود، زیرا "هیچ کس هرگز از تمایلات یا حرفه او مشورت نکرد".

دربرعکس، علاقه او به جنس مؤنث با گذشت زمان بیشتر می شود. در حقیقت، انگیزه های او برای کشیشی بسیار فراتر از ایمان بود:

این حرفه برای او مناسب بود، که در آن دسته جمعی های زیبا می خوانند، شیرینی های خوب می خورند، با زنان به آرامی صحبت می کنند، - زندگی در میان آنها، نجوا کردن، احساس کردن. گرمای نافذ آنها - و هدایا روی بشقاب‌های نقره‌ای دریافت می‌شوند.

این مروری به سال‌های شکل‌گیری او و گذراندن او از سمینار، داده‌های مهمی را در مورد رابطه او با کاسوک و تلاش برای سرکوب میل جنسی ارائه می‌کند. :

و حتی قبل از عهدش، با میل به شکستن آنها غش کرد. صحنه ای که آمارو تصویر باکره ای را که در سلولش داشت می خواست. هنگامی که او به لیریا می رسد، اولین تصوری که از آملیا دارد شبیه یک قدیس است: "دختری زیبا، قوی، قد بلند، خوش اندام، با یک پتوی سفید بالای سر و در دستش شاخه ای از رزماری". .

این اولین ملاقات بین این دو، اگرچه در ابتدا چیزی را فاش نمی کند، به نظر می رسد شخصیت خاصی از قدر را تأیید می کند. اگر آمارو در میان زنان بزرگ می‌شد، آملیا «در میان کشیش‌ها بزرگ می‌شد» و حتی پس از یک دلشکستگی نوجوانی به راهبه شدن فکر می‌کرد.

همچنین ببینید: 28 بهترین پادکست برزیلی که باید بشنوید

املیا در Corpus- Christi<2 با نامزد خود، جوآئو ادواردو ملاقات می‌کند>. اگرچه او با او رابطه برقرار می کند، اما او را دوست ندارد:من او را دوست داشتم، فکر می کردم او خوب است، پسر خوبی است. می تواند شوهر خوبی باشد؛ اما او احساس کرد که قلبش در درونش خوابیده است."

دلش با آمدن آمارو بیدار می شود و به موازات آن شاهد طرز فکر آنها در دو طبقه خانه از یکدیگر هستیم. او "شروع کرد. برای احساس تیک تاک چکمه های آملیا و سر و صدای دامن های نشاسته ای که او هنگام درآوردن لباس تکان می خورد." اتاق خواب".

هر چه بیشتر به آملیا توجه می کرد، آمارو کمتر نگران وظایف ش به عنوان یک کشیش ، اجازه می دهد که ذهنش در هوس تسخیر شود.

در پای او، بسیار ضعیف، بسیار ضعیف، او به یاد نمی آورد که او یک کشیش است؛ کهانت، خدا، رئيس، سین در زیر، دوردست بود، از اوج وجد می توانست آنها را بسیار ضعیف ببیند، چنانکه از کوه خانه ها را در مه دره ها ناپدید می بیند؛ و آنگاه فقط می توانستم به شیرینی بی پایان دادن به او فکر کنم. سفیدی گردنش را ببوس، یا گوشش را گاز بگیر.

املیا که از دوران کودکی به او فداکار بود، اکنون "دوست دارد با بوسه های کوتاه مدت، محراب، اندام، میسل، مقدسین، بهشت ​​را در آغوش بگیرد. چون نمی توانست آنها را به خوبی از آمارو تشخیص دهد.

پس از اولین حمله کشیش که معشوق خود را می بوسد و کنار می کشد، روی خود را برمی گرداند و احساس طرد شدن می کند . آیا باور دارید که او به جای "یک نام، یک خانه، مادری" با خوائو ادواردو ترجیح می دهد؟"احساس جنایتکارانه" و "ترس های گناه".

در واقع، او "مدتها دوست دختر کشیش بود"، حتی تا آنجا پیش رفت که در دعا از بانوی غم ها پرسید: " او را شبیه من کن!» با وجود این، آملیا نمی تواند خطری را که اگر اشتیاق خود را با آمارو به پایان می رساند، فراموش کند.

او از آینده خود می ترسد و داستان جوآنینها گومز را به یاد می آورد، «کسی که پدر آبیلیو بوده است. معشوق» و در نهایت از سوی او طرد و مورد تحقیر همه قرار گرفت، «از بدبختی تا بدبختی»:

چه نمونه ای خدای قدوس، چه مثالی!... و از کشیش هم خوشش آمد! وقتی پدر آمارو نمی آمد، برای خیاطی اش گریه می کرد! این اشتیاق او را به کجا برد؟ خوش شانسی برای جوآنینها! دوست کشیش محله بودن! بعدازظهر که توسط او رها شده، با بچه ای در شکمش، بدون لقمه نان!

امارو، برعکس، به نظر می‌رسد از عواقب الهی هراسی ندارد ، و معتقد است که این "یک تخلف شرعی است، نه گناه روح". او پا را فراتر می گذارد و در نامه ای به معشوقش می نویسد: "تو مرتکب بزرگترین گناه می شوی، و مرا در این بلاتکلیفی و شکنجه می کشی، که حتی در جشن توده همیشه به تو فکر می کنم."

João Eduardo. و دعوای ضد روحانی

با توجه به سردی عروس و شیفتگی او نسبت به آمارو، ژائو ادواردو حسادت می‌کند و کشیش و تمام کلاس‌هایش را طرد می‌کند.

به او اعتماد ندارد آمارو ، و نه در رفتار و نیات کاهنان دیگر.

اما به طور غریزی، او شروع به نفرت از آمارو کرد. او همیشه دشمن کشیش ها بود! او آنها را "خطری برای تمدن و آزادی" یافت. او فکر می کرد که آنها جذاب هستند، با عادات شهوترانی.

ادواردو، متقاعد شده بود که "دختر با کشیش محله قرار می گیرد"، خشمگین شده و با افتخار او زخمی شده، به دفاتر تحریریه "Voz do Distrito" می رود. او در آنجا با صاحب روزنامه، دوتور گودینیو ملاقات می کند، که "با پادریا بسیار دشمنی (...) شد." مقاله "فریسیان مدرن" در اینجا او، از جمله، رفتار کانن دیاس و جذابیت آمارو به آملیا را آشکار می کند:

مرگ بر هر چیزی که بوی کشیش می دهد! اگر وجود ندارد، اختراع کنید. آن!

مقاله "گالری عکسهای کلیسایی" به رفتار دنیوی کشیش های مختلف لیریا اشاره کرد. او دیاس را «استاد بداخلاقی» توصیف می‌کند و آمارو را متهم می‌کند که «بذر شعله‌های جنایتکار را در روح بی‌گناهان می‌پاشد».

در ابتدا، خوائو ادواردو پیروز می‌شود. آمارو برای جلوگیری از رسوایی مجبور به تغییر خانه می شود و آملیا برای ساکت کردن شایعات تاریخ عروسی تعیین می کند. با این حال، او به زودی به عنوان نویسنده متن کشف می شود، و عواقب حمله به روحانیت را متحمل می شود: از او بد صحبت می شود و از سوی همه رها می شود ، حتی آملیا، که نامزدی را به هم می زند.

رذایل وریاکاری روحانیون

با مشاهده رفتار این کشیشان، به راحتی می توان شورش خوائو ادواردو و یارانش را درک کرد. راوی از ابتدای کار در صدای شخصیت های دیگر انتقادات و اتهاماتی را به روحانیون وارد می کند.

در همان ابتدا از طریق همین «صدای مردم» است که متوجه می شویم کشیش مردی که به خاطر پرخوری بیش از حدش مورد اخم قرار گرفت. به همین ترتیب، می آموزیم که آمارو به شایستگی خود این مقام را کسب نکرده است، بلکه به لطف موقعیت اجتماعی مادرخوانده اش مارکیز.

در طول روایت، رفتارهای بی شماری وجود دارد که مطابق با آموزه‌ای که این مردان موعظه می‌کنند، نیستند. این امر، برای مثال، در شامی که توسط اعضای مختلف روحانیون مشترک است، قابل مشاهده است. بین درها، آنها کارهای مختلفی را انجام می دهند که آنها را اشتباه می دانند: می نوشند، چیزهای تجملی می خورند، از دیگران بد می گویند، با یکدیگر بحث می کنند، باج گیری می کنند، و غیره.

به هر حال «گناه نفس» بزرگترین نقطه ضعف این روحانیون به نمایندگی از Eça de Queirós است. قهرمان داستان، که همیشه تجرد را رد کرده است و می خواست خانواده داشته باشد، وقتی متوجه می شود که کشیش بزرگتر، دیاس، رابطه پنهانی با جوآنیرا داشته، تصمیم می گیرد به دنبال اشتیاق خود برای آملیا باشد. این برای مرد جوان تأیید می کند که عشق او ایرادی ندارد.

شب آمده بود، با یک باران خفیف. آمارو آن را حس نکرد، با سرعت راه می رفت، پر از یک ایده.




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.