آهنگ سیاه از خوزه رژیو: تحلیل و معنای شعر

آهنگ سیاه از خوزه رژیو: تحلیل و معنای شعر
Patrick Gray

آهنگ سیاه شعری از خوزه رژیو با نام مستعار خوزه ماریا دوس ریس پریرا است. این کتاب در سال 1926 در اولین کتاب او به نام Poemas de Deus e do Diabo منتشر شد.

"شعر-مانیفست" حاوی برخی مفروضات مدرنیستی است که آثار شاعرانه خوزه رژیو و نسل ماقبل‌گرا را دیکته کرده است.

آهنگ سیاه

بیا این طرف" —بعضی با چشمان شیرین به من می گویند

آغوششان را به سوی من دراز می کنند و مطمئنند

که خوب است که به آنها گوش کنم

وقتی به من می گویند : "بیا اینجا!"

با چشمای تنبل بهشون نگاه میکنم

همچنین ببینید: آنالیز آهنگ Perfection از Legião Urbana

(کنایه و خستگی تو چشمام هست)

و دستامو روی هم میزنم،

و من هرگز آن راه را نمی روم...

شکوه من این است:

غیرانسانی ایجاد کنید!

با کسی همراهی نکنید.

— که من با همان بی اراده ای زندگی می کنم

که با آن شکم مادرم را پاره کردم

نه، من آن طرف نمی روم! قدم‌های خودم مرا می‌برند... .

اگر هیچ‌کدام از شما به آنچه می‌خواهم بدانم پاسخ نمی‌دهید

چرا به من تکرار می‌کنید: "از این طرف بیا!"؟

همچنین ببینید: تخصیص فرهنگی: چیست و 6 مثال برای درک مفهوم

ترجیح می دهم در کوچه های گل آلود لیز بخورم،

در بادها بچرخم،

مثل ژنده پوشان، پاهای خون آلودم را بکشم،

گردم...

0>اگر به دنیا آمدم، این بود

فقط گل زدایی جنگل های بکر،

و کشیدن پاهای خودم در شن های ناشناخته!

دیگر چه کار می کنم هیچ ارزشی ندارد.

پس چطوری خواهی بود؟

که به من انگیزه ها، ابزار و شهامت می دهی

تا من خودم را براندازمموانع؟...

در رگ های تو می دود، خون کهنه پدربزرگ و مادربزرگ،

و تو عاشق آسانی هستی!

من دور و سراب را دوست دارم،

من عاشق پرتگاه ها، سیلاب ها، بیابان ها هستم...

برو! شما جاده دارید،

باغ دارید، گلزار دارید،

شما کشور دارید، سقف دارید،

و قوانین، و معاهدات، و فیلسوفانی دارید، و مردان خردمند...

من دیوانگی خود را دارم!

آن را مثل مشعلی که در تاریکی شب می سوزد، بلند می کنم،

و احساس کف می کنم، و خون و آواز بر لبانم...

خدا و شیطان راهنما، هیچکس دیگر!

همه پدر داشتند، همه مادر داشتند؛

اما من , که هرگز شروع و پایان نمی یابد,

من از عشقی که بین خدا و شیطان وجود دارد به دنیا آمدم.

آه، مبادا کسی به من نیات تقوا ندهد،

نه یکی از من تعاریف بخواه!

هیچکس به من نگوید: "از این طرف بیا"!

زندگی من تندبادی است که شکسته شده است،

موجی است که برخاسته است،

این یک اتم دیگر است که زنده شده است.. .

نمی دانم کجا می روم،

نمی دانم کجا می روم

می دانم که به آن سمت نمی روم!

تحلیل

آهنگ سیاه یک مانیفست محسوب می شود- شعر ، زیرا در درون آن عناصر مشترک شاعرانگی خوزه رژیو وجود دارد. اولین دفتر شعر او، جایی که این شعر یافت می شود، موضوع اصلی آن دینداری ، خدا و شیطان است.

این مضمون در آثار خوزه رژیو تکرار خواهد شد، زیرا یکی است. از ارکان تأملات متافیزیکی او. دینداری در رجیوکمی به نمادگرایی نزدیک می‌شود و در عین حال، مانند بودلر، در دایره‌هایی میان گروتسک و امر متعالی گذری ابدی ایجاد می‌کند.

در شعر مورد بحث، Deus e o Diabo، گروتسک و والا در حرکت ابدی هستند. پیوند این دو چهره چشمگیر است، چنانکه در آیات:

اما من که هرگز آغاز و پایانی ندارم،

من از عشقی که بین خدا و شیطان وجود دارد متولد شدم.

علیرغم اینکه فقط به طور رسمی در بیت ماقبل آخر ظاهر می شود، این چهره ها در سراسر شعر وجود دارند. فرد شاعرانه که نتیجه این رابطه است در مصراع اول ظاهر می شود. از طریق اوست که در سرتاسر شعر عمل می کنند.

نگرش موضوع به نوعی بازتاب رابطه خدا و شیطان است. پیدایش منحصر به فرد آن اقداماتی را ممکن می سازد که از قاعده فرار می کنند. بنابراین، موضوع فردی و در عین حال تکه تکه می شود. فردیت شما در انتخاب های شما نهفته است: مسیر همه را دنبال نکنید، به دنبال مسیری متفاوت باشید، حتی اگر دشوارتر و مبهم تر باشد.

فرد برای شعر خوزه رژیو بسیار مهم است. به وسيله اوست كه خداوند تجلي مي كند و به وسيله خدا خود را باطل مي كند. شعر هم در واقعیت و هم در مابعدالطبیعه به لطف فرد وجود دارد.

از این طرف بیا" — بعضی ها با چشمانی شیرین می گویند

آغوش خود را به سوی من دراز می کنند و مطمئنا

که خوب است به آنها گوش دهم

وقتی منمی گویند: «از این طرف بیا!»

با چشمان تنبل به آنها نگاه می کنم،

(در چشمانم کنایه و خستگی است)

و دست هایم را روی هم می زنم. ,

و من هرگز آن راه را نمی روم...

در اینجا فرد در تقابل با "دیگران" ظاهر می شود و فردیت با انکار مسیر پیشنهادی به شدت مطرح می شود توسط دیگران. نگاه برای درک نگرش "من" ضروری است، چشم های خسته و کنایه آمیز نشان دهنده نگرش نسبت به دیگران است.

کنایه ، فراتر از حالت "من"، نیز یک شکل است. زبان موجود در شعر خود مصراع مملو از کنایه است، امتناع فرد از همراهی با دیگران به صورت کنایه آمیزی با ابیات «و من دستهایم را ضربدری می کنم و هرگز به آن راه نمی روم...» قرار می گیرد.

شکل گروتسک نیز در سراسر شعر وجود دارد. آنها تصاویری هستند که به چیزهای پست اشاره می کنند، مسیر انتخاب شده توسط "من" پر از آنها است.

و شما آسان را دوست دارید!

من دور و سراب را دوست دارم،

من عاشق پرتگاه ها، سیلاب ها، بیابان ها هستم...

این چهره ها در تقابل با میل دیگران ظاهر می شوند. در حالی که آنها آرزوی آسانی و بلندی دارند، فرد در پی پستی و دشواری است . گویی دیگران به دنبال امر متعالی بودند و «من» به دنبال گروتسک. بازی بین نورها و سایه ها انجام می شود و تقابل بین خدا و شیطان را دنبال می کند.

کسی به من نمی گوید: "از این طرف بیا"!

زندگی من گردبادی است که می وزد.او بیرون داد،

این موجی است که بالا آمده است،

این یک اتم دیگر است که زنده شده است...

من نمی دانم کجا هستم رفتن،

من نمی دانم کجا می روم

می دانم که به آن سمت نمی روم!

فردیت سوژه همیشه با مشخص می شود مخالفت با دیگران و خواسته های آنها. حتی بدون داشتن میل روشن در خود، «من» با انکار آنچه از بیرون می آید، خود را اثبات می کند. وضعیت فرد تقریباً "طبیعی" است، مانند "موجی که برخاست".

اهمیت

ما در این شعر دو مضمون بسیار عزیز برای شعر خوزه رژیو داریم: فردیت و دینداری . اهمیت فرد در سراسر شعر وجود دارد. شاعر در سراسر ابیات بر این نیاز به منحصر به فرد بودن و برخلاف میل و طرح دیگران تاکید می کند.

رفتن در مسیر خود ، به جای دنبال کردن، تنها راه زندگی است. توسط خوزه رژیو پذیرفته شده است، حتی اگر او را به مکان های ناخوشایندی مانند زمین های گلی هدایت کند. قدرت فرد در این انکار محیط کنونی و تأیید هویت خود قرار دارد.

همچنین ببینید32 بهترین شعر از کارلوس دروموند دی آندراد تجزیه و تحلیل شده است10 شعر نادیده از ادبیات پرتغالیشعر همه نامه های عاشقانه از آلوارو د کامپوس (فرناندو پسوا) مضحک است

مسیر او راه دیوانگان است، شاعرانی که آوازی میان دهان دارند. دینداری با چهره های خدا و شیطان وارد شعر می شود. همچنین این دلیلی است که "من"اینطور باش از طریق این دیالکتیک است که موضوع با جهان ارتباط پیدا می کند، فضای او توسط خدا و شیطان تعریف می شود. فردیت او ناشی از رابطه او با امر مقدس است و با این حال، فرد توسط علم تعریف می شود ("این یک اتم دیگر است که جان گرفته است...").

شعر خوزه رژیو پر از موج است. که از درون فرد بیرون می آیند، مانند امواجی هستند که از سنگی که در آب فرو می ریزد، ایجاد می شود. در این استعاره، خدا و شیطان پرتاب کننده سنگ "من" هستند که باعث ایجاد موج در سطح می شود که از مرکز تکرار و انتشار می یابد.

José Régio و مجله Presença

Presença مجله ای مدرن بود که بر ادبیات تمرکز داشت و بین سالهای 1927 تا 1940 در کویمبرا منتشر می شد. Régio یکی از بنیانگذاران و همکاران اصلی این مجله بود که همراه با Orfeu ستون های بزرگ ادبیات مدرنیستی در پرتغال بودند.

مجله Presença نه تنها به انتشار متون ادبی، بلکه به نقد نیز اختصاص داشت. خوزه رژیو چندین مقاله برای این مجله نوشت، از جمله دو مقاله به نام‌های ادبیات زنده و ادبیات کتاب و ادبیات زنده . این دو مقاله مانیفست‌های ادبی هستند که نویسنده در آن اعتقادات زیبایی‌شناختی خود را آشکار می‌کند.

یکی از مهم‌ترین ایده‌های رژیو که در این مقالات یافت می‌شود، مفهوم کلاسیک مدرن است. برای نویسنده، هر اثر کلاسیک مدرن است، درحس گرفتن درونی چیزها آثار بزرگ، از هومر تا مدرنیته، مدرن خواهند بود، زیرا در آنها فردگرایی وجود دارد که با برچسب‌های ادبی مختلف همپوشانی دارند. که از طریق این مقالات و مقالات دیگر سعی کرد به صورت عملی نظریه پردازی کند. برای او، مدرنیسم در اثر از طریق فردگرایی در آفرینش و کلاسیک گرایی به عنوان یک فرم، به عنوان معماری اثر یافت می شود. تحقیقات و مقالات خوزه رژیو در آثار او منعکس شده است، زیرا نویسنده تلاش می کند آنچه را که از طریق اشعار خود پیشنهاد می کند به اجرا درآورد.

Cântico Negro و Maria Bethânia

شعر خوزه رژیو محبوبیت یافت. برزیل به دلیل صدای هنرمند ماریا بتانیا، که آن را در برخی از ارائه ها خوانده است. این آلبوم در آلبوم زنده Nosso Momentos از سال 1982 ضبط شد و قبل از آهنگ Estranha forma de Vida، یک فادو توسط Amália Rodrigues و A.Duarte Marceneiro بود.

در سال 2013، این شعر دوباره در DVD کنسرت Carta de Amor ضبط شد و سپس آهنگ Caetano Veloso کیسه را پر نکن. کنسرت بتانیا پس از جنجال خواننده با قانون روآنه برگزار شد و خواندن شعر و سپس موسیقی توسط بسیاری به عنوان یک طغیان تعبیر شد.

ماریا بتانیا - "Cântico Negro/Não Enche" (Ao Vivo) ) – Love Letter

آن را هم ببینید




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.