هلنا، نوشته Machado de Assis: خلاصه، شخصیت ها، در مورد انتشارات

هلنا، نوشته Machado de Assis: خلاصه، شخصیت ها، در مورد انتشارات
Patrick Gray

رمان هلنا که در سال 1876 منتشر شد، توسط بزرگترین نویسنده داستانی در ادبیات برزیل، ماچادو د آسیس (1839-1908) نوشته شد و متعلق به اولین مرحله از زندگی نویسنده است که رمانتیک تلقی می شود.

Divided در 28 فصل، رمان شهری، که جامعه قرن 19 را به شدت مورد انتقاد قرار می دهد، ابتدا به صورت سریالی در روزنامه O Globo، بین اوت و نوامبر 1876 منتشر شد.

چکیده

تاریخ توسط داستان ماچادو د اسیس در محله سنتی آندارای واقع در ریودوژانیرو می گذرد.

رمان ماچادو که در قرن نوزدهم به صورت سوم شخص توسط یک راوی دانای کل روایت می شود، شگفتی ها و بدبختی های عشقی ممنوع را روایت می کند.

فصل اول با مرگ Conselheiro Vale، مردی ثروتمند، بیوه، پنجاه و چهار ساله، که به طور طبیعی درگذشت، آغاز می شود.

Conselheiro Vale در ساعت 7 صبح درگذشت. شب 25 آوریل 1859. او بر اثر یک آپوپلکسی ناگهانی، اندکی پس از چرت زدن، - همانطور که می گفت - و زمانی که آماده می شد برود و بازی معمول والی را انجام دهد، درگذشت

آقایی که تاریخ را در صفحه اول کتاب با مرگ آنی رها می کند، تنها پسری به نام دکتر از خود به جای می گذارد. استاسیو، و یک خواهر مجرد، حدوداً پنجاه ساله، به نام D. Úrsula، که از زمان مرگ خواهرشوهرش، خانه را اداره می کرد.

این مرد بسیار محبوب در منطقه بود. کنسلهایرواو جایگاه بالایی در جامعه داشت و از خانواده ای سنتی بود. بیداری او مخاطبانی متشکل از متنوع ترین طبقات اجتماعی را جمع کرد، حدود دویست نفر برای آخرین وداع با آن مرحوم حضور داشتند.

دکتر کامارگو، پزشک و دوست قدیمی، وصیت نامه ای پیدا کرد و آن را باز کرد. صبح پس از تشییع جنازه. مرگ، در جمع دو مجری دیگر، استاسیو و پدر ملکیور.

دکتر اولین کسی بود که وصیت نامه را خواند و مشاهده کرد: "آیا می دانید اینجا چه خواهد بود؟ شاید؟ یک شکاف یا یک مازاد بزرگ». دوست که نمی داند به خانواده متوفی چه بگوید، موضوع را تأمل می کند و روز بعد قول می دهد که با نتیجه گیری بیشتر برگردد. برانگیختن تعلیق راهی بود که دکتر برای آماده کردن ارواح برای اخبار غیرمنتظره پیدا کرد.

روز بعد، دکتر کامارگو برمی‌گردد، وصیت نامه را با تمام تشریفات قانونی مورد نیاز باز می‌کند و اعلام می‌کند که سند حاوی یک مورد غیرمنتظره است. قطعه: دختر هلنا.

در کمال تعجب، مشاور واله در وصیت نامه متوجه وجود دختری طبیعی به نام هلنا هفده ساله شد که با D.Angela da Soledade داشت.

زن جوان در یک مدرسه شبانه روزی در بوتافوگو خواهد بود و طبق دستور مرد مرده، باید با خانواده زندگی کند و وارث قانونی ثروت او و همچنین پسرش استاسیو باشد. مشاور همچنین درخواست کرد که با دختر با دقت و محبت رفتار شوداگر در مورد ازدواج آنها بود.

استاسیو و اورسولا هرگز نام هلنا را نشنیده بودند. اولین واکنش اورسولا این بود که خواهرزاده‌اش را کاملاً طرد کرد و فقط پذیرفت بخشی از ارث را به او واگذار کند، اما هرگز او را در خانه نپذیرفت. عمه، حتی قبل از ملاقات با زن جوان، او را مزاحم می دانست، دختری که نباید حق محبت بستگانش را داشته باشد.

استاسیو نیز به نوبه خود بلافاصله تصمیم پدرش را پذیرفت ("من" این خواهر را می پذیرد، انگار که با من بزرگ شده است. مادر مرحوم مرد جوان به سخاوت و قابلیت بخشش معروف بود، بنابراین پسر خصوصیات مشابه مادر را به ارث می برد.

پسر نیز وقتی به دوست پدرش می گوید در طول دوره افتتاحیه وصیت نامه، که "این دختر باید محبت های خانوادگی و خانوادگی را در این خانه پیدا کند".

همچنین ببینید 13 افسانه و شاهزاده خانم های کودکان به خواب (نظر داده شده) 32 بهترین شعر از کارلوس دراموند دی آندراده مورد تجزیه و تحلیل دام کاسمورو: تجزیه و تحلیل کامل و خلاصه کتاب 5 داستان های ترسناک کامل و تفسیر شده

استاسیو علیرغم اینکه مادر خواهر جدیدش، D.Angela da Soledade را ندیده بود، نگران آینده نبود: "در مورد لایه اجتماعی که مادر هلنا به آن تعلق داشت، او خیلی نگران این موضوع نبود، مطمئن بود که آنها می‌دانند چگونه دخترش را تا درجه‌ای که قرار است صعود کند، بزرگ کنند.» شایان ذکر است که دردر آن زمان که توسط ماچادو د آسیس توصیف شد، گهواره یک عنصر ضروری برای درک جایگاه سوژه در جامعه بود.

هلنا علیرغم داشتن نگرش های متواضع از نظر جسمی به عنوان دختری لاغر، لاغر و ظریف توصیف می شد. ویژگی های دختر توسط راوی بسیار ایده آل شده است، شرح مفصل ویژگی های هلنا را در زیر ببینید:

چهره، به رنگ هلویی تیره، همان پایین نامحسوس میوه را داشت که از آن رنگ گرفته بود. ; در آن مناسبت، او با موهای بلند صورتی رنگ شد، در ابتدا قرمزتر، اثر طبیعی شوک. به نظر می رسید خطوط ناب و شدید چهره توسط هنر مذهبی کشیده شده باشد. اگر موهایش مانند چشمانش قهوه ای به جای دو بافته ضخیم، بر شانه هایش می افتاد و اگر چشمانش مردمک چشمانش را به آسمان می برد، تو یکی از آن فرشتگان نوجوانی بودی که پیام های خداوند را به اسرائیل رساند. . هنر نیاز به صحت و هماهنگی بیشتر ویژگی ها ندارد و جامعه به خوبی می تواند به ادب و ظرافت ظاهری بسنده کند. فقط یک چیز برای برادر کمتر قابل قبول به نظر می رسید: آن چشم ها، یا بهتر است بگوییم نگاه بود، که ابراز کنجکاوی حیله گر و اندوخته مشکوک او تنها ایرادی بود که او پیدا کرد، و کوچک هم نبود.

اما زن جوان تنها به خاطر ویژگی های جسمانی اش مورد ستایش قرار نمی گرفت، شخصیت او همچنین ربودن محبت اطرافیانش بود:

هلنامحمول های مناسب برای جلب اعتماد و محبت خانواده. او مطیع، مهربان، باهوش بود. با این حال، اینها و یا حتی زیبایی، هدایای مؤثر او نبودند. چیزی که او را برتر کرد و به او فرصت پیروزی داد، هنر تطبیق خود با شرایط لحظه ای و با کل کاست روحی بود، هنری گرانبها که مردان را ماهر و زنان را قابل تقدیر می کند.

علیرغم او. با مقاومت اولیه عمه، هلنا مورد استقبال خانه و خانواده قرار گرفت. سرانجام، زمانی که اورسولا بیمار می شود، در نهایت تسلیم مهربانی و در دسترس بودن خواهرزاده جدیدش می شود و شروع به حمایت از او می کند، همانطور که برادرش مشاور اولین آرزویش را برملا کرد.

همچنین ببینید: خلاصه و تحلیل کامل Auto da Barca do Inferno، اثر گیل ویسنته

در میان این طوفان حوادث. ، استاسیو با اوجنیا، دختر دکتر کامارگو نامزد کرده است و به این ترتیب دو خانواده دوستان بزرگ را متحد می کند. با این حال، حقیقت این است که پسر بیشتر و بیشتر وقت خود را با خواهرش هلنا می گذراند و از عروس مربوطه دلسرد می شود، عروسی که ویژگی های جسمی و روانی مشابهی با خویشاوند تازه کشف شده ندارد.

Mendonça از سوی دیگر، یکی از دوستان قدیمی استاسیو، هنگامی که با خواهر جدید پسر، هلنا آشنا می شود، دیوانه وار مسحور می شود. پسر از دختر خواستگاری می کند، اما با حسادت، استاسیو اجازه نمی دهد که رابطه ایجاد شود.

حقیقت این است که، کم کم، استاسیو شروع به ایجاد احساسات برای هلنا می کند. اندوه بیشتر می شود زیرا به نظر می رسد محبت از بین می رودفراتر از یک تحسین ساده توسط دوستی و مرد جوان از عاشق شدن با خواهر خود می ترسد. نویسنده، به این ترتیب، یک عشق ممنوعه از نظر اجتماعی را به نمایش می گذارد.

در نهایت، استاسیو متوجه می شود که هلنا، در واقع، دختر رضاعی Conselheiro Vale بوده است، به همین دلیل است که این دو در واقع برادران خونی نیستند. . مشاور دختر را با D.Angela از زمانی که دختر کوچکی بود بزرگ کرد، محبت و احساس تعهد فقط از زندگی مشترک ناشی می شد، زیرا واله پدر بیولوژیکی دختر نبود.

به عنوان یک مرد خوب. استاسیو تصمیم می گیرد از وصیت پدرش اطاعت کند، حتی می داند که هلنا دختر بیولوژیکی او نیست.

با اخبار بمب، عشق عاشقانه بین استاسیو و هلنا در نهایت می تواند محقق شود.

اما ، پایان نوید خوشی را برای زوج جوان نمی دهد. هلنا ناگهان مریض می شود و می میرد و استاسیو را ناامید می کند.

رمان با پایانی تراژیک به پایان می رسد و سوگواری ناامیدانه مرد جوان را نشان می دهد:

- همه چیز را از دست دادم، پدر-استاد! استاسیو ناله کرد.

هشدار نویسنده

با امضای M. de A.، هشدار نویسنده نسخه جدید هلنا را در آن زمان باز می کند. ماچادو در متن مختصری که فقط از دو پاراگراف تشکیل شده است، تغییرات ایجاد شده از یک ویرایش به نسخه دیگر را روشن می کند.

همچنین ببینید: Nouvelle Vague: تاریخ، ویژگی ها و فیلم های سینمای فرانسه

شایان ذکر است که نویسنده علیرغم تاکید بر اینکه کتاب در گذشته نوشته شده استدور، تبدیل شدن به نویسنده، آهنگساز نوع دیگری از کار. بسیار زیباست که خوانندگان می توانند شاهد تشخیص خالق این دگرگونی آثارش باشند.

این اقدام سخاوتمندانه ماچادو است که تصمیم گرفته است تاریخ را تغییر ندهد، زیرا تشخیص داده است که "هر اثر متعلق به خود است. زمان" و اینکه نوشته های شاد موجود در هلنا باید همانطور که در آن زمان تصور می شد حفظ شود.

این نسخه جدید توسط هلنا با چندین اصلاحات زبانی و موارد دیگر منتشر می شود که ظاهر آن را تغییر نمی دهد. کتاب. این همان تاریخی است که من آن را تألیف و چاپ کردم، متفاوت از زمانی که پس از آن با من انجام داد، بنابراین مطابق با فصل تاریخ روح من در آن سال 1876 است.

من را به خاطر آن سرزنش نکنید. چیزی که در آن عاشقانه می یابید از بین آنهایی که آن موقع درست کردم، این یکی برای من بسیار عزیز بود. همین الان که مدتهاست به صفحات دیگر و متفاوت می روم، وقتی اینها را دوباره می خوانم، صدایی از راه دور می شنوم، پژواک جوانی و ایمان ساده لوحانه. البته به هیچ وجه ظاهر گذشته آنها را از بین نمی برم. هر اثر به زمان خود تعلق دارد.

شخصیت های اصلی

Conselheiro Vale

بیوه، پدر Estacio و برادر Úrsula، Conselheiro Vale بر اثر مرگ طبیعی در پنجاه و چهار سالگی می میرد. و وصیت نامه ای بحث برانگیز تا آن زمان ناشناخته باقی می گذارد و بخشی از ارث خود را به دختر حرامزاده اش هلنا می دهد. تصمیم متوفی تأثیرات فوری و رادیکالی بر کودک دارد.استاسیو و خواهرش اورسولا.

هلنا

او قهرمان داستان است. ظاهراً دختر Conselheiro Vale با D. Ângela da Soledade. این دختر هفده ساله در کالجی در بوتافوگو تحصیل می کرد که زندگی کاملاً تغییر کرد: به لطف وصیت نامه مشاور، هلنا حق داشت نه تنها بخشی از ارث را دریافت کند، بلکه باید تحت پوشش خانواده پدرش نیز قرار گیرد.

Estácio

پسر قانونی Conselheiro Vale، دکتر Estácio بیست و هفت ساله بود و دارای مدرک ریاضی بود. با وجود تلاش های پدر، او هرگز وارد عرصه سیاست و حتی دیپلماسی نشد. به محض دریافت خبر وجود هلنا، بلافاصله از این ایده که او یک خواهر خواهد داشت استقبال می کند.

D. Ângela da Soledade

مادر هلنا، او سال ها با Conselheiro Vale رابطه داشت.

Úrsula

خواهر Conselheiro Vale، Úrsula در اوایل دهه پنجاه خود بود و با برادرش زندگی می کرد. و برادرزاده از زمانی که خواهر شوهرش فوت کرده است. نقش او مدیریت خانه بود. هنگامی که او خبر خواهرزاده ای غیرمنتظره را دریافت می کند، دختر را به شدت رد می کند.

دکتر کامارگو

یکی از دوستان بزرگ Conselheiro Vale، او هم سن دوستش (پنجاه و چهار) بود. ساله) و کاملاً مورد اعتماد خانواده بود که با آنها روابط نزدیک و دیرینه داشت و وصیت متوفی را که نیت او را روشن می کرد، یافت. او در نگاه اول غیر دوستانه توصیف شد، از نظر فیزیکی او این مشکل را داشتویژگی های سخت و سرد.

D.Tomásia

او با همسرش دکتر کامارگو و تنها دخترشان اوجنیا در ریو کمپریدو زندگی می کرد.

Eugênia

تنها دختر دکتر کامارگو با دی توماسیا. گل چشم این زوج به حساب می آمد. او با استاسیو نامزد می کند.

Mendonça

یکی از دوستان استاسیو، او از هلنا خواستگاری می کند، اما این پیشنهاد پذیرفته نمی شود.

پدر ملکیور

دوست سابق خانواده واله و یکی از مجریان تعیین شده توسط مشاور.

درباره انتشار

هلنا رمانی بود که ابتدا در قالب سریال در روزنامه O Globo منتشر شد. ماه های آگوست و نوامبر 1876. اما در همان سال، متن جمع آوری و به صورت کتاب منتشر شد.

هلنا سومین رمان منتشر شده توسط ماچادو د آسیس بود. اولین نسخه رستاخیز در سال 1872 و دومی A Mãe e a Luva در سال 1874 بود.

اولین چاپ رمان. رمان هلنا برای دانلود رایگان در قالب PDF در دسترس است.

اقتباس مانگا

در جولای 2014، رمان هلنا ماچادو توسط استودیو سیزنز به صورت یک کتاب کمیک اقتباس شد. هنرمندان مسئول اقتباس مونتسرات، سیلویا فیر، سیمون بئاتریز و ماروچان بودند. انتشاراتی که مسئولیت این پروژه را بر عهده داشت NewPOP بود و انتشار شامل 256 صفحه است.

همچنین ببینید




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.