شعر و حالا خوزه؟ اثر کارلوس دراموند دی آندراد (با تحلیل و تفسیر)

شعر و حالا خوزه؟ اثر کارلوس دراموند دی آندراد (با تحلیل و تفسیر)
Patrick Gray

شعر خوزه اثر کارلوس دروموند دی آندراد در اصل در سال 1942 در مجموعه Poesias منتشر شد.

احساس تنهایی و رها شدن فرد را نشان می دهد. در شهر بزرگ، بی امیدی او و این احساس که در زندگی گم شده است، نمی داند کدام راه را باید برود.

ژوزه

و حالا، خوزه؟

مهمانی به پایان رسید،

چراغ خاموش شد،

مردم ناپدید شدند،

شب سرد شد،

و اکنون، خوزه؟

و اکنون، شما؟

شما که بی نام هستید،

که دیگران را مسخره می کنید،

شما که آهنگسازی می کنید آیات،

چه کسی دوست دارد، اعتراض می کند؟

حالا چه می شود، خوزه؟

او بدون زن است،

او بی حرف است،

او بی محبت است،

دیگر نمی توانی مشروب بخوری،

دیگر نمی توانی سیگار بکشی،

دیگر نمی توانی تف کنی،

شب سرد شد،

روز نیامد،

تراموا نیامد،

خنده نیامد،

آرمان شهر نیامد

و همه چیز تمام شد

و همه چیز فرار کرد

و همه چیز کپک زد،

و حالا، خوزه؟

و اکنون، خوزه؟

کلام شیرین شما،

لحظه تب او،

پرخوری و روزه داری او،

کتابخانه او،

همچنین ببینید: 15 نویسنده رمانتیسیسم برزیلی و آثار اصلی آنها

کار طلایش،

کت و شلوار شیشه ای او،

ناهماهنگی شما،

نفرت شما — حالا چی؟

با کلید در دستت

میخواهی در را باز کنی،

نه دری هست،

او میخواهد در دریا بمیرد،

اما دریا خشک شد؛

او می خواهد به میناس برود،

میناس دیگر نیست.

ژوزه، حالا چی؟

اگر فریاد زدی،

اگر ناله می کردی،

اگر

والس می نواختیوینی،

اگر خوابیدی،

اگر خسته شدید،

اگر بمیرید...

اما نمیری،

تو سرسختی، خوزه!

تنها در تاریکی

مثل یک حیوان وحشی،

بدون تئوگونی،

بدون لخت دیوار

برای تکیه دادن،

بدون یک اسب سیاه

که می تواند تاخت و تاز کند،

تو راهپیمایی می کنی خوزه!

ژوزه ، به کجا؟

تحلیل و تفسیر شعر

شاعر در تصنیف، شخصیت نوگرایانه خود را با عناصری چون شعر آزاد، عدم وجود الگوی متریک در ابیات و استفاده از زبان عامه پسند و سناریوهای روزمره.

قطعه اول

و حالا، خوزه؟

مهمانی تمام شد،

چراغ خاموش شد،

مردم ناپدید شدند،

شب سرد شد،

حالا چی یوسف؟

و حالا، تو؟

تو چه کسانی بی نام هستند،

که دیگران را مسخره می کنند،

شما که آیات می نویسید،

که عاشق هستید، اعتراض می کنید؟

و اکنون، خوزه؟

او با طرح سوالی شروع می‌کند که در تمام شعر تکرار می‌شود، به نوعی بازگو می‌شود و قدرت بیشتری به خود می‌گیرد: «و حالا، خوزه؟». حالا که روزگار گذشته است، «مهمانی تمام شد»، «چراغ خاموش شد»، «مردم ناپدید شدند»، چه می ماند؟ چه باید کرد؟

این پرسش مضمون و موتور محرک شعر، جستجوی مسیر، برای یافتن معنای ممکن است. خوزه، یک نام بسیار رایج در برزیل، می تواند به عنوان یک موضوع جمعی، نمادی از یک مردم درک شود.

وقتی نویسنده سوال را تکرار می کند، و سپس "ژوزه" را با "ژوزه" جایگزین می کند.«تو»، می‌توان فرض کرد که او خواننده را مخاطب قرار می‌دهد، انگار همه ما هم صحبت می‌کنیم.

او مردی پیش پا افتاده است، «بی نام است»، اما «آیه می‌سازد»، « عشق می ورزد، اعتراض می کند»، در زندگی پیش پاافتاده اش وجود دارد و مقاومت می کند. دراموند با ذکر این که این مرد شاعر هم هست، امکان شناسایی خوزه با خود نویسنده را باز می کند.

همچنین ببینید: مجسمه دیوید اثر میکل آنژ: تجزیه و تحلیل اثر

او همچنین یک سوال بسیار رایج در آن زمان مطرح می کند: شعر یا کلام مکتوب به چه دردی می خورد. در زمان جنگ، بدبختی و ویرانی؟

بیت دوم

آیا بدون زن،

بدون گفتار،

بدون محبت،

دیگر نمی توانید آب بنوشید،

دیگر نمی توانید سیگار بکشید،

دیگر نمی توانید تف کنید،

شب سرد شد،

روز نیامد،

تراموا نیامد،

خنده نیامد،

آرمانشهر نیامد

و همه چیز به پایان رسید

و همه چیز فرار کرد

و همه چیز کپک زد،

و اکنون، خوزه؟

این ایده ​پوچی، نبود و نبود تقویت می شود: او بدون «زن»، «گفتمان» و «عاطفه» است. او همچنین خاطرنشان می کند که دیگر نمی تواند «نوشیدن»، «سیگار بکشد» و «تف کند»، گویی غریزه و رفتارش تحت نظر است، گویی آزادی انجام کاری را که می خواهد ندارد.

او تکرار می کند که «شب سرد شد» و اضافه می کند که «روز نیامد»، همانطور که «تراموا»، «خنده» و «آرمان شهر» نیامدند. همه فرارهای ممکن، همه احتمالات دور زدن ناامیدی و واقعیت به دست نیامد، حتی رویا، حتی امید یکشروع تازه همه چیز «تمام شد»، «فرار شد»، «قالب شد»، گویی زمان همه چیزهای خوب را خراب کرد.

مترجمه سوم

و اکنون، خوزه؟

کلام شیرین شما ،

لحظه تب او،

پرخوری و روزه او،

کتابخانه او،

معدن طلای او،

لیوان او کت و شلوار،

ناهماهنگی او،

نفرت او - و اکنون؟

او آنچه را که غیر مادی است، مناسب موضوع ("کلام شیرین او"، "لحظه او" فهرست می کند. تب»، «پرخوري و روزه او»، «ناسازگاري او»، «بغض او») و در مخالفت صريح، آنچه مادي و محسوس است («کتابخانه او»، «معدن طلاي او»، «کت و شلوار شيشه‌اي او») . چیزی باقی نماند، چیزی باقی نماند، فقط سوال خستگی ناپذیر باقی ماند: "حالا چی، خوزه؟" در،

دری نیست؛

او می خواهد در دریا بمیرد،

اما دریا خشک شده است؛

او می خواهد برود به میناس،

میناس دیگر وجود ندارد.

ژوزه، و حالا؟

سوژه غزلی نمی داند چگونه عمل کند، راه حلی در آن نمی یابد. چهره دلزدگی او از زندگی، چنانکه در ابیات «با کلید در دست / می خواهد در را باز کند، / در نیست» نمایان می شود. خوزه هیچ هدف و مکانی در جهان ندارد.

حتی امکان مرگ به عنوان آخرین راه حل وجود ندارد - "او می خواهد در دریا بمیرد، / اما دریا خشک شده است" - ایده ای که بعدا تقویت شد خوزه موظف به زیستن است.

نویسنده با ابیات «میخواهد به میناس برود، / میناس دیگر نیست» اشاره ای دیگر به ممکن می سازد.شناسایی بین خوزه و دراموند، زیرا میناس زادگاه اوست. دیگر امکان بازگشت به محل مبدا وجود ندارد، میناس از دوران کودکی شما دیگر همان نیست، دیگر وجود ندارد. حتی گذشته هم پناهگاه نیست.

قسمت پنجم

اگر فریاد بزنی،

اگر ناله کنی،

اگر بازی کنی

والس وین،

اگر خوابیدی،

اگر خسته شدید،

اگر بمیرید...

اما نمیری ,

تو سرسخت هستی خوزه!

این متن از طریق زمان فاعلی ناقص، راههای ممکنی برای فرار یا پرت کردن خود ("فریاد زدن"، "نالیدن"، "مرگ") فرض می کند. که محقق نمی شوند. این اعمال منقطع، تعلیق می شوند که با استفاده از بیضی مشخص می شود.

یک بار دیگر، این ایده که حتی مرگ نیز قطعنامه قابل قبولی نیست، در آیات: «ولی تو نمیری تو سرسختی، خوزه!". به نظر می رسد شناخت قدرت، انعطاف پذیری و توانایی خود برای زنده ماندن بخشی از طبیعت این مرد است که برای او دست کشیدن از زندگی نمی تواند یک گزینه باشد.

بیت ششم

تنها در تاریکی <3

مثل حیوانات وحشی،

بدون تئوگونی،

بدون دیوار برهنه

برای تکیه دادن،

بدون اسب سیاه

که در تاریکی فرار می کند،

تو راه می روی، خوزه!

ژوزه، به کجا؟

در بیت "تنها در تاریکی / کدام حیوان وحشی «انزوای کامل او مشهود است. در "sem teogonia" تصور این است که خدا وجود ندارد، وجود نداردایمان یا کمک الهی «بدون دیوار برهنه / به تکیه دادن»: ​​بدون حمایت هیچ چیز و کسی. "بدون اسب سیاه / که در یک تاخت فرار می کند" عدم وجود راهی برای فرار از موقعیتی را که در آن قرار گرفته است نشان می دهد.

با این حال، "تو راهپیمایی می کنی، خوزه!". شعر با یک سوال جدید به پایان می رسد: "ژوزه، کجا؟". نویسنده این تصور را توضیح می دهد که این فرد حتی بدون اینکه بداند چه هدفی یا در چه جهتی دارد به جلو حرکت می کند، فقط می تواند با بدن خود روی خودش حساب کند.

همچنین به 32 بهترین شعر کارلوس دراموند دی آندراد مراجعه کنید. تجزیه و تحلیل شعر Quadrilha، توسط Carlos Drummond de Andrade (تحلیل و تفسیر) Poem No Meio do Caminho اثر Carlos Drummond de Andrade (تحلیل و معنا)

فعل "مارچار"، یکی از آخرین تصاویری که به نظر می رسد که چاپ های دراموند در شعر، به دلیل حرکت تکراری و تقریباً خودکار، در خود آهنگسازی بسیار مهم است. خوزه مردی است که در روال عادی خود، تعهداتش به دام افتاده است و غرق در مسائل وجودی است که او را آزار می دهد. او بخشی از ماشین است، از چرخ دنده های نظام است، باید مانند یک سرباز در جنگ های روزمره به اعمال روزمره خود ادامه دهد.

با این وجود و در مواجهه با نگاه بدبینانه به جهان آیات آخر نشان دهنده بقایای امید یا قدرت است: خوزه نمی داند به کجا می رود، سرنوشت یا جایگاه او در جهان چیست، اما "راه می رود"، زنده می ماند، مقاومت می کند.

همچنین بخوانید تحلیل شعر شمارهMeio do Caminho اثر کارلوس دراموند د آندراده.

زمینه تاریخی: جنگ جهانی دوم و استادو نوو

برای درک کامل شعر لازم است که بافت تاریخی دراموند را در نظر داشته باشیم. زندگی کرد و نوشت. در سال 1942، در بحبوحه جنگ جهانی دوم، برزیل نیز وارد یک رژیم دیکتاتوری شده بود، Estado Novo of Getúlio Vargas.

آب و هوا فضای ترس، سرکوب سیاسی، عدم اطمینان در مورد آینده بود. روح زمانه ظاهر می شود و دغدغه های سیاسی به شعر می دهد و دغدغه های روزمره مردم برزیل را بیان می کند. همچنین، شرایط کاری نامطمئن، نوسازی صنایع و نیاز به مهاجرت به کلان شهرها، زندگی برزیلی های عادی را به یک مبارزه دائمی تبدیل کرد.

کارلوس دراموند دی آندراد و مدرنیسم برزیلی

مدرنیسم برزیل که در هفته هنر مدرن 1922 ظهور کرد، یک جنبش فرهنگی بود که قصد داشت الگوها و مدل های کلاسیک و اروپامحور، میراث استعمار را بشکند.

در شعر، می خواست شعر متعارف تر را لغو کند. فرم ها، استفاده از قافیه، سیستم متریک ابیات یا مضامینی که تا آن زمان غنایی در نظر گرفته می شد. به دنبال آزادی خلاقیت بیشتری بود.

پیشنهاد این بود که از فرمالیسم و ​​غرور و همچنین هنرهای شاعرانه آن زمان کنار گذاشته شود. برای این منظور، آنها زبان رایج تری را اتخاذ کردند که به موضوعات واقعیت برزیل می پردازدبه عنوان راهی برای ارزش گذاری فرهنگ و هویت ملی.

Carlos Drummond de Andrade در 31 اکتبر 1902 در ایتابیرا، میناس گرایس به دنیا آمد. نویسنده آثار ادبی در ژانرهای مختلف (داستان کوتاه، وقایع نگاری، داستان های کودکان و ... شعر)، یکی از بزرگترین شاعران برزیلی قرن بیستم محسوب می شود.

او بخشی از نسل دوم مدرنیست (1930 - 1945) بود که تأثیرات شاعران قبلی را پذیرفت. این کتاب بر مشکلات سیاسی-اجتماعی کشور و جهان تمرکز داشت: نابرابری ها، جنگ ها، دیکتاتوری ها، پیدایش بمب اتم.

شعر نویسنده همچنین نشان دهنده یک پرسش وجودی قوی، تفکر در مورد هدف زندگی انسان و جایگاه انسان در جهان، همانطور که در شعر مورد تجزیه و تحلیل می بینیم.

در سال 1942، زمانی که شعر منتشر شد، دراموند روح آن زمان را زندگی کرد و شعر سیاسی تولید کرد که بیانگر مشکلات روزمره بود. برزیلی های معمولی تردیدها و ناراحتی‌های او و همچنین تنهایی افراد داخلی که در شهر بزرگ گم شده بودند نیز مشهود بود.

دراموند در 17 آگوست 1987 در ریودوژانیرو به دنبال سکته قلبی درگذشت. یک میراث ادبی گسترده.




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.