12 شعر درباره زندگی که توسط نویسندگان مشهور سروده شده است

12 شعر درباره زندگی که توسط نویسندگان مشهور سروده شده است
Patrick Gray

علاوه بر اینکه شعر زیبایی و حساسیت خود را به ما الهام می بخشد، می تواند به ما در تأمل در موضوعات متنوع نیز کمک کند. از آنجایی که غیر از این نمی‌توانست، یکی از پرکارترین مضامین در هنر شاعری، این معمای بزرگ است که ما آن را زندگی می‌نامیم.

در زیر، 12 تصنیف درباره زندگی را که توسط نام‌های بزرگ ادبیات پرتغال نوشته شده‌اند، ببینید:

1. O Tempo، نوشته ماریو کوینتانا

زندگی چند کار است که ما آنها را در خانه انجام می دهیم.

وقتی آن را می بینید، ساعت 6 است: وقت وجود دارد...

وقتی اگر به آن نگاه کنید، از قبل جمعه است...

وقتی به آن نگاه می کنید، 60 سال گذشته است!

اکنون، برای شکست خوردن خیلی دیر است...

و اگر آنها - یک روز - فرصت دیگری به من می دادند،

حتی به ساعت نگاه نمی کردم

به حرکت رو به جلو ادامه می دادم...

و من پوسته‌ی طلایی و بی‌فایده ساعت‌ها را در مسیر پرتاب می‌کرد.

ماریو کوئینتانا (1906 - 1994) شاعر مهم برزیلی متولد ریو گرانده دو سول بود که با شعر کوتاه خود عشق مردم ملی را به خود جلب کرد. سروده هایی پر از حکمت.

این یکی از محبوب ترین شعرهای اوست و درس زندگی بزرگی را به همراه دارد: بارها آنچه را که می خواهیم یا باید انجام دهیم را به تعویق می اندازیم، زیرا فکر می کنیم که بعداً در دسترس بودن بیشتری خواهیم داشت.

با این حال، موضوع به خوانندگان هشدار می دهد که چگونه زمان برای ما به سرعت می گذرد و منتظر کسی نمی ماند. لذا بهره گیری از آن ضروری استشاد و تشنه،

با پوزه ای نوک تیز،

که همه چیز را در حرکتی همیشگی فرو می کند

.

همچنین ببینید: 14 بهترین فیلم پلیسی برای تماشای نتفلیکس

آنها نمی دانند که رویا

بوم است، رنگ است، قلم مو است،

پایه، شفت، سرستون،

طاق، شیشه رنگی،

گلدسته کلیسای جامع،

کنترپوان، سمفونی،

نقاب یونانی، جادو،

که پاسخ یک کیمیاگر است،

نقشه جهان دور،

بادهای گل رز صورتی ، اینفانته،

کارول قرن شانزدهم،

که دماغه امید خوب،

طلا، دارچین، عاج،

ورقه شمشیرزن،

پشت صحنه، مرحله رقص،

کلمباین و آرلکویم،

کت واک پرواز،

میله آذرخش، لوکوموتیو،

جشن قایق کمانی،

کوره بلند، ژنراتور،

شکاف اتم، رادار،

سونوگرافی، تلویزیون،

فرود در موشک

روی ماه سطح.

آنها نه می دانند و نه رویا می بینند،

که رویاها بر زندگی حکومت می کنند.

اینکه هرگاه مردی خواب ببیند

جهان می پرد و

مثل یک توپ رنگی

در بین دستان یک کودک پیش می رود. شاعر و معلمی متولد لیسبون بود که در پانورامای ادبی پرتغال برجسته بود.

در شعر ارائه شده در بالا، خود غنایی اعلام می کند که رویاها موتور بزرگ زندگی هستند . وقتی به تخیل خود بال می دهیم، می توانیم مسیرهای جدیدی را برای خود آغاز کنیم و حتی، چه کسی می داند، جهان را در آن تغییر دهیم.

بنابراین، آیات Gedeão ما را ترغیب می کند که بدون توجه به سن ما، با شوق و کنجکاوی یک کودک در حال بازی رویاپردازی کنیم.

12. من شاگرد هستم، نوشته برائولیو بسسا

من شاگرد باشم

زندگی قبلاً به من آموخت که چه جانوری است

کسی که غمگین است

به یاد آوردن چه چیزی از دست رفته

به جای زخم آسیب بزن

و شاد بودن را فراموش کن

برای هر چیزی که غلبه کرده ای

بالاخره، هر اشکی درد نیست

هر لطفی یک لبخند نیست

هر منحنی در زندگی نیست

یک علامت هشدار دهنده دارد

و همیشه چیزی نیست که از دست می دهید

در آن وجود دارد حقیقت یک آسیب است

مال من یا مسیر شما

آنها خیلی متفاوت نیستند

خار، سنگ، سوراخ وجود دارد

برای کاهش سرعت ما

اما از هیچ چیز ناامید نشوید

زیرا حتی یک کنده

شما را به جلو هل می دهد

بسیار اوقات احساس می کنید که این کار به پایان رسیده است

اما در اعماق وجود، این فقط یک شروع تازه است

همچنین ببینید: فیلم The Fabulous Destiny of Amelie Poulain: خلاصه و تحلیل

بالاخره، برای اینکه بتوانید از جای خود بلند شوید

باید با مشکلاتی روبرو شوید

این زندگی اصرار دارد که ما را شارژ کنید

یک حساب سخت برای پرداخت

تقریبا همیشه، برای داشتن قیمت بالا

به قدرت کلمه ایمان داشته باشید تسلیم شوید

D را بردارید، قرار دهید R

شما مقاومت دارید

تغییر کوچک

گاهی اوقات امید می آورد

و ما را ادامه می دهد

قوی ادامه دهید

به خالق ایمان داشته باشید

به خود نیز ایمان داشته باشید

از درد نترسید

به جلو بروید

و بدانید که صلیب بیشتر استسنگین

پسر خدا حامل

برائولیو بسا (1985) در ایالت سئارا به دنیا آمد و خود را به عنوان یک "شعر ساز" تعریف می کند. نوازنده و قاری شمال شرقی زمانی در ادبیات عامه برزیل به موفقیت دست یافت که شروع به تبلیغ آثار خود از طریق ویدئوهایی کرد که در اینترنت منتشر کرد.

در ابیات بالا، شاعر از زبان ساده و روزمره برای انتقال یک پیام امید و غلبه برای همه کسانی که گوش می دهند. اگرچه زندگی واقعاً پر از مشکلات است، اما چیزهای خوبی نیز برای ما در نظر گرفته است.

به همین دلیل است که مهم است که انعطاف پذیر باشیم و هرگز تسلیم نشویم، راه خود را با قدرت دنبال کنیم و ایمان، زیرا این تنها راهی است که می‌توانیم بر چالش‌های پیش آمده غلبه کنیم.

این شعر در برنامه Encontro com Fátima Bernardes که در TV Globo نمایش داده شد، خوانده شد و قلب را به دست آورد. عمومی ملی ویدیو را ببینید:

برائولیو بسا در مورد غلبه بر چالش ها شعر می خواند 03/03/17

همچنین بررسی کنید:

    ما برای هر ثانیه ای که زنده هستیم ارزش قائلیم.

    تحلیل کامل شعر را بررسی کنید.

    2. من بحث نمی کنم، نوشته پائولو لمینسکی

    من بحث نمی کنم

    با سرنوشت

    چه نقاشی کنم

    من امضا می کنم

    پائولو لمینسکی (1944 - 1989) نویسنده، منتقد و استاد متولد کوریتیبا بود که بیش از همه به خاطر شعرهای آوانگارد خود شناخته شد.

    لمینسکی با الهام از زبان عامه و شکل سنتی ژاپنی هایکو، متخصص در انتقال پیام های پیچیده از طریق ابیات کوتاه.

    در این ترکیب، غزلسرای اهمیت باز نگه داشتن روحی رو به امکانات که زندگی برای ما در نظر گرفته است را یادآوری می کند.

    به‌جای محدود کردن خود، ایجاد توقعات در مورد آینده، بهترین چیز این است که انعطاف‌پذیر باشیم و یاد بگیریم با کنجکاوی و خوش‌بینی با سرنوشت روبرو شویم.

    3. دیالکتیک، نوشته وینیسیوس دی مورائس

    البته زندگی خوب است

    و شادی، تنها احساس غیرقابل توصیف

    البته من فکر می کنم شما زیبا هستید

    در تو به عشق چیزهای ساده برکت میدهم

    البته که دوستت دارم

    و من همه چیز برای شاد بودن دارم

    اما اتفاقا غمگینم...

    وینیسیوس د مورائس (1913 - 1980) که با محبت به عنوان "Poetinha" شناخته می شود، یکی از برجسته ترین (و دوست داشتنی ترین) نام ها در شعر و موسیقی برزیل بود. و ظرافت، قادر به بیاناحساسات انسانی بی شمار در شعر موضوعی را می یابیم که ملاخولیایی بر او مسلط است .

    همانقدر که از همه خوبی های دنیا آگاه است و سعی می کند آنها را به خاطر بسپارد. همچنان با لحظات غم و اندوهی روبرو می شود که نمی توان از آن اجتناب کرد.

    وینیسیوس دی موراس - دیالکتیک

    4. من زندگی را اینگونه می بینم نوشته کورا کورالینا

    زندگی دو چهره دارد:

    مثبت و منفی

    گذشته سخت بود

    اما آن را ترک کرد میراث

    دانستن زندگی کردن حکمت بزرگی است

    که می توانم

    شرایط خود را به عنوان یک زن محترم بشمارم،

    محدودیت های شما را بپذیرم

    و از ارزشهایی که در حال فروپاشی هستند، سنگ امنی بساز

    من در روزهای سخت به دنیا آمدم

    تضادها را پذیرفتم

    دعواها و سنگ ها

    به عنوان درس زندگی

    و من از آنها استفاده می کنم

    من یاد گرفتم که زندگی کنم.

    Ana Lins dos Guimarães Peixoto (1889 - 1985)، که تبدیل شد معروف با نام مستعار ادبی کورا کورالینا، نویسنده بدنام اهل گویا بود که اولین کتاب خود را پس از 70 سالگی منتشر کرد.

    در ترکیب فوق، خود غنایی نوعی توازن در زندگی برقرار می کند ، سنجیدن آنچه از او آموخته و چه درسی می تواند منتقل کند.

    به نظر او باید درک کنیم که مسیر ما بد و خوبی خواهد داشت و همه چیز عالی نخواهد بود. از نظر این مرد، راز این است که یادگیری مقابله با مشکلات و رشد به لطفآنها.

    5. بریسا، نوشته مانوئل باندیرا

    بیایید در شمال شرقی، آنارینا زندگی کنیم.

    من دوستانم، کتابهایم، ثروتم، شرمم را اینجا می گذارم.

    شما" دخترت، مادربزرگت، شوهرت، معشوقت را ترک خواهم کرد.

    اینجا خیلی گرم است.

    در شمال شرقی هم گرم است.

    اما نسیمی در آنجا می‌وزد:

    بیایید دبریسا، آنارینا زندگی کنیم.

    مانوئل باندیرا (1886-1968)، شاعر، مترجم و منتقد متولد رسیف، نام اجتناب ناپذیر دیگری در ادبیات برزیل است.

    علاوه بر پرداختن به مضامین روزمره و رسوخ طنز (با "شعرهای شوخی")، تولید غنایی آن با رویاها، خیالات و احساسات انسان نیز مشخص می شود.

    در این شعر، موضوع خطاب به معشوق است و نگاهی بتی و عمیقاً عاشقانه از زندگی را به نمایش می گذارد. تسلیم اشتیاق شدیدی که احساس می کند، می خواهد همه چیز را پشت سر بگذارد و با آنارینا فرار کند، زیرا معتقد است هیچ چیز مهمتر از عشق نیست.

    به شعر تنظیم شده توسط ماریا بتانیا گوش دهید:

    ماریا بتانیا - نسیم

    6. بخواب، زندگی چیزی نیست، نوشته فرناندو پسوا

    خواب، زندگی چیزی نیست!

    خواب، همه چیز بیهوده است!

    اگر کسی راه را پیدا کرد،

    0>او را در سردرگمی یافت،

    با روحی فریب خورده.

    هیچ مکان و روزی وجود ندارد

    برای کسانی که می خواهند پیدا کنند،

    نه آرامش و نه شادی

    برای کسانی که برای عشق ورزیدن،

    به کسانی که عاشق اعتماد هستند.

    در میان شاخه ها بهتر است

    سایبان ببافید بدونباشیم

    همانطور که باقی می مانیم،

    بدون فکر یا خواستن.

    دادن چیزی که هرگز نمی دهیم.

    یکی از درخشان ترین نویسندگان فرناندو پسوا (1888 - 1935) نویسنده و منتقد ادبی متولد لیسبون بود که بیش از همه به خاطر گستردگی شعرش به یادگار مانده است. نام‌های نامتعارف، بازتولید تأثیرات مختلف ادبی، با تأکید بر مدرنیسم. اشعار او نیز غالباً با بازتاب‌های وجودی بدبینانه و بدبینانه تلاقی می‌کردند.

    در اینجا، خود غنایی کسی است بدون امید، تسلیم پوچی و شکنندگی زندگی است. به نظر او دیگر هیچ چیز ارزش تلاش کردن را ندارد، حتی عشق، زیرا همه چیز از ابتدا محکوم به فناست.

    7. Viver، اثر کارلوس دراموند دی آندراد

    اما آیا این فقط همین بود،

    آیا این بود، هیچ چیز دیگری؟

    آیا این فقط ضربه بود

    یک در بسته؟

    و هیچ کس پاسخ نمی دهد،

    هیچ حرکتی باز نمی شود:

    بدون قفل،

    کلید گم شده بود؟

    درست است، یا کمتر از آن

    مفهوم یک در،

    پروژه باز کردن آن

    بدون هیچ طرف دیگری؟

    پروژه گوش دادن

    به دنبال صدا هستید؟

    پاسخی که

    هدیه امتناع را ارائه می دهد؟

    چگونه در جهان زندگی کنیم

    از نظر امید؟

    و این چه کلمه ای است

    که زندگی به آن نمی رسد؟

    یکی از بزرگترین شاعران صحنه ملی، دراموند(1902 - 1987) نویسنده ای از میناس گرایس بود که به نسل دوم مدرنیسم برزیل تعلق داشت.

    آهنگ های او به دلیل استفاده از مضامین و واژگان روزمره و همچنین برای صمیمیت و تأملاتشان در مورد موضوع و جهان .

    شعر فوق این تصور را القا می کند که در نهایت زندگی یک انتظار است، عملی که توسط موضوع تمرین شده ، اما هرگز واقعاً تحقق نیافته است.

    >با تجزیه و تحلیل سفر خود به آنجا، خود غنایی ناامید به نظر می رسد و اعتراف می کند که نمی تواند امیدی پیدا کند و نمی فهمد که چگونه قرار است این کار را انجام دهد.

    8. طراحی، اثر سیلیا میرلس

    ردیابی مستقیم و منحنی،

    دره و پیچ در پیچ

    همه چیز لازم است.

    تو از همه چیز زندگی خواهی کرد .

    با دقت از عمودها

    و موازی های کامل مراقبت کنید.

    با دقت کامل.

    بدون مربع، بدون تراز، بدون خط شاقول ,

    شما پرسپکتیوها، ساختارها را طراحی خواهید کرد.

    تعداد، ریتم، فاصله، ابعاد.

    شما چشمان، نبض و حافظه خود را دارید.

    0>شما هزارتوهای ناپایدار را خواهید ساخت

    که متوالی در آنها ساکن خواهید شد.

    هر روز در حال بازسازی نقاشی خود خواهید بود.

    زود خسته نباشید. شما برای یک عمر کار دارید.

    و حتی اندازه مناسبی برای قبر خود نخواهید داشت.

    ما همیشه کمی کمتر از آن چیزی هستیم که فکر می کردیم.

    به ندرت , کمی بیشتر .

    Cecília Meireles (1901 – 1964) نویسنده، معلم وهنرمند تجسمی متولد ریودوژانیرو. او به دلیل اشعار اعتراف‌آمیزش که مضامین جهانی مانند تنهایی و گذر زمان را در بر می‌گیرد، یکی از محبوب‌ترین خوانندگان برزیلی است.

    به نظر می‌رسد این شعر ارتباطی بین زندگی و طراحی برقرار می‌کند: هر کدام نقاشی می‌کشند. پس سرنوشت خودت و نحوه حضورت در دنیا.

    تصویر انواع خطوط و انحنا خواهد داشت، زیرا زندگی چندتایی است و شرایطش گذرا است، هیچ چیز نیست. واقعا دائمی بنابراین، موضوع استدلال می‌کند که ما نباید خود را به‌عنوان نقشه‌های ایستا تصور کنیم، بلکه باید به‌عنوان چهره‌هایی که در طول زمان تغییر می‌کنند و در ساخت جاودانه‌ای قرار می‌گیرند .

    9. الکلی ها، نوشته هیلدا هیلست

    I

    زندگی خام است. روده و دسته فلزی.

    در آن می افتم: سنگ مورولا زخمی.

    خام است و عمر ماندگار است. مثل تیکه افعی.

    میخورم تو کتاب زبان

    جوهر ساعدت را میشورم زندگی خود را میشورم

    در تنگ-کوچک

    از بدنم، پرتوهای استخوان، جانم را می شوم

    ناخن چروک تو، کت قرمزم

    و ما با چکمه در خیابان پرسه می زنیم

    قرمز، گوتیک، بدن بلند و عینک.

    زندگی خام است. گرسنه مثل منقار زاغ.

    و می تواند به همان اندازه سخاوتمند و افسانه ای باشد: نهر، یک اشک

    چشم آب، نوشیدن. زندگی مایع است.

    II

    کلمات و چهره ها نیز خام و سخت هستند

    قبل از اینکه سر میز بنشینیم، من و تو،زندگی

    قبل از طلای درخشان نوشیدنی. کم کم

    پشت آب، اردک، الماس ساخته می شود

    به توهین های گذشته و حال. کم کم

    ما دوتا بانوییم، خیس خنده، گلگون

    از توت سیاه، یکی که در نفس تو نگاه کردم، دوست

    وقتی به من اجازه دادی بهشت. ساعت های شوم

    به فراموشی تبدیل می شود. پس از دراز کشیدن، مرگ

    این پادشاهی است که ما را ملاقات می کند و ما را با مر می پوشاند.

    زمزمه می کند: آه، زندگی مایع است.

    Hilda Hilst (1930 - 2004) نویسنده‌ای بود که در ایالت سائوپائولو متولد شد و عمدتاً به خاطر اشعار بی‌احترامی‌اش جاودانه شد، که بر موضوعاتی تابو مانند میل زنانه تمرکز داشت.

    در این شعر، نویسنده بر پیچیدگی زندگی تمرکز می‌کند. در اینجا به عنوان چیزی در حالت مایع، مشابه آب و الکل نامیده می شود. در درک این مرد، زندگی جریان دارد، اما همچنین می تواند سنگین، دشوار، می تواند آسیب رسان باشد .

    به نظر می رسد تنهایی و حالت افسردگی این خود غنایی به جستجوی <4 منجر می شود> حالت مستی به عنوان راهی برای تلاش برای فراموش کردن رنج.

    هیلدا هیلست - الکلی ها I

    10. آهنگ روز مثل همیشه از ماریو کوینتانا

    خیلی خوبه که روز به روز زندگی کنی...

    زندگی اینطوری، هرگز خسته نمیشه...

    زندگی کردن برای لحظاتی

    مثل این ابرهای آسمان...

    و فقط برنده، تمام عمرت،

    بی تجربگی... امید...

    و رز دیوانه دوسبادها

    به تاج کلاه چسبیده است.

    هرگز نام رودخانه ای را نبرید:

    همیشه رودخانه دیگری در جریان است.

    هیچ چیزی ادامه ندارد،

    همه چیز دوباره شروع خواهد شد!

    و بدون هیچ خاطره ای

    از دیگر زمان های از دست رفته،

    گل رز رویا را پرتاب می کنم

    به دستان حواس پرت تو...

    کوئینتانا قبلاً در این فهرست ذکر شده است، اما وقتی موضوع خود زندگی است، انتخاب تنها یک ترکیب از یکی از خردمندترین نویسندگان ادبیات ما غیرممکن به نظر می رسد.

    در این یک شعر، موضوع بیان می کند که ما باید سبک و هماهنگ زندگی کنیم . همانطور که توسط فلسفه لاتین " carpe diem " ("روز را غنیمت بشمارید") پیشنهاد می شود، ما باید از لحظه حال لذت ببریم بدون اینکه زیاد نگران اتفاقات بعدی باشیم. که منطقی نیست به دنبال ابدی یا چیزی که تغییر ناپذیر است بگردیم: باید کوتاهی زندگی را پذیرفت و وجود خود را هر روز جشن گرفت.

    11. پدرا فیلوسوفال، نوشته António Gedeão

    آنها نمی دانند که رویا

    در زندگی ثابت است

    به عنوان عینی و تعریف شده

    به عنوان هر چیز دیگری ,

    مثل این سنگ خاکستری

    که روی آن می نشینم و آرام می گیرم،

    مثل این نهر ملایم

    در طغیان های آرام،

    مثل این کاج های بلند

    که به رنگ سبز و طلایی می لرزند،

    مثل این پرندگانی که

    در بلوز مست فریاد می زنند.

    آنها این را نمی دانند رویا

    شراب است، کف است، مخمر است،

    حشره کوچک است




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.