فهرست مطالب
Os Ombros Suportam o Mundo شعری از کارلوس دراموند دی آندراد است که در سال 1940 در کتاب Sentimento do Mundo منتشر شد. در گلچین شعری تنظیم شده توسط نویسنده، این شعر در قسمتی به نام در میدان دعوت به اشعاری با مضامین اجتماعی اختصاص دارد.
متن موضوع رویکردی مستقیم به زندگی است، نتیجه زمان هایی که به شدت واقعی و فوری هستند، زمان های جنگ و بی عدالتی. شعر از مقام مستعفی پیش از این دنیا می گوید.
شانه ها از دنیا حمایت می کنند
زمانی می رسد که دیگر نمی گوید: خدای من.
زمان طهارت مطلق.
زمانی که دیگر نمیگوید: عشق من.
زیرا عشق بیفایده بوده است.
و چشمها گریه نمیکنند. .
همچنین ببینید: 22 فیلم اکشن ماجراجویی برای تماشا در سال 2023و دستها فقط کار خشن را می بافند.
و دل خشک می شود.
بیهوده زنان در می زنند، باز نمی کنی.
تو تنها ماندی، نور خاموش شد،
اما در سایه ها چشمانت بسیار می درخشد.
همه مطمئن هستید، دیگر نمی دانید چگونه رنج بکشید.
و تو از دوستانت هیچ توقعی نداری.
فرقی نمیکنه پیری بیاد، پیری چیه؟
شانه هایت از دنیا حمایت میکنه
همچنین ببینید: روزی روزگاری (کل اسمیت): اشعار و تحلیل کاملو وزن آن بیش از یک دست کودک نیست.
جنگ ها، قحطی ها، مشاجرات درون ساختمان ها
تنها ثابت می کند که زندگی ادامه دارد
و هنوز همه خود را آزاد نکرده اند.
بعضی، دیدن عینک وحشیانه
ترجیح می دهند (ظریف) بمیرند.
زمانی فرا رسید کهکه مردن فایده ای ندارد.
زمانی فرا رسیده است که زندگی یک نظم است.
زندگی فقط، بدون رمز و راز.
تجزیه و تحلیل
شعر در سال 1940، درست قبل از جنگ جهانی دوم منتشر شد. کارلوس دراموند سیاست زده بود و به بیماری های مختلف جامعه و رنج های انسانی توجه داشت. این شاعر که مردی چپ بود، بخشی از حزب کمونیست برزیل شد.
نمای اجتماعی که در آن زمان تنظیم شده بود، نقطه شروعی برای دراموند بود . بیت اول نشان می دهد. شعر به طور موقت، "زمانی می آید". به زودی برای ما توضیح داده می شود که این زمان چیست: زمانی بدون خدا و بدون عشق.
زمانی می رسد که دیگر نمی گوید: خدای من.
زمان مطلق. تطهیر.
زمانی که دیگر نمیگوید: عشق من.
چون عشق بیهوده شده است.
زمان بدون خدا زیرا وجود دارد ناامیدی . زمان بدون عشق زیرا عشق کافی نبود ، زیرا جنگ بار دیگر بشریت را ویران می کند.
زمانی که به شاعر نشان داده می شود زمان کار است، چشمانی که به گریه نمی رسند. چهره همه دردهای دنیا، چون از زاری خسته شدهاند، چون مدت کوتاهی پیش از آن همه دردهای جنگ اول را دیده بودند. تنها چیزی که عمل را انجام می دهد دست است که با وجود همه چیز به کار سنگین خود ادامه می دهد.
آیه اول از عناصر مرتبط با زمان تشکیل شده است که سه بار دربیت های اول آنچه در ادامه می آید مربوط به زمینه ای است که ما در آن زندگی می کنیم (پیش از جنگ جهانی دوم) و ناامیدی و عدم حساسیتی که همه را فرا گرفته است.
در بیت دوم، تصویر غالب این است که تنهایی : "تنها ماندی". با این حال، هیچ استیصالی وجود ندارد، بلکه بی علاقگی است، حتی به دوستان و زندگی اجتماعی.
بیهوده زنان در را می زنند، شما در را باز نمی کنید.
تو تنها ماندی. ، نور خاموش شد،
اما در سایه چشمان شما بسیار می درخشد.
همه شما مطمئن هستید، دیگر نمی دانید چگونه رنج بکشید.
و شما از دوستان خود هیچ انتظاری نداشته باشید.
«قطعاتی» که فرد را احاطه کرده است، علاوه بر اینکه او را منزوی می کند، به عنوان محافظت در برابر رنج نیز عمل می کند. اگرچه تنهایی دراماتیک نیست، اما تاریک و افسرده است، «نور خاموش شد».
بند سوم و آخر نیز طولانیترین بیت است. آنجاست که بیتی که شعر را نام میگذارد و مضمون محوری آن را پیدا میکند: جایگاه هستی در این جهان و در این زمان.
ماده شاعر واقعیت ، زمان است. حال و همچنین رابطه بین "من" و جهان .
مهم نیست که پیری بیاید، پیری چیست؟
شانه های شما حمایت می کند دنیا
و وزن او بیش از یک دست کودک نیست.
جنگ ها، قحطی ها، مشاجرات داخل ساختمان ها
فقط ثابت کنید که زندگی ادامه دارد
و همه آنها هنوز خود را آزاد نکرده اند.
بعضی، دیدن این عینک وحشیانه
ترجیح می دهند (ظریف) مردن.
زمانی فرا رسیده است که مردن فایده ای ندارد.
زمانی فرا رسیده است که زندگی یک دستور است.
زندگی فقط، بدون رمز و راز.
سالمندی آزاردهنده نیست، زیرا آنچه می بینیم موضوعی بدون چشم اندازی برای آینده است، زیرا درگیری ها و جنگ ها او را حساسیت زدایی کرده و این تصور را به وجود آورده است که فقط لحظه حال وجود دارد و هیچ چیز دیگر. وزن دنیا بیشتر از دستهای یک کودک نیست، زیرا وحشت آنقدر زیاد است که میتوان آن را اندازهگیری کرد.
دراموند جنگها را به بحث در ساختمانها مقایسه میکند، گویی هر دو به یک اندازه هستند. معمولی" و "پیش پا افتاده" در یک دنیای غیرانسانی فزاینده . جایی برای حساسیت وجود ندارد، زیرا این احساس منجر به یأس و میل به پایان وجود می شود، آنها ترجیح می دهند (ظریف) بمیرند.
اکنون زمان استعفا است، برای زندگی ساده و عملی. زندگی بدون رمز و راز، بازگشتی است به سطرهای اول شعر.
لازم به ذکر است که شعر مورد بحث، احساس جمعی از ناامیدی، کسالت و بی تفاوتی را به ارمغان می آورد که در هوا معلق بود. با این حال، شاعر به دنبال تحلیل و نقد لحظه است نه قدردانی.
معنا و ملاحظات
مضمون اصلی شعر زمان حال . حساسیت شاعر برای نگاه کردن به لحظه و ترسیم نمای عمیق احساساتی که او را احاطه کرده است ضروری است.معمولاً برای دستیابی به چنین تأثیری فاصله ای لازم است.
متن شاعرانه در مقابل این واقعیت که اگرچه برای یک لحظه خاص ساخته شده است، باز هم به اندازه کافی دامنه دارد که " بی زمان". برای درک یا حتی احساس عمق شعر لازم نیست جنگ جهانی دوم را زندگی کرده باشید.
بخش بزرگی از شایستگی آن این است که بتواند این حرکت را از خاص به کلی ، بدون از دست دادن مضمون اصلی آن.
می توان با مضمون بزرگ شعر کلاسیک، یعنی carpe diem، به موازات هم پرداخت. که به معنای "برای روز زندگی کنید، یا روز را به دست آورید". تفاوت بزرگ این است که تم کلاسیک لذتگرایانه است، یعنی زندگی برای زندگی و بهرهبرداری از آن ساخته شده است. در حالی که دراموند واقعیتی را آشکار می کند که در آن مردم به دلیل نداشتن چشم انداز و امید به روزهای بهتر در لحظه حال زندگی می کنند.