فهرست مطالب
رمان A hora e a vez de Augusto Matraga توسط Guimarães Rosa (1908-1967) نوشته شده است و در کتاب Sagarana (1946) گنجانده شده است. .
داستانی که به صورت سوم شخص روایت میشود، با کار با زبان زیبا توسط Nhô Augusto بازی میشود.
شخصیت اصلی مردی بیرحم است که در نهایت به دست میآید. زندگی خود را برگرداند، اما در نهایت متوجه میشود که با غریزهاش میجنگد.
همچنین ببینید: شهر و کوهها: تحلیل و خلاصهای از کتاب Eça de Queirósکه با خشونت ، انتقام و واقعیت خشن چوبهای پشتی مشخص شده است. 4> از میناس گرایس، آفرینش گیماراس روزا یک کلاسیک از ادبیات برزیل است که شایسته خواندن و بازخوانی است. آگوستو استیوز، پسر تاجدار قدرتمند آفونسائو استیوس.
صاحب چندین زمین بین پیندایباس و ساکودا-امبیرا، در پس سرزمین میناس گرایس، این مرد در منطقه نوعی قلدر است که به دلیل سردیاش شناخته میشود. و انحراف.
این پسر که با دونا دیونورا ازدواج کرده و پدر تنها دختری به نام میمیتا دارد، هر کجا که می رود باعث سردرگمی می شود و خشونت و ترس را گسترش می دهد.
به تدریج، کمی بیشتر از داستان زندگی شما نه آگوستو در کودکی مادرش را از دست داد، پدری مشکل داشت و توسط مادربزرگش بزرگ شد که بسیار مذهبی بود و دوست داشت پسر کشیش شود.
با گرایش زیاد به قمار و دم در دامن، Nhô Augustoویژگی Guimarães Rosa.
اقتباس های فیلم A hora e a vez de Augusto Matraga
فیلم 1965
اقتباس فیلم 1965 توسط روبرتو سانتوس کارگردانی شد . بازیگران لئوناردو ویلار، جوفره سوارس، آنتونیو کارنرا، امانوئل کاوالکانتی، فلاویو میلیاچیو، ماریا ریبیرو، مائوریسیو دو واله و ایوان دی سوزا بخشی از بازیگران بودند.
فیلم 2011
فیلم داستانی فیلمنامه امضا شده توسط وینیسیوس کویمبرا و مانوئلا دیاس بر اساس داستان گیماراس روزا.
این محصول جوایز متعددی را در جشنواره فیلم ریو در سال 2011 دریافت کرد: بهترین فیلم (هیئت داوران رسمی و محبوب)، بهترین بازیگر مرد (ژوآئو میگل) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (خوزه ویلکر).
تریلر زیر را ببینید:
ساعت و نوبت آگوستو ماتراگا - تریلر (HD)کتاب صوتی
اگر ترجیح میدهید داستان ساعت و نوبت آگوستو ماتراگا را بشنوید به کتاب صوتی دسترسی پیدا کنید:
کتاب صوتی: "ساعت و نوبت آگوستو ماتراگا"، نوشته گیماراس روزادرباره انتشار
A hora e a vez de Augusto Matraga متعلق به کتاب Sagarana است که نه داستان کوتاه از نویسنده خوائو گیماراس روزا را گرد هم آورده است.
داستان های کوتاه در کتاب عبارتند از:
- خر سنگی
- بازگشت شوهر ولگرد
- Sarapalha
- Duel
- مردم من
- São Marcos
- تن بسته
- مکالمه گاوها
- زمان و نوبت آگوستوسMatraga
به طور مشترک، داستان ها موضوع مرگ، دینداری، ماجراجویی و زندگی سخت روزانه در سرتائو را به اشتراک می گذارند.
جلد جلد از اولین نسخه Sagarana ، منتشر شده در سال 1946.
درباره کتاب Sagarana، اثر Guimarães Rosa اطلاعات بیشتری کسب کنید.
همچنین مراجعه کنید
زن که از خیانتها و بدرفتاریهای شوهرش فرسوده شده، با اودیو فرار میکند. مورا و دخترش را با خود می برد.
نه آگوستو که از حوادث خشمگین شده، تصمیم می گیرد با سرگرد دعوا کند. اما در نیمه راه مورد حمله شدید دژخیمان دشمن قرار می گیرد و در آستانه مرگ قرار می گیرد.
ضربه خورده، با آهن داغی که بر روی احشام استفاده می شود سوزانده می شود. باند فکر میکند که نه آگوستو مقاومت نمیکند، بنابراین او را از دره پرت میکنند و در محلی که قتل اتفاق میافتد، صلیب میگذارند.
بهطور معجزهای، سوژه زنده میماند و وقتی به زمین میافتد. در آنجا، او توسط یک زوج سیاه پوست (مادر Quitéria و پدر Serapião) پیدا می شود که از زخم های او مراقبت می کنند، به او پناه می دهند و محافظ او می شوند.
در طول روند بهبودی، Nhô Augusto از یک کشیش ملاقات می کند که سخنرانی های طولانی در مورد اهمیت ایمان، دعا و کار سخت می کند.
کشیش به او دستور می دهد که زندگی گذشته را پشت سر بگذارد و زندگی جدیدی بسازد که سرشار از توبه، فداکاری و تلاش است. حقیقت این است که پس از تجربه نزدیک به مرگ، نه آگوستو رستگاری می یابد و تصمیم می گیرد راه جدیدی را در پیش بگیرد.در سپیده دم به سوی تنها قطعه زمینش که هنوز باقی مانده بود. در آنجا او هویت جدیدی ایجاد می کند:
اما همه بلافاصله او را دوست داشتند، زیرا نیمه دیوانه و نیمه مقدس بود. و درک کنید برای بعد. او مثل کسی که برای پول خسته شده بود کار می کرد، اما در واقع هیچ حرص و طمعی نداشت و حتی به چیزهای اضافی اهمیت نمی داد: چیزی که برایش زندگی می کرد این بود که می خواست به دیگران کمک کند. او برای خود و همسایگان آتشش علف هرز می کرد، نمی خواست شریک شود، آنچه را که در عشق داشت، بخشید. و بنابراین، او فقط درخواست کرد که کار انجام شود، و صحبتی کم یا اصلاً انجام نشود.
به نظر می رسد که زندگی پر از سردرگمی به کلی فراموش شده است تا اینکه شش سال بعد، نه آگوستو با تیائو، یکی از بستگانش آشنا می شود که می شناسد. او میآورد و خبر میآورد.
تیائو میگوید که دونا دیونورا هنوز با اویدیو راضی است و قصد ازدواج دارد، زیرا پس از همهچیز او یک بیوه به حساب میآید و میمیتا، فریب یک فروشنده دوره گرد، به زندگی افتاد. نه آگوستو احساس گناه میکند، اما فکر میکند کاری از دستش بر نمیآید.
زندگی پر زحمت و دعای او بدون تحولات بزرگ ادامه مییابد تا اینکه ژوازینیو بم-بم، یک جاگونچو، با گروهش به آنجا آمد. او با شوق همه را به ماندن در خانه اش دعوت می کند و احترام زیادی را به گروه منتقل می کند، اما وقتی از او برای پیوستن به آنها دعوت می شود، به شدت امتناع می کند و اطمینان می دهد که زندگی اش وقف خیر خواهد شد. باند خارج می شود.
مدتی بعد، در Arrial do Rala-Coco، Nhô Augusto دوباره با Joãozinho Bem-Bem برخورد می کند.که با دار و دسته خود قصد دارد خانواده ای از یک قاتل فراری را اعدام کند.
نه آگوستو کاملاً با این محکومیت مخالف است و برای برقراری عدالت مداخله می کند. در گرمای لحظه، او احساس میکند که خود قدیمیاش دوباره جوانه میزند و در نهایت به کشتن چند سرسپرده و خود ژوازینیو میپردازد. در طول مبارزه است که دوباره Nhô Augusto شناخته می شود.
در پایان داستان، Joãozinho Bem-Bem و Nhô Augusto در طول مبارزه می میرند.
شخصیت های اصلی
Augusto Esteves Matraga
قهرمان داستان پسر صاحب زمین قدرتمند Afonso Esteves است که میراث زیبایی را برای نسل خود به جا می گذارد. Nhô Augusto در ابتدا یک قلدر، یک ستمگر، یک خالق دعوا و سردرگمی است که همه از او می ترسند. پس از گذراندن یک تجربه نزدیک به مرگ، او به دنبال راهی جدید است.
دونا دیونورا
او همسر آگوستو ماتراگا و مادر میمیتا است. او از رفتار شوهرش که سرد و دور است رنج زیادی می برد. Nhô Augusto نیز به او خیانت می کند و او را تحقیر می کند. دونا دیونورا با تمام خانواده برای ازدواج با پسر جنگید و گاهی از انتخاب خود پشیمان می شود.
میمیتا
دختر زوج آگوستو ماتراگا و دونا دیونورا. دختر مورد مراقبت مادرش قرار می گیرد و پدرش که به او اهمیت چندانی نمی دهد، مورد بی توجهی قرار می گیرد. میمیتا در نهایت عاشق یک فروشنده دوره گرد می شود و فریب می خورد و وارد زندگی می شود.
اودیو مورا
در عشق دونا دیونورا، او به دختر پیشنهاد می دهد.با دخترش از آغوش شوهرش نه آگوستو فرار کرد. پس از اصرار زیاد، او به درخواست او تسلیم می شود و این سه نفر از قلمرو مالک سابق فرار می کنند. ورشکست شدن، موفق می شود همه اعضای باند را متقاعد کند که به سمت او مهاجرت کنند. این سرسپردگان او هستند که ضرباتی را انجام میدهند که تقریباً منجر به مرگ نه آگوستو میشود.
مائه کویتریا و پای سراپیائو
یک زوج سیاهپوست که پس از پرت شدن از نه آگوستو در حالتی وحشتناک از او استقبال میکنند. دره زن و شوهر از زخم های پسر مراقبت می کنند، به او خانه، غذا و ملاقات کشیشی می دهند که با او در مورد ایمان و نیاز به پیمودن راه نیکی صحبت می کند.
Joãozinho Bem-Bem
Cangaceiro که با گروه خود در دهکده ای که Nhô Augusto در آن است می گذرد، اکنون یک مرد جدید است. خاطره خشونت و روحیه گروهی باعث می شود که خود قدیمی در Nhô Augusto ظهور کند.
تحلیل
عنوان داستان
عنوان انتخاب شده توسط Guimarães Rosa مربوط به عبارتی که کشیش هنگام ملاقات با نئو آگوستو در حال مرگ در خانه مائه کویتریا و پای سراپیائو بیان میکند.
پس از شنیدن سخنان کشیش، قهرمان داستان زندگی خود را به شدت تغییر میدهد: سیگار نمیکشد، مشروب مینوشد، به داخل خانه نمیرود. بحث کردن، نگاه کردن به زنان، ایجاد سردرگمی.
کشیش به او دستور می دهد:
همچنین ببینید: تبیین اسطوره نرگس (اساطیر یونانی)دعا کنید و کار کنید و وانمود کنید که این زندگی یکروز علف های هرز زیر آفتاب داغ که گاهی زمان زیادی طول می کشد تا بگذرد اما همیشه می گذرد. و شما هنوز هم میتوانید لذت خوبی داشته باشید... هرکسی زمان و نوبت خود را دارد: شما باید مال خود را داشته باشید.
و اینگونه است که Nhô Augusto این کار را انجام میدهد و شروع به هدایت زندگی خود کاملاً متفاوت کرد. در منطقه ای که می رود هیچ کس او را نمی شناسد و در آنجا تصمیم می گیرد آموزه های کشیش را عملی کند.
اهمیت ایمان در روایت
شایان تاکید است. اهمیت کشیش در داستان، یا بهتر است بگوییم، نقش پررنگ مذهب در زندگی روزمره سرزمین های دوردست. به عنوان مثال، توجه کنید که در صحنه ای که نه آگوستو مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، متجاوزان اصرار دارند که صلیب را در جایی که فکر می کنند بدن جان خود را از دست داده است بکارند.
دین عامل اساسی است که انگیزه تغییر قلب را ایجاد می کند. از Nhô Augusto، اگر چرخش پس از تجربه نزدیک به مرگ و مداخلات کشیش اتفاق بیفتد، لازم به یادآوری است که قبلاً بذری از دینداری در پسر کاشته شده بود:
چه کسی Nhô Augusto را بزرگ کرد مادربزرگش.. او می خواست پسر کشیش شود... دعا، دعا، همیشه، تقدس و عبادت...
در گزیده بالا قبلاً می بینیم که چگونه دینداری بخشی از کودکی پسر بوده است. که یک رکن مهم در تربیت مادربزرگ بوده است.
این مؤلفه که به نظر گم شده بود، با تجربه از دست دادن (وضعیت مالی، سرسپردگان، همسر، از دختر) و نزدیک شدن به مرگ،زنده شد. نه آگوستو یک بار دیگر به خدا ایمان دارد و زندگی خود را به سمت خیر هدایت می کند.
زندگی نه آگوستو قبل از تغییر شکلش
قبل از اینکه سرنوشت او با سخنان کشیش تغییر کند، نه آگوستو به عنوان "رفیع، سینه پهن، عزا پوشیده، پا به پای دیگران گذاشته، «سخت، دیوانه، بدون بازداشت»، «احمق، بی پروا و بی قاعده».
موضوع ظالمی ترسیده بود. کمی بعد دلیل این شخصیت پیچیده را پی خواهد برد.
ما پیدایش مشکل ساز قلدر را کشف خواهیم کرد. نه آگوستو یتیم شد و در گهواره یک خانواده ناکارآمد بزرگ شد. کسی که در مورد گذشته صحبت می کند عموی D. Dionóra است:
مادر Nhô Augusto وقتی او کوچک بود با او مرد... پدرشوهرت یک لسو بود، نه برای سرپرست خانواده. .. پدر مثل اونی بود که نه آگوستو نداشت... عموی یک جنایتکار بود، بیش از یک مرگ، که مخفیانه زندگی می کرد، آنجا در ساکودا-امبیرا... این مادربزرگش بود که نه آگوستو را بزرگ کرد. ...
یک خشونت
یکی دیگر از ویژگی هایی که در داستان باید برجسته شود، حضور تقریباً مداوم خشونت بی دلیل، تحمیل زور و ارزش تقریباً ناچیز زندگی سرسپردگان است. یا کسانی که کمتر دارند.
یک مثال بارز استفاده از زور بیش از حد زمانی اتفاق می افتد که نه آگوستو توسط سرسپردگان مورد حمله قرار می گیرد. هنوز در معرض آخرین تحقیر است:
و آنجا،آنها آهن را با مارک گاو Major سوزاندند - که مانند مثلثی بود که در یک محیط حک شده بود - و آن را با صدای خش خش، سوزان و دود، روی پالپ سمت راست گلوتئال Nhô Augusto چاپ کردند
تغییر Nhô Augusto
نه آگوستو از یک مرد قوی ترسناک و قدرتمند به حالت وابستگی عمیق می رود.
بدون هیچ مادی، بدون خانواده، آسیب دیده، توسط زوج سیاه پوستی که او را درمان می کنند مراقبت می شود. زخم می زند و به او غذا می دهد.
جالب است به نام کسی که از او استقبال می کند فکر کنیم: به نظر می رسد کویتریا جایگزین مادرش می شود و به نوعی بدهی سرنوشت را با ماتراگا "تسویه می کند".
در این وضعیت شکنندگی است که می بینیم ناامیدی نه آگوستو با بدنش پوشیده از زخم ظاهر می شود:
تا زمانی که توانست گریه کند و بسیار گریه کرد، گریه بی شرمانه، بدون هیچ شرمی، مثل یک پسر رها شده. و بدون اینکه بداند و بدون اینکه بتواند، با صدای بلند گریه کرد: - مادر... مادر...»
از درد و رنج ما شاهد ظهور یک Nhô Augusto جدید بودیم. سوالی که برای خواننده باقی میماند این است: آیا سوژه میتواند زندگی متفاوتی با زندگی خود داشته باشد؟
رمان عمیقاً به موضوع هویت میپردازد و سؤالاتی مانند "آیا امکانپذیر است؟ برای فرار از غریزه خود؟»، «چگونه همان چیزی شویم که هستیم؟».
درباره نوشتن در A hora e a vez de Augusto Matraga
متافیک رمان
یکی دیگر از نکات مهم زمان و نوبتتوسط آگوستو ماتراگا زمانی اتفاق میافتد که راوی ماهیت داستانی داستان را فرض میکند و مفهوم واقعی بودن و خلق شدنی را زیر سوال میبرد:
و بنابراین حداقل شش یا شش سال و نیم گذشت، دقیقاً همینطور، بدون حذف یا اضافه کردن، بدون هیچ دروغی، زیرا این یک داستان اختراعی است و چنین چیزی نیست، نه آقا.
اینها قسمت های وقت شناس هستند که راوی به خواننده اجازه می دهد. مرز بین اختراع و واقعیت را درک می کنند، اما آنها اتفاق می افتند و برای روایت مهم هستند، زیرا باور خواننده را معلق می کنند.
زبان شفاهی و سبک متن
همچنین مهم است که تاکید بر زبان مورد استفاده با تقلید از عبارت سرتانجو مشخص می شود که اغلب توسط شفاهی و استفاده از عبارات محلی اداره می شود.
آهنگ های محبوب قدیمی نیز در سراسر داستان پراکنده هستند و ویژگی منطقه گرایی نثر گیمارش روزا را تایید می کنند.
طبق گفته آنتونیو کاندیدو، A hora e a vez de Augusto Matraga روایتی است که در آن نویسنده:
به منطقه تقریباً حماسی بشریت وارد می شود و یکی از بزرگان را خلق می کند. انواع ادبیات ما، در داستان که از این به بعد در بین 10 یا 12 کامل ترین زبان به حساب می آیند.
مطمئنا یکی از معیارهایی که باعث شد آنتونیو کاندیدو داستان را به عنوان یکی از زیباترین داستان ها انتخاب کند. قطعاتی که به زبان پرتغالی نوشته شده بودند کار قوی با این زبان بود