12 شعر از ماریو د آندراد (با توضیح)

12 شعر از ماریو د آندراد (با توضیح)
Patrick Gray

ماریو دی آندراد (1945-1893) یکی از شخصیت‌های اساسی در مدرنیسم برزیلی به عنوان یکی از مرتبط‌ترین نویسندگان این کشور شناخته می‌شود.

این روشنفکر علاوه بر شاعری و رمان‌نویس بودن، یک محقق موسیقی و موسیقی. فولکلور برزیلی، منتقد ادبی و فعال فرهنگی.

شعر ماریو د آندراده و همچنین داستان‌های کوتاه و رمان‌های او در دو رشته توسعه یافت: ابتدا شهری و فولکلور، بعداً.

از طریق اشعار او می توان زمینه اجتماعی را که برزیل از آن عبور می کرد درک کرد و کمی درباره تاریخچه این شخصیت ضروری برای ساختن هویت ملی فهمید.

1. در خیابان آرورا به دنیا آمدم

در خیابان آرورا

در طلوع زندگی ام متولد شدم

و در یک سپیده دم بزرگ شدم.

در Largo do Paiçandu

خواب دیدم، دعوای نزدیکی بود،

فقیر شدم و خودم را برهنه دیدم.

در این خیابان Lopes Chaves

همچنین ببینید: شعر عشق آتشی است که نادیده می سوزد (با تحلیل و تفسیر)

من پیر شدم و شرمنده شدم

من حتی نمی دانم لوپس چاوز کی بود.

مامان! آن ماه را به من بده،

تا فراموش و نادیده گرفته شوم

مثل آن نام های خیابان.

در این شعر، موجود در Lira Paulistana (1945) ماریو د آندراده به اصل خود باز می گردد و به مسیر زندگی خود می اندیشد.

نویسنده، ماریو رائول د مورائس آندراده، در واقع در روآ آرورا، سائوپائولو، در اکتبر متولد شد. 9، 1893.

او در آنجا کودکی آرامی داشت و در جوانی به روآ نقل مکان کرد.اشاره کنید که تمایلات جنسی ماریو د آندراده همیشه ناشناخته مانده است. نشانه هایی وجود دارد که روشنفکر همجنسگرا یا دوجنسگرا بوده است.

8. کشف

نشستن پشت میز من در سائوپائولو

در خانه من در Rua Lopes Chaves

ناگهان احساس سرما کردم.

من میلرزیدم، خیلی متاثر شدم

با کتاب احمقانه ای که به من نگاه می کرد.

نمی تونی ببینی که یادم افتاد اونجا در شمال، خدای من!

دور از من

در تاریکی فعال شبی که فرود آمد

مردی لاغر رنگ پریده با موهایی که در چشمانش جاری است،

بعد از اینکه پوستی با لاستیک درست کرد روز،

او همین الان به رختخواب رفت، خواب است.

این مرد مثل من برزیلی است.

کشف شعری است که در نیز منتشر شده است. طایفه دو جبوتی . در آن، ماریو د آندراده روایت را از جایی که در آن است، نشسته پشت میزش، روی روآ لوپس چاوز، در شهر سائوپائولو، شروع می‌کند.

بنابراین، او موقعیت خود را به عنوان یک نویسنده تأیید می‌کند و پر فکر. او جایگاه ممتاز خود را در جامعه زمانی تشخیص می دهد که "به یاد می آورد" که در آن لحظه مردی در واقعیتی کاملاً متفاوت از واقعیت او زندگی می کند.

این مردی که ماریو تصور می کند در شمال کشور، کیلومترها زندگی می کند. دور است و به دلیل شرایطی که در معرض آن قرار می گیرد، ظاهری مضطرب دارد. ما می دانیم که او یک لاستیک تپر است به دلیل این خط: «بعد از ساختن پوستی با لاستیک ازروز».

ماریو د آندراده در این متن شاعرانه تأملی همدلانه در مورد واقعیت های مختلف کشور را توسعه می دهد.

او خود را با کائوچو کائوچو مقایسه می کند و یک ردیابی را دنبال می کند. ارتباط بین آنها وجود دارد و می دانید که این افراد به اندازه هر برزیلی نیازها، احساسات و رویاهایی دارند.

9. شعر

در این رودخانه ایارا است....

ابتدا پیرمردی که ایارا را دیده بود

به او گفت که او زشت بود، خیلی !

مانکیتولای چاق سیاه گاو دریایی را ببینید.

خوشبختانه پیرمرد خیلی وقت پیش مرد.

یک بار، سپیده مه آلود

مرد جوانی که از اشتیاق رنج می برد

به خاطر یک زن هندی که نمی خواست تسلیم او شود

او برخاست و در آب رودخانه ناپدید شد.

بعد شروع کردند به گفتن که ایارا آواز می‌خواند، او یک دختر بود،

موی لجن سبز از رودخانه...

دیروز پیا داشت می‌نواخت،

او بر روی ایگارای پدرش در بندر بالا رفت،

دست کوچکش را در آب عمیق گذاشت.

و سپس، پیرانا دست کوچک پیا را گرفت.

در این رودخانه یک یارا وجود دارد...

شعر داستان یک اسطوره معروف در برزیل را بیان می کند: داستان آژیر آیارا.

متن را می توانید در اثر پیدا کنید Clan do Jabuti ، از 1927. در اینجا نویسنده نگرش یک داستان نویس را اتخاذ می کند، گویی که او یک شخصیت معمولی برزیلی است که داستانی فولکلور را تعریف می کند .

این است. شایان ذکر است که ماریو د آندراد از آگاهان عمیق اساطیر و آداب و رسوم کشور بود.ماریو یک فولکلوریست مهم است و به دورافتاده ترین مناطق قلمرو برزیل سفر کرده است.

ماریو ایارا را به سه روش مختلف معرفی می کند: "ماکیتولای چاق سیاه و زشت"، "دختر، موهایی مانند لجن سبز رودخانه"، و به شکل "پیرانا".

نویسنده با انجام این کار و حتی شامل یک شخصیت پیر، یک مرد جوان و یک "پیا" (کودک)، اسطوره ای را به نمایش می گذارد که در طول زمان دستخوش همه تغییرات می شود. به دست آوردن اشکال و ارزش های متنوع، همانطور که در فرهنگ عامه که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

10. دختر و آهنگ

… trarilarára… traríla…

دختر جیغ و لاغر با دامنش که بالای زانوهای گره‌دارش پرواز می‌کرد، نیمه‌رقصی در غروب تاریک آمد و آواز خواند. . عصایش را در گرد و غبار پیاده رو زد.

… trarilarára… traríla…

ناگهان رو به پیرزن سیاهپوستی کرد که پشت سرش تلو تلو خورده بود، یک دسته لباس بزرگ روی سرش. :

– مادربزرگ چی به من میدی؟

– نه.

… trarilarára… traríla…

دختر و آهنگ بخشی از کتاب Losango Caqui ، مربوط به سال 1926 است. در این متن، تضاد بین دو شخصیت به تصویر کشیده شده را می بینیم: دختر و مادربزرگ.

دختر با نشان داده شده است. هاله ای شاد و پر جنب و جوش، رقص و آواز در هنگام شب. کلمه "trarilarára" به عنوان صدای شوخی ها و آواز خواندن او ظاهر می شود.

پیرزن به عنوان یک بانوی سکندری نشان داده شده است که بر سر خود لباس می پوشد (عرف زنان).لباسشویی). در اینجا می توان رابطه ای را که ماریو بین کار و وضعیت زن سیاه پوست برقرار می کند مشاهده کرد که احتمالاً تمام زندگی خود را کار کرده و خسته و لنگان به پیری رسیده است.

کلماتی که نویسنده برای به تصویر کشیدن این خانم انتخاب کرده است. در بیت «ناگهان رو به پیرزن سیاه‌پوستی کرد که پشت سرش تلو تلو تلو خورد، دسته‌ای از لباس‌های بزرگ بر سرش» صدایی را می‌سازد که «در زبان ما هم تلو تلو می‌خورد»، با ترکیب همخوان‌ها با حرف «ر».

در جمله: "Qué mi Dá, vó?"، کلمات بریده شده اند، به صورت محاوره ای در متن قرار می گیرند و بیش از همه مانند نت های موسیقی طنین انداز می شوند.

ماریو د آندراده این دغدغه را داشت که مردم برزیل را در ویژگی های منطقه ای مختلف شان به تصویر بکشد و به ساختن فرهنگ کشور فکر می کرد.

11. دختر زیبا با رفتار خوب

دختر زیبا با رفتار خوب،

سه قرن خانواده،

احمق مثل در:

یک عشق.

نود بی شرمی،

ورزش، جهل و جنسیت،

احمق مثل در:

یک کویو.

زن چاق، فیلو،

طلا در هر منفذی

احمق مثل در:

صبر...

پلوتوکرات بدون وجدان،

هیچ در نیست زلزله

که در بیچاره خراب میشه:

بمب.

این شعر در اثر لیرا پولستانا ، منتشر شده در سال 1945، سال درگذشت نویسنده. این کتاب به‌عنوان نتیجه‌گیری از شعر ماریو دو آندراده، ارائه یک اثر، دیده می‌شودسیاست فردی که به بازنمایی هویت مردم و انعکاس جهان پیرامون خود توجه دارد.

در اینجا، ماریو انتقاد شدیدی از نخبگان برزیلی می کند و توضیحاتی را ارائه می کند. از خانواده ای از دارایی های سنتی.

دختر به عنوان دختری زیبا، "با رفتار خوب"، اما احمق و بیهوده نشان داده می شود. پسر، پسر دیگر، مردی بی شرم و نادان توصیف می شود که فقط به ورزش و رابطه جنسی فکر می کند و یک "کویو" یعنی یک احمق مسخره است.

مادر یک شخصیت چاق است که او فقط برای پول، جواهرات ارزش قائل است و "به جهنم گنگ" است. از سوی دیگر، پدرسالار مردی پست، بدون وجدان، اما به هیچ وجه احمق است که از مردم فروتن کشورش استثمار می کند.

این یکی از راه هایی بود که نویسنده برای یافت. ارزش‌های جامعه بورژوایی سنتی را زیر سؤال می‌برند، که به‌عنوان سطحی، متکبر، بیهوده و استثمارگر معرفی می‌شوند.

در اینجا شخصیت چالش‌برانگیز و انتقادی ماریو دو آندراد به وضوح نشان داده می‌شود.

12. وقتی میمیرم

وقتی میمیرم میخواهم بمانم

به دشمنانم نگو،

در شهرم دفن شده،

Saudade.

پاهای من در Rua Aurora دفن می شوند،

در Paissandu جنس من را ترک می کنم،

در Lopes Chaves سر را فراموش کنید

آن را فراموش کنید.

در Pátio do Colégio sink

قلب من از سائوپائولو:

یک قلب زنده و یک مرده

درست با هم.

گوش خود را در نامه پنهان کنید

راست، سمت چپ در Telegraphs،

می خواهم بدانماز زندگی دیگران،

پری دریایی.

دماتو در گل رز نگه دار،

زبان بر فراز ایپیرانگا

برای آواز آزادی.

Saudade...

چشم های آنجا در Jaraguá

آنچه را که در راه است تماشا خواهند کرد،

زانو روی دانشگاه،

Saudade. ..

دست هایت را دور بزن،

بگذار همانطور که زنده بودند بمیرند،

جراتت را به دست شیطان بینداز،

که روح متعلق به خدا خواهد بود.

خداحافظ.

وقتی میمیرم در Lira Paulistana (1945) در اواخر عمرش منتشر شد . در اینجا، شاعر یک تعادل وجودی خود را ایجاد می کند ، و توصیه می کند که بدن او تکه تکه شود و هر قسمتش در مکانی در سائوپائولو پرتاب شود که برای او در زندگی اش مهم بود.

Mário one. بیشتر وقت‌ها به شهرش ادای احترام می‌کند ، با ذکر مکان‌های استراتژیک در پایتخت، کمی از خود و آرزوهایش را آشکار می‌کند.

نویسنده در این متن با شعر عاشقانه نیز تشابهی می‌دهد. که مضمون مرگ بسیار مطرح بود.

مرگ ماریو دی آندراد در 25 فوریه 1945 رخ داد. این روشنفکر در سن 51 سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت.

اثر اصلی نوشته ماریو د آندراد

ماریو د آندراد مردی با استعدادهای متعدد بود و یک اثر ادبی گسترده از خود به جای گذاشت. مهمترین کتاب های او عبارتند از:

  • در هر شعر یک قطره خون وجود دارد (1917)
  • Pauliceia Desvairada (1922)
  • پستیل خرمالو (1926)
  • قبیله دوJabuti (1927)
  • عشق، فعل ناگذر (1927)
  • مقالاتی در مورد موسیقی برزیل (1928)
  • Macunaíma (1928)
  • Remate de Males (1930)
  • The Tales of Belasarte (1934)
  • O Aleijadinho اثر Álvares De Azevedo (1935)
  • موسیقی از برزیل (1941)
  • شعر (1941)
  • جنبش مدرنیستی (1942)
  • پرنده پرنده (1944)
  • لیرا پائوستانا (1945)
  • O Carro da Miséria (1947)
  • Contos Novos (1947)
  • The Banquet (1978)

برای آشنایی بیشتر با آثار این نویسنده بزرگ، بخوانید :

    پایساندو. بعداً در Lopes Chaves زندگی کرد و تا زمان مرگش در آنجا ماند. در حال حاضر، در این آدرس، Casa Mario de Andrade، یک فضای فرهنگی اختصاص داده شده به نویسنده وجود دارد.

    ماریو د آندراده هرگز ازدواج نکرد و تا پایان عمر با مادرش زندگی می کند که در متن ذکر شده است. با لطافت و نزدیکی.

    2. الهام

    سائوپائولو! غوغای زندگی من...

    عشق های من گل هایی هستند که از اصل...

    هارلکین!...لباس الماس...خاکستری و طلایی...

    نور و مه... فر و زمستان گرم...

    ظرافت لطیف بدون رسوایی، بدون حسادت...

    عطر پاریس...آریس!

    سیلی های غنایی به Trianon... Algodoal!...

    São Paulo! غوغای زندگی من...

    گالیسیسم در بیابان های آمریکا فریاد می زند!

    این شعری است که Pauliceia Desvairada ، دومین کتاب شعر ماریو دی را افتتاح می کند. Andrade، منتشر شده در سال 1922.

    این اثر بخشی از اولین نسل مدرنیستی است که در همان سال با Semana de Arte Moderna ، یک رویداد قابل توجه در تاریخ فرهنگی برزیل، راه اندازی شد. نویسنده به ساخت

    در الهام کمک کرد، ماریو سائوپائولوی پویا، شهری و بی قرار را به ما ارائه می دهد .

    این دوره توسط رشد شتابان شهرها، به ویژه در پایتخت سائوپائولو. نویسنده از طریق بازی های کلمه ای، در نوشتن نوآوری می کند، تصاویر و ایده های همپوشانی را به ارمغان می آورد و هیجانات خود را منعکس می کند.

    مقایسه شهر سائوپائولو با کلان شهرهای بزرگ در آیه «Perfume de Paris...Arys!» مشهود است. همچنین مفهوم پویایی و تضاد در کلمات "خاکستری و طلایی ... نور و مه ... کوره و زمستان گرم ..." وجود دارد، گویی در همان مکان تغییرات بسیار زیادی وجود دارد، هم در دما و هم از نظر دما. در رفتار و حالت ذهنی ساکنان.

    نکته جالب دیگر استفاده از بیضی در متن است که نشان می دهد خود غنایی افکار خود را نهایی نمی کند، گویی انبوه زندگی با آن تماس پیدا کرده است. عقاید او را رها کرد.

    3. تروبادور

    احساسات خشن

    مردان دوران اول در من...

    طعنه به طور متناوب در قلب زنبور من می آید…

    به طور متناوب…

    بعضی اوقات این یک بیمار است، در بیمار من سرد است

    روح مانند صدای گرد بلند…

    Cantabone! Cantabona!

    Dlorom…

    من یک توپی هستم که عود می نوازم!

    Trovador همچنین Pauliceia Desvairada را ادغام می کند. در اینجا شاعر ایده تروبادوریسم را که یک سبک ادبی و شعری قرون وسطایی است نجات می دهد.

    خود غنایی خود را تروبادور نشان می دهد، گویی شاعری باستانی است که با ساز زهی خود آهنگ می خواند.

    متن را می توان به صورت خطوط موسیقی که همپوشانی دارند خوانده شود. همانطور که در "Cantabona!" مشاهده شد، از onomatopoeia استفاده می شود، یعنی کلماتی که صداها را تقلید می کنند، که صدای طبل را نشان می دهد.مردم بومی و «دلورم» که صدای عود را تداعی می کند.

    ماریو با گفتن «من توپی هستم که عود می نوازم!» ارتباط بین فرهنگ بومی و اروپایی برقرار می کند زیرا عود یک ساز عرب بود که توسط تروبادورهای قرون وسطی در اروپا استفاده می شد.

    بنابراین، نویسنده این احساس را برمی انگیزد که برزیل مکانی است که در آن اختلاط فرهنگی به شدت رخ می دهد.

    به نوآوری اشاره شده است. شخصیت ماریو د آندراده، که بدون کنار گذاشتن منشأ بومی مردم، به دنبال درک دگرگونی‌های بزرگی بود که در برزیل رخ داده است.

    می‌توان گفت که در این متن شاعرانه ما پیش‌نمایشی از آنچه او دارد داریم. رمان بزرگ Macunaíma ، از 1928.

    4. قصیده به بورژوا

    من به بورژوا توهین می کنم! نیکل-بورژوا،

    بورژوا-بورژوا!

    هضم خوب سائوپائولو!

    مرد کمان! مرد باسن!

    مردی که فرانسوی، برزیلی، ایتالیایی،

    همیشه ذره ذره محتاط است!

    من به اشراف محتاط توهین می کنم!

    بارون های لامپ! شمارش Joãos! دوک‌های مهجور!

    که بدون جهش در داخل دیوارها زندگی می‌کنند؛

    و ناله می‌کنند از خون چند میل ریس ضعیف

    که می‌گویند دختران آن خانم فرانسوی صحبت می‌کنند

    و آنها با ناخن های خود دست به "پرنتمپ" می زنند!

    من به بورژوای شرور توهین می کنم!

    بیکن و لوبیای غیر قابل هضم، صاحب سنت ها!

    جدا! از کسانی که فرداها را می شمارند!

    به زندگی سپتامبرهای ما نگاه کنید!

    انجام خواهد دادآفتاب؟ باران خواهد آمد؟ هارلکین!

    اما در باران گل رز

    اکستازی همیشه خورشید را می سازد!

    مرگ بر چربی!

    مرگ بر چاقی های مغزی!

    مرگ بر بورژواهای ماهانه!

    بر بورژواهای سینما! به بورژوا-تیلبری!

    شیرینی سوئیسا! مرگ زنده برای آدریانو!

    "— اوه دختر، برای تولدت چی بهت بدم؟

    — یه گردنبند... — شمارش و پانصد!!!

    اما ما از گرسنگی می میریم!"

    بخورید! خودت را بخور، اوه ژلاتین شگفت‌زده!

    اوه! پوره سیب زمینی اخلاقی!

    اوه! مو در فروش! اوه سرهای کچل!

    از خلق و خوی معمولی متنفر باشید!

    از ساعت های عضلانی متنفر باشید! مرگ بر بدنامی!

    نفرت! از خشک و خیس متنفر باشید!

    از کسانی که غش و پشیمانی ندارند متنفر باشید،

    همیشه متعارف!

    دست‌ها پشت سرتان! قطب نما را علامت می زنم! هی!

    دو در دو! مقام اول! مارس!

    همه به مرکز کینه ی مست کننده من

    نفرت و توهین! نفرت و خشم! نفرت و نفرت بیشتر!

    مرگ بر بورژواهای سنگدان،

    بوی دین و کسانی که به خدا اعتقاد ندارند!

    نفرت سرخ! نفرت ثمربخش! نفرت چرخه ای!

    نفرت اساسی، بدون بخشش!

    بیرون! فو! بیرون با بورژواهای خوب!...

    در Ode ao bourgeois ، منتشر شده در Pauliceia Desvairada ، نویسنده طبقه بورژوا و ارزش های آن را نقد می کند.

    این شعر در آثار ماریو مرتبط است زیرا علاوه بر اینکه نماد مدرنیستی است، در هفته هنر مدرن 22 ، رویدادی که در تئاتر شهر سائوپائولو برگزار شد و به نوسازی فرهنگی کشور کمک زیادی کرد.

    در آن زمان، زمانی که آن را خوانده شد عموم مردم خشمگین شدند و احساس توهین کردند، زیرا اکثر افرادی که در هفته شرکت کردند دقیقاً از اعضای بورژوازی بودند و برخی حتی از نظر مالی به این رویداد کمک کردند.

    اما ماریو نترسید و متنی را بخوانید که در آن از دیدگاه خود برخلاف بیهودگی ها و شخصیت کوچک اشراف برزیلی دفاع می کند.

    توجه داشته باشید که عنوان "Ode ao" صدایی دارد که کلمه "odio" را پیشنهاد می کند. قصیده، در ادبیات، سبکی شاعرانه است - معمولاً مشتاقانه - که در آن مصراع ها متقارن هستند.

    در اینجا، موضع سیاسی نویسنده صریح است. ماریو به جنبش کمونیستی نزدیک شد و حتی اعلام کرد:

    بزرگترین امید من این است که روزی سوسیالیسم واقعی و نادیده گرفته شده در جهان محقق شود. تنها در این صورت است که انسان حق دارد کلمه "تمدن" را تلفظ کند.

    5. منظره nº3

    آیا باران می بارد؟

    یک نم نم نم نم باران خاکستری لبخند می زند،

    بسیار غم انگیز، مانند یک غم انگیز طولانی...

    Casa Kosmos ضد آب در فروش ندارد...

    اما در این Largo do Arouche

    من می توانم چتر متناقض خود را باز کنم،

    این چنار غنایی با توری دریایی ..

    اونجا... - ماریو، بذارنقاب!

    -راست می گویی دیوانه من، حق با توست.

    پادشاه تول جام را به دریا انداخت...

    مردها خیس خوردن از آنجا می گذرند. خیس...

    انعکاس فیگورهای کوتاه

    پتی پاو را لکه دار...

    کبوترهای عادی

    پرواز بین انگشتان نم نم نم نم باران...

    (اگر آیه ای از کریسفال

    در De Profundis بگذارم چه می شود؟...)

    ناگهان

    پرتوی از کتک کاری آفتاب

    همچنین ببینید: کائتانو ولوسو: بیوگرافی نماد موسیقی محبوب برزیلی

    نم نم نم نم نم نم نم نم نم نم نم را نصف کن.

    شعر در Pauliceia Desvairada وجود دارد.

    در Paisagem nº 3 , ماریو د آندراده شهر سائوپائولو را توصیف می کند. منظره ای که آن را تداعی می کند باران ریز خاکستری است، رنگی که نشان دهنده آلودگی در حال رشد مرکز شهری است.

    تضادهای موجود در شهر در "لبخندهای خاکستری" و "پرتویی از خاکستری" آشکار می شوند. آفتاب نم نم نم نم نم نم نم نم باران را به وسط می‌کشد»، غزلیات خود نویسنده را به ارمغان می‌آورد که می‌تواند هماهنگی آشفته و متضاد پایتخت را منتقل کند .

    شاعر در این سناریو مکان‌هایی را ذکر می‌کند - Kosmos خانه، Largo do Arouche - و رهگذران خیس شده و انعکاس چهره ها را به نمایش می گذارد که ایده زیبایی را در میانه هرج و مرج شهری منتقل می کند.

    جملات دارای برش های ناگهانی هستند که نشان دهنده خودانگیختگی و آزادانه هستند. ساختار شعری ناهماهنگ.

    6. مد سرتیپ

    سرتیپ جوردائو

    مالک این زمین ها بود

    متر مربعی که

    امروزه حدود نه میلیون ریال ارزش دارد.

    وای! چه مرد خوش شانسی

    سرتیپJordão!...

    او خانه داشت، نان داشت،

    لباس تمیز و اتو کرده

    و زمین...چه زمین! دنیاهای

    از مراتع و جنگلهای کاج!

    چه مسخره ای در چشم انداز...

    من حتی به کارگاه های چوب بری فکر هم نمی کردم

    نمی اندیشیدم حتی آسایشگاه پیدا کردم

    من حتی گاو را چرا نمی کردم!

    همه چیز را به قیمت هشت می فروختم

    و با مبلغی که در جیبم بود

    می خواستم برو به Largo do Arouche

    آن کوچولوها را بخر

    که در حقوق بازنشستگی زندگی می کنند!

    اما زمین های سرتیپ جورداو مال من نیست...

    در کتاب کلان دو جبوتی (1927) شعر مد سرتیپ . ماریو د آندراده روی آن کتیبه ای به نام "Campos do Jordão" می گذارد، که ما را به این نتیجه می رساند که متن در آن شهرداری نوشته شده است.

    همچنین این احتمال وجود دارد که سرتیپ مورد نظر بنیانگذار شهر Campos do Jordão.

    واقعیت این است که مرد به عنوان یک مالک زمین ثروتمند به تصویر کشیده شده است، "خوشحال" است که این همه زمین، دارایی و راحتی دارد.

    ماریو، برای دانستن و ارزش گذاری قلمرو برزیل، در آیات «E terra...Qual terra! mundos» می‌گوید، و این مفهوم را به ارمغان می‌آورد که برزیل چندین «جهان» و فرهنگ در هر منطقه مجزا دارد.

    در در شعر، بریگادیرو تمام ثروت خود را در ازای «عشق پولی» با دختران در فاحشه خانه های لارگو دو آروشه (در سائوپائولو) به فروش می رساند. زیان مالی نخبگان آن زمان .

    نویسندهاو شعر را با برقراری ارتباط بین او و مرد ثروتمند در این بیت به پایان می‌برد: «اما سرزمین‌های سرتیپ جوردائو مال من نیست...» در اینجا به نظری القا می‌کند که اگر زمین‌ها از آن او بود، بهتر از آن استفاده می‌کرد. .

    هنوز این تصور باقی مانده است که متأسفانه ثروت کشور در دست نخبگان بیهوده است.

    7. Calanto da Pensão Azul

    اوه هتیکاس شگفت انگیز

    از روزهای گرم رمانتیسم،

    چشم سیب سرخ از پرتگاه،

    دوناس انحرافی و خطرناک،

    ای هتک های فوق العاده!

    من نمیفهممت، تو از دوره های دیگه ای،

    پنوموتوراکس رو سریع درست کن

    زنان آنتون و دوما فیلهو!

    و آنگاه ما بسیار شادتر خواهیم بود،

    من بدون ترس از درخشش شما،

    شما بدون باسیل یا هموپتیزی،

    اوه هتیکاس فوق العاده!

    شعر مورد بحث بخشی از کتاب Clan do Jabuti است و به خانه ای اشاره می کند که در اوایل قرن بیستم از نقاط مختلف بیماران سل را پذیرا بوده است.

    این خانه Pensão Azul نام داشت و در Campos do Jordão قرار داشت، مکانی که به دلیل آب و هوای خوبش برای درمان این بیماری شناخته شده بود.

    در اینجا، Mário de Andrade هاله موجود در آن را بیان می کند. رمانتیسم . او دختران مریض را با زیبایی کمیاب توصیف می کند، در حالی که می گوید آنها از «دوران دیگر» هستند.

    پنوموتوراکس (روش رایج بیماران سل) را توصیه می کند و منتظر می ماند تا سلامتی خود را باز یابند و بدرخشند تا روزی شاد باشند.

    Vale




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.