7 تواریخ کوتاه با تفسیر

7 تواریخ کوتاه با تفسیر
Patrick Gray

یک ژانر ادبی بسیار متنوع که در برزیل مورد مطالعه قرار گرفته است، وقایع نگاری نوعی متن است که معمولاً مختصر است و از زبانی ساده و قابل دسترس استفاده می کند. مضامین آنها معمولاً به زندگی روزمره مربوط می شود و منعکس کننده بافت اجتماعی-فرهنگی و سیاسی لحظه تولید است. به عنوان نمونه وقایع نگاری، متون توصیفی، طنز، روزنامه نگاری، غنایی یا تاریخی داریم.

1. دزدی یک گل، کارلوس دراموند د آندراد

من یک گل از آن باغ دزدیدم. دربان ساختمان چرت می زد و من گل را دزدیدم. آوردمش خونه و گذاشتمش تو لیوان آب. خیلی زود احساس کردم که او خوشحال نیست. لیوان برای نوشیدن در نظر گرفته شده است و گل برای نوشیدن نیست.

آن را به گلدان سپردم و متوجه شدم که از من تشکر می کند و ترکیب ظریف خود را بهتر آشکار می کند. اگر خوب به گل نگاه کنیم چقدر تازگی دارد. من به عنوان نویسنده سرقت، وظیفه حفظ آن را بر عهده گرفته بودم. آب گلدان را تازه کردم، اما گل رنگ پرید. من برای جان تو ترسیدم برگرداندن آن به باغ فایده ای نداشت. حتی برای دکتر گل جذاب نیست. دزدیده بودم، دیدم مرده است.

قبلاً پژمرده شده بود و با رنگ خاص مرگ، به آرامی برداشتمش و رفتم در باغی که در آن شکوفا شده بود بگذارم. دربان حواسش به من بود و به من سرزنش کرد:

– چه فکری داری که اومدی از خونه تو این باغ آشغال پرت کنی!

همچنین ببینید: کشف 10 نقاشی معروف که توسط زنان بزرگ ساخته شده است

یکی از معروف ترین نام های ادبیاتبد کار شده، هوای نارضایتی از تاخیر اتوبوس، صدها نفر عبور می کنند و کسی کسی را نمی بیند، پیشانی خود را با کف دست پاک می کند، ابروی خود را با انگشتانش تنظیم می کند. عالی است.

بیرون شدن از حمام، حوله رها شده روی زمین، بدن هنوز نمناک، دست هایی که آینه را پاک می کنند، کرم مرطوب کننده روی پاها، دئودورانت، آخرین دقیقه آرامش، یک روز کامل باقی مانده است و غیره اگر درب حمام باز شود دیگر به خودی خود نخواهد بود. مسواک بزنید، تف کنید، دهانتان را پاک کنید، نفس عمیق بکشید. دیدنی است.

در داخل تئاتر، چراغ ها خاموش، خنده شل، باز، دست ها در صحنه ای باز کف می زنند، بدون دستور، بالاتنه اش حرکت می کند وقتی سخنرانی غافلگیر می شود، خنده ای که خجالت نمی کشد، نه از تناسب اطاعت کند، لثه‌ها نمایان شوند، شانه‌اش با شانه‌ی کنارش تماس می‌گیرد، هر دو رو به جلو، دستش را به‌خاطر خجالتی کوتاه از شدت شادی، دهانش را می‌پوشاند. یک رویا.

ماشین با عجله در خیابانی ناشناخته پارک شده است، نیاز مبرم به گریه کردن بر سر آهنگ یا خاطره ای، سر پرتاب شده روی فرمان، اشک های داغ و فراوان، دستمال کاغذی که در کیف گیر کرده است. دمیده شدن بینی، انگشتان پاک کردن پلک ها، آینه عقب که چشمان قرمز را نشان می دهد و همچنان به عنوان محافظ عمل می کند، من اینجا با شما هستم، فقط من می توانم شما را ببینم. دلربا.

پست شده در کویزاس دا ویدا (2005)، "Bonitas واقعا" یک وقایع نگاری الهام بخش از مارتا مدیروس (1961)، نویسنده و شاعر معاصر است که در پورتو آلگره به دنیا آمد.

با چشمی مراقب و انتقادی، متن با اشاره و توضیح در مورد فشارهای زیبایی شناختی که زنان در معرض آن هستند و اتهامات مختلفی که پیرامون ظاهر آنها وجود دارد، آغاز می شود.

با ارائه تعریف خود از زیبایی واقعی، نویسنده از تحمیل‌های اجتماعی و استانداردهای تقلیل‌کننده فاصله می‌گیرد. به گفته او، زمانی که راحت باشیم، حتی وقتی نگران آن نباشیم، زیباتر هستیم. زنانه ای که در همه ما وجود دارد و بسیار فراتر از تصویر هر یک است.

7. یکی دیگر از آسانسورها، لوئیس فرناندو وریسیمو

«صعود»، اپراتور آسانسور گفت. سپس: «برخیز». "بالا". "به بالا". "سنگ نوردی". وقتی از شما پرسیده شد "بالا یا پایین؟" پاسخ داد "اولین جایگزین". بعد می گفت «پایین»، «پایین»، «کنترل کن»، «جایگزین دوم»... «دوست دارم بداهه بداهه کنم»، خودش را توجیه می کرد. اما از آنجایی که تمام هنرها به سمت افراط و تفریط گرایش دارند، او به ارزشی رسید. وقتی پرسیده شد "آیا بالا می رود؟" او پاسخ می داد: "این چیزی است که خواهیم دید..." یا "مثل مریم باکره". پایین؟ "من دادم" همه متوجه نشدند، اما برخی آن را تحریک کردند. وقتی اظهار نظر کردند که باید یکخسته کننده کار در آسانسور او جواب نداد "این بالا و پایین های خود را دارد"، همانطور که انتظار می رفت، او با انتقادی پاسخ داد که بهتر از کار در پله است، یا اینکه او اهمیتی نمی دهد اگرچه آرزویش یک روز بود. ، دستور دادن به چیزی که به پهلو راه می رود... و وقتی کارش را از دست داد چون آسانسور قدیمی ساختمان را با یک آسانسور مدرن و اتوماتیک جایگزین کردند، یکی از آنهایی که موسیقی پس زمینه داشت، گفت: فقط از من بپرس - من هم می خوانم!

این نمونه ای از وقایع نگاری است که یک فعالیت کاری معمولی و یکنواخت و تلاش کارمند برای تبدیل آن به چیزی لذت بخش تر و خلاقانه را نشان می دهد. انجام می شود و احتمالاً در نوع دیگری از خدمات خوشحال تر خواهد بود. اما وقتی اخراج می شود، دلخور می شود و ادعا می کند که می توانسته تلاش بیشتری انجام دهد.

نویسنده در این متن کوتاه موفق شده است مسائل جدی مانند انگیزه در زندگی و بازار را در روش کار طنز .

در سطح ملی، کارلوس دراموند دی آندراد (1902 - 1987) عمدتاً به خاطر شعرهای جاودانه‌اش به یاد می‌آید. با این حال، نویسنده همچنین متن‌های عالی را به نثر نوشت، همانطور که در بالا ارائه شد.

تواریخ معروف در اثر Contos Plausíveis (1985) منتشر شد و بخشی از یک عمل ساده است، یک قسمت روزمره که در نهایت باعث برانگیختن تأملات و احساسات عمیق می شود.

در یک حرکت خودجوش، مرد گلی را از باغ می چیند. در روزهای بعد، او روند تجزیه خود را دنبال می کند و به گذر زمان، شکنندگی و ناپایداری زندگی می اندیشد.

بهترین اشعار کارلوس دراموند دی را نیز ببینید. آندراده.

2. طاووس، روبم براگا

من شکوه طاووسی را در نظر گرفتم که شکوه رنگ هایش را به رخ می کشد. این یک لوکس امپراتوری است. اما من کتاب خوانده ام. و من کشف کردم که تمام آن رنگ ها در پر طاووس وجود ندارد. هیچ رنگدانه ای وجود ندارد. آنچه وجود دارد حباب های کوچک آب است که نور در آنها تکه تکه می شود، مانند یک منشور. طاووس رنگین کمانی از پر است. من این را تجمل هنرمند بزرگ می دانستم که با حداقل عناصر به حداکثر رنگ ها برسد. از آب و نور شکوه خود را می سازد. راز بزرگ آن سادگی است.

بالاخره در نظر گرفتم که عشق همین است، آه! محبوب من؛ از همه ی آن چه که در من بلند می کند و می درخشد و می لرزد و هیاهو می کند، تنها چشمان من هستند که نور نگاه تو را دریافت می کنند. او مرا می پوشاندبه من افتخار می کند و من را باشکوه می کند.

روبم براگا (1913-1990)، که یکی از بزرگترین وقایع نگاران برزیلی به شمار می رود، ده ها کتاب در این ژانر منتشر کرد که به تعریف آن در کشور ما کمک کرد.

متنی که ما انتخاب کرده‌ایم در سال 1958 نوشته شده است و بخشی از کار 200 Crônicas Escolhidas (1978) است، مجموعه‌ای که بهترین نوشته‌های او را که بین سال‌های 1935 تا 1977 تولید شده است، از طاووس، حیوانی که به آن شهرت دارد، گرد هم می‌آورد. زیبایی آن.

در واقع رنگ طاووس ها به پرهای آنها بستگی ندارد، بلکه به نحوه انعکاس نور توسط آنها بستگی دارد. این امر نویسنده را به ملاحظاتی در مورد آفرینش هنری و اهمیت سادگی سوق می دهد.

بزودی از این استعاره برای خطاب به زنی که دوستش دارد استفاده می کند و خود را با خود حیوان مقایسه می کند. با اعلام اینکه روشنایی آن بستگی به نوع نگاه او به آن دارد، بر لذت دوست داشته شدن ، شادی و اعتمادی که این امر به زندگی ما می آورد تأکید می کند.

3. چون حواسشان پرت نشده بود، کلاریس لیسپکتور

کوچکترین مستی از راه رفتن با هم بود، لذتی مثل وقتی که آدم احساس می کند گلویش کمی خشک شده و می بیند که از تحسین دهانش نیمه باز است: نفس کشیدند. در هوا از قبل چه کسی پیش بود و داشتن این تشنگی آب خودشان بود. در کوچه و خیابان قدم می زدند و می گفتند و می خندیدند، حرف می زدند و می خندیدند تا به مستی سبکی که لذت زندگی بود جوهره و وزن بدهند.تشنه آنهاست به خاطر ماشین‌ها و آدم‌ها گاهی همدیگر را لمس می‌کردند و با لمس کردن - تشنگی لطف است، اما آب‌ها زیبایی تاریکی است - و با لمس درخشش آبشان می‌درخشید و دهان از تحسین کمی خشک‌تر می‌شد. . چقدر با هم بودن را تحسین می کردند! تا اینکه همه چیز به نه تبدیل شد. وقتی آنها همان شادی خود را می خواستند همه چیز به نه تبدیل شد. سپس رقص بزرگ اشتباهات. تشریفات سخنان غلط. او نگاه کرد و ندید، او ندید که او ندیده بود، اما او آنجا بود. با این حال این او بود که آنجا بود. همه چیز خراب شد و گرد و غبار بزرگ خیابان ها بود و هر چه بیشتر اشتباه می کردند، سخت تر می خواستند، بدون لبخند. همه فقط به این دلیل که آنها توجه کرده بودند، فقط به این دلیل که به اندازه کافی حواسشان پرت نبود. فقط به این دلیل که ناگهان خواستار و سرسخت بودند، می خواستند چیزی را داشته باشند که قبلا داشتند. همه به این دلیل که آنها می خواستند نامی برای آن بگذارند. چون می خواستند باشند، همان هایی که بودند. بعد فهمیدند که اگر حواس‌تان پرت نشود، تلفن زنگ نمی‌زند و باید از خانه بیرون بروید تا نامه برسد و بالاخره وقتی تلفن زنگ می‌خورد، بیابان انتظار سیم‌ها را قطع کرده است. همه چیز، همه چیز چون دیگر حواسشان پرت نمی شد.

منتشر شده در کتاب Para Não Esquecer (1978)، این یکی از متن های کوتاه، پر از غزل، است که ادبی را مشخص کرده است. حرفه کلاریس لیسپکتور (1920 - 1977)، علاوه بر رمان های فراموش نشدنی او.

در "برای اینکه حواس پرت نشدن"ما می توانیم دو شخصیت بی نام پیدا کنیم. با توصیف ساده وقایع، می‌توان دریافت که درباره یک زوج عاشق است. در ابتدا، شور و شوق آنها در هنگام قدم زدن در شهر، کاملاً غرق در گفتگو و حضور یکدیگر آشکار می شود.

اما، همه چیز به طور ناگهانی و غیرقابل جبران تغییر می کند. وقتی از لذت بردن از لحظه دست می کشند و سعی می کنند خوشبختی اولیه را بازسازی کنند ، انتظاراتشان ناامید می شود: به هم می ریزند، دیگر قادر به برقراری ارتباط نیستند.

این برش از زندگی روزمره نشان می دهد. آغاز و پایان یک شور و شوق، نشان دادن ظرافت ارتباطات انسانی و راهی که اضطراب و فشار ما می تواند به آنها آسیب برساند.

4. Beijinho, beijinho, Luís Fernando Veríssimo

در جشن تولد 34 سالگی کلارینا، شوهرش، آمارو، سخنرانی کرد که بسیار مورد تشویق قرار گرفت. او اعلام کرد که کلارینای خود را با دو جوان 17 ساله عوض نمی کند، می دانید چرا؟ از آنجا که کلارینا دو نفر از 17 سال بود. او نشاط، شادابی و، به نظر می رسد، شور جنسی ترکیبی از دو نوجوان بود. در ماشین بعد از مهمانی، مارینیو نظر داد:

‒ بونیتو، صحبت آمارو.

‒ من دو ماه به آنها مهلت نمی دهم تا از هم جدا شوند - گفت نایر.

‒ چی؟

‒ شوهر، وقتی شروع به تعریف و تمجید بیش از حد از همسرش می کند...

نیر تمام مفاهیم دوگانگی مرد را در هوا باقی گذاشت.

‒ اما آنها به نظر می رسند. هر چه بیشتر عاشق - اعتراض کردنیروی دریایی.

‒ دقیقا. بیش از حد عاشق. یادتان هست وقتی جانیس و پدرائو دست به دست هم دادند چه گفتم؟

‒ درست است…

‒ بیست سال ازدواج و ناگهان شروع به دست به دست شدن کردند؟ مثل دوست پسر؟ چیزی آنجا بود.

‒ درست است...

‒ و هیچ چیز دیگری وجود نداشت. طلاق و دعوا.

‒ حق با شماست.

‒ و ماریو با مارلی بیچاره؟ از یک ساعت به ساعت دیگر؟ ببوس، ببوس، "زن بزرگ" و آنها متوجه شدند که او با مدیر فروشگاه او رابطه داشته است.

‒ پس به نظر شما آمارو دیگری دارد؟ ‒ یا دیگران.

حتی دو نفر از 17 مورد بحث نبود.

‒ فکر می کنم حق با شماست، نیر. هیچ مردی بدون دلایل دیگر چنین اظهاراتی را بیان نمی کند.

‒ من می دانم که حق با من است.

‒ همیشه حق با توست، نیر.

‒ همیشه، من نمی دانم. نمی دانم.

‒ همیشه. شما باهوش، معقول، با بصیرت و همیشه درست هدف هستید. تو زن مهیبی هستی، نیر. برای مدتی تنها چیزی که از داخل ماشین شنیده می شد صدای جیغ لاستیک روی آسفالت بود. سپس نیر پرسید:

- او کیست، مارینیو؟

لوئیس فرناندو وریسیمو (1936)، یکی از مشهورترین وقایع نگاران معاصر برزیل، به خاطر طنزی که متون او را مشخص می کند، شهرت دارد. وقایع نگاری "Beijinho, beijinho" که با طنز و انتقادات اجتماعی نفوذ کرده است، نمونه خوبی از سبک او است.

در آن شاهد گفتگوی زوجی به نام نیر و مارینیو هستیم.یک رویداد دوستان فضای عاشقانه بین آمارو و کلارینا به منبع دسیسه ها و شایعات تبدیل می شود و شک و ظن را برمی انگیزد.

نیر با صحبت با همسرش نشان می دهد که او این رفتار را اغراق آمیز و مشکوک می دانست: ستایش همسرش مانند که، دیگری باید چیزی را پنهان کند. برای اثبات نظریه خود، او شروع به ذکر موارد متعددی از زنای محصنه می کند که در حلقه دوستان آنها اتفاق افتاده است.

شوهر که از این بحث متقاعد شده است، شروع به تمجید از هوشیاری او می کند و باعث می شود نایر مشکوک شود که به او نیز خیانت شده است. . از طریق لحن کمیک، متن دیدگاه بدبینانه در مورد ازدواج و روابط پایدار را بیان می کند.

همچنین خنده دارترین وقایع نگاری لوئیس فرناندو وریسیمو را بررسی کنید.

5 . صحبت های کوچک از میناس گرایس، فرناندو سابینو

— آیا قهوه اینجا واقعا خوب است، دوست من؟

— من می دانم چگونه نه بگویم آقا: من قهوه نمی نوشم.

— شما صاحب کافی شاپ هستید، نمی توانید بگویید؟

— هیچ کس از او شکایت نکرده است، قربان.

— سپس به من قهوه با شیر، نان و کره بدهید.

— قهوه با شیر فقط در صورت لزوم. بدون شیر.

— شیر نیست؟

— امروز نه قربان.

— چرا امروز نه ?

— چون امروز شیرفروش نیامد.

— دیروز اومد؟

— دیروز نه.

— کی هست می آیید؟

— روز مشخصی وجود ندارد، قربان. گاهی می آید، گاهی نمی آید. اما روزی که قرار بود بیاید، معمولا نمی آید.

— اما بیرون می گوید "لبنیات"!

— آه، آنبله قربان.

— شیر کی هست؟

— وقتی شیرفروش میاد.

— یه پسر اونطرف داره کشک میخوره. از چه چیزی ساخته شده است؟

— چیست: کشک؟ پس شما نمی دانید کشک از چه چیزی ساخته شده است؟

— باشه، برنده شدید. برای من لاته بدون شیر بیاور. به یک چیز گوش کن: سیاست اینجا در شهر شما چگونه پیش می رود؟

— من می دانم چگونه نه بگویم، قربان: من اهل اینجا نیستم.

— و شما چقدر زندگی کرده اید اینجا؟

— حدود پانزده سال طول می کشد. منظورم این است که نمی‌توانم با اطمینان بگویم: کمی بیشتر، کمی کمتر.

— فکر نمی‌کنی می‌توانی از قبل بدانی که اوضاع چگونه پیش می‌رود؟

— آه. ، شما در مورد وضعیت صحبت می کنید؟ آنها می گویند که خوب پیش می رود.

— برای کدام حزب؟ — برای همه احزاب، به نظر می رسد.

همچنین ببینید: فیلم مثل ستارگان روی زمین (خلاصه و تحلیل)

— من می خواهم بدانم چه کسی در انتخابات اینجا پیروز خواهد شد.

— من هم می خواهم بدانم. برخی می گویند یکی است، برخی دیگر می گویند دیگری. در این آشفتگی...

— و شهردار؟

— شهردار چطور؟

— شهردار اینجا چطور؟

— شهردار؟ او همان گونه است که درباره او می گویند.

— درباره او چه می گویند؟

— درباره او؟ وای، این همه صحبت در مورد همه چیز شهردار.

— شما مطمئناً قبلاً یک نامزد دارید.

— من، کی؟ من منتظر سکوها هستم.

— اما پرتره ای از یک نامزد روی دیوار آویزان است، داستان چیست؟

— کجا، آنجا؟ وای بچه ها: آنها این را آویزان کردند...

فرناندو سابینو (1923 - 2004)، نویسنده وروزنامه نگار متولد بلو هوریزونته، سفری طنزآمیز به منشأ خود در وقایع نگاری "Conversinha mineira" انجام می دهد.

متن منتشر شده در اثر A Mulher do Vizinho (1962) از سابقه ای استفاده می کند. زبان بسیار نزدیک به شفاهی، بازتولید یک مکالمه پیش پا افتاده .

آنچه در دیالوگ جلب توجه می کند، پاسخ های عجیب صاحب موسسه است که به نظر می رسد از اطراف خود آگاه نیست.<1

علاوه بر عدم علاقه به کسب و کار خود، عدول از سوالات مختلف مطرح شده، به وضعیت سیاسی محل نیز اهمیت نمی دهد و ترجیح می دهد موضعی نگیرد.

6. واقعا زیباست، مارتا مدیروس

چه زمانی یک زن واقعا زیباست؟ لحظه ترک آرایشگاه؟ چه زمانی در مهمانی هستید؟ چه زمانی برای عکس ژست می گیرید؟ کلیک کنید، کلیک کنید، کلیک کنید. لبخند زرد، حالت مصنوعی، اجرا برای مخاطب. ما زیبا هستیم حتی وقتی کسی نگاه نمی کند.

خوابیده روی مبل، با یک جفت شلوار خانگی، بلوزی که دکمه ای ندارد، پاها به هم گره خورده، موها به طور تصادفی روی یک شانه می ریزند، نه نگران این هستید که آیا رژ لب در طول روز مقاومت می کند یا خیر. کتابی در دستانش، نگاهش در میان کلمات بسیار گم شده بود، هوای کشف در چهره اش. زیباست.

راه رفتن در خیابان، آفتاب سوزان، آستین بلوز بالا زده، پشت گردن می سوزد، موها به صورت موی بلند شده اند.




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.