شعر در خط مستقیم از آلوارو دکامپوس (فرناندو پسوا)

شعر در خط مستقیم از آلوارو دکامپوس (فرناندو پسوا)
Patrick Gray

"شعر در خط مستقیم" تصنیفی است که فرناندو پسوآ با نام متضاد خود آلوارو د کامپوس، که بین سالهای 1914 تا 1935 سروده است، امضا کرد، اگرچه تاریخ آن قطعی نیست.

این شعر یک شعر است. انتقاد از روابط اجتماعی که به نظر می رسد کامپوس از بیرون مشاهده می کند، و ناتوانی او در رعایت قوانین آداب و رفتار در حال اجرا. موضوع غزلیات به دروغ و ریا بودن این روابط اشاره می کند.

POEMA EM LINETA

من هرگز کسی را نمی شناختم که کتک خورده باشد.

همه آشنایان من قهرمان بوده اند. در همه چیز.

و من، اغلب پست، اغلب خوکی، اغلب پست،

من اغلب به طور غیرمسئولانه انگلی،

غیر قابل توجیه کثیف،

من که بارها حوصله دوش گرفتن را نداشته‌ام،

من، بارها مضحک و پوچ بوده‌ام،

که علناً پاهایم را در آن پیچیده‌ام. فرش‌های

برچسب‌ها،

اینکه من زشت، خسیس، مطیع و مغرور بوده‌ام،

از اینکه مورد آزار و اذیت و سکوت قرار گرفته‌ام،

که وقتی سکوت نکرده‌ام، مضحک‌تر شده‌ام؛

من که با خدمتکاران هتل شوخی کرده‌ام،

من که چشمک چشم‌های پسران باربری را حس کرده‌ام،

من که شرمساری مالی کردم بدون بازپرداخت قرض گرفتم

من که وقت ضربه فرا رسید خم شدم

از احتمال ضربه;

من که از آن رنج برده امناراحتی از چیزهای کوچک مسخره،

می‌بینم که در این دنیا در همه چیز برابری ندارم.

هرکسی را که می‌شناسم و با من صحبت می‌کند

هیچ وقت عمل مسخره‌ای نداشته‌ام ، او هرگز دچار آشفتگی نشد،

او هرگز چیزی جز یک شاهزاده - همه آنها شاهزاده - در زندگی اش نبود...

کاش می توانستم صدای انسانی را از کسی بشنوم

چه کسی نه یک گناه، بلکه به بدنامی اعتراف می کند؛

این یک خشونت نیست، بلکه یک بزدلی محسوب می شود!

نه، اگر بشنوم همه آنها ایده آل هستند. آنها را و به من بگو.

چه کسی در این جهان وسیع وجود دارد که به من اعتراف کند که زمانی پست بوده است؟

ای شاهزادگان، برادران من،

ارر، من من از نیمه خداها بهم می خوریم!

مردم کجای دنیا هستند؟

پس فقط من هستم که روی این زمین پست و اشتباه می کنم؟

آیا زنان نمی توانند آنها را دوست داشته ام،

ممکن است به آنها خیانت شده باشد - اما مسخره هرگز!

و من که بدون اینکه به من خیانت شده باشد، مسخره بوده ام،

چگونه می توانم با مافوق خود صحبت کنم. بدون تردید؟

من که پست، به معنای واقعی کلمه پست،

ذلیل به معنای کوچک و بدنام رذالت بوده ام.

همچنین ببینید: 7 مثال برای درک اینکه هنرهای تجسمی چیست

تحلیل و تفسیر

مقدمه

من هرگز کسی را نمی شناختم که کتک خورده باشد.

همه آشنایان من در همه چیز قهرمان بوده اند.

با این دو بیت اول، موضوع فرضیه شعر، مضمونی که قرار است در مورد آن صحبت کند: روشی که در آن همه افرادی که ملاقات می کند بی نقص به نظر می رسند و زندگی بی عیب و نقصی دارند. آنها «کتک» نمی گیرند، یعنی نهآنها مورد حمله سرنوشت قرار می گیرند، آنها نمی بازند، آنها "قهرمانان در همه چیز" هستند.

موضوع غزلی در مورد خود

پس از ذکر تصویر نادرست از کمال معاصران خود، غنایی موضوع به معرفی خود ادامه می‌دهد و بزرگ‌ترین عیب‌ها، شکست‌ها و شرم‌تان را فهرست می‌کند.

و من، اغلب پست، اغلب خوکی، اغلب پست،

من اغلب به‌طور غیرمسئولانه انگلی،

به طرز نابخشودنی کثیف،

من که اغلب حوصله دوش گرفتن را نداشته ام،

سعی نکن به عنوان یک "قهرمان" ظاهر شوم، سعی نکن از تصویر مرد خوب یا جدی بودن عبور کنید. برعکس، او خود را «کم»، «شریر» می‌داند و حتی تصور می‌کند که از قوانین اولیه بهداشتی که از نظر اجتماعی انتظار می‌رود («خوک»، «کثیف، بدون «حوصله برای دوش گرفتن») پیروی نمی‌کند. 1>

من که بارها مضحک و پوچ بوده ام،

که علناً پاهایم را در فرش

برچسب ها پیچیده ام،

که من گروتسک، خرده پا، تسلیم و مغرور بوده ام،

که رنج کشیده ام و سکوت،

که وقتی سکوت نکرده ام، مسخره تر بوده ام؛

0>من که با خدمتکاران هتل خنده دار بوده ام،

من که چشمک چشم پسرهای باربری را حس کرده ام،

سوژه غزلی نیز به ناتوانی خود در ارتباط با دیگران اعتراف می کند. با بیان اینکه این "مضحک"، "پوچ"، "غم انگیز"، "بد" است و چه کسی "علناً پاهای خود را دربرچسب‌ها"، یعنی در نهایت خود را تحقیر می‌کند که نمی‌داند چگونه در ملاء عام رفتار کند.

او اعتراف می‌کند که دیگران با او بدرفتاری می‌کنند و احساس نمی‌کند که قادر به رویارویی با آنها نیست ("من زجر کشیده‌ام و سکوت کرده‌ام. ") و اینکه وقتی سعی می کند جواب بدهد، بیشتر احساس خجالت می کند ("این که وقتی سکوت نکرده ام، مسخره تر هم شده ام").

در این قسمت همچنین بیان می کند که رفتار نامناسب او حتی مورد توجه کارمندان قرار می گیرد و به تحقیر "خدمتکاران هتل" و "پسران باربری" اشاره می کنند که باید با احترام و احترام با او رفتار کنند.

من که شرمساری مالی کرده ام بدون بازپرداخت وام می گیرم. ,

من که وقتی وقت مشت فرا رسید خم شدم

از احتمال مشت خم شدم؛

بیشتر میروم و به بی صداقتی خود اعتراف می کنم و حساب می کنم. از «شرم‌های مالی» خود، از زمان‌هایی که او درخواست «قرض بدون بازپرداخت» می‌کرد. این سوژه غزلی که از این طریق در مورد پول صحبت می‌کند، نه برای لاف زدن، بلکه برای اعتراف به شکست و خرابی، به یکی از موضوعات تابو در جامعه می‌پردازد.

یکی دیگر از چیزهایی که هیچ کس دوست ندارد اعتراف کند، اما آنچه سوژه اعتراف می کند، بزدلی او است، ناتوانی او در دفاع از خود و جنگیدن برای ناموس خود، ترجیح می دهد از ضربه ها طفره رود ("من، که، وقتی زمان مشت زدن است" آمدم، خمیده بودم").

من که رنج چیزهای کوچک مضحک را متحمل شده ام،

می بینم که در این مورد همتای ندارم.همه چیز در این دنیا.

در این ابیات، انزوای سوژه غزلی که از این رفتارهای تظاهرآمیز اجتماعی احساس جدایی می کند و در نتیجه کاملاً تنها است، مشهود است، زیرا تنها اوست که خود را می شناسد. بدبختی، عیوب خودش.

موضوع غنایی در مورد دیگران

هرکسی را که می شناسم و با من صحبت می کند

همچنین ببینید: سیاره میمون ها: خلاصه و توضیح فیلم ها

هیچ وقت عمل مسخره ای نداشتم، هرگز دچار رسوایی نشدم،

او هرگز جز یک شاهزاده - همه آنها شاهزاده - در زندگی نبود...

به دنبال آنچه در بالا گفته شد، موضوع غنایی دشواری خود را در گفتگو با افراد دیگر، همانطور که همه آنها وانمود می کنند، آشکار می کند. عالی، آنها فقط آنچه را که راحت است، می گویند و نشان می دهند، آنچه را که می خواهند به دیگران منتقل کنند تا آنها را تحت تأثیر قرار دهند.

کاش می توانستم صدای انسانی را از کسی بشنوم

که به گناهی اعتراف نمی کرد. اما یک بدنامی ؛

این مهم است، نه خشونت، بلکه بزدلی!

نه، همه آنها ایده آل هستند، اگر آنها را بشنوم و با من صحبت کنم.

چه کسی آیا در این جهان گسترده وجود دارد که به من اعتراف کند که او زمانی پست بوده است؟

ای شاهزادگان، برادران من،

پس او به دنبال یک همدم، کسی مانند او، "صدای انسانی" می گردد. کسی که خودش را همانطور که انجام می دهد افشا می کند و تمام عیوب و ضعف های آن را گزارش می دهد. تنها در این صورت صمیمیت واقعی می تواند وجود داشته باشد.

این ایده همچنین منتقل می شود که حتی زمانی که آنها شکست های کوچک را می پذیرند، مردم هرگز بزرگترین اشتباهات و شکست های خود را نمی پذیرند، "همه آنها ایده آل هستند". این دنیاستاز ظاهرهایی که کامپوس در این شعر انتقاد می کند.

اوه، من از نیمه خداها به ستوه آمده ام!

کجای دنیا مردم هستند؟

پس فقط من هستم که هستم پست و خطاکار روی این زمین؟

تو به وضوح از دروغگویی دیگران خسته شده ای، کسانی که حتی در هنگام سختی، همیشه خونسردی، وقار، ظاهر خود را حفظ می کنند، بدون اینکه به وجهه عمومی خود خدشه وارد کنند.

چگونه می توانم بدون تردید با مافوق خود صحبت کنم؟

من که پست و ذلیل بوده ام، به معنای واقعی کلمه پست،

به معنای ناچیز و بدنام رذیله.

اینها سه سطر آخر به نظر می رسد خلاصه ای از عدم امکان رابطه بین سوژه غنایی و دیگران است، که او به دلیل تصویر غیر واقعی از کمال که از خود ایجاد می کنند، آنها را "برتر" خود می نامد.

معنای شعر

در «Poema em Linha Reta»، آلوارو د کامپوس انتقاد آشکاری از جامعه‌ای که به آن تعلق داشت، می‌کند و روشی را که دیگران می‌خواهند تنها بهترین زندگی خود را معرفی کنند، آشکار می‌کند.

پوچی و دورویی جامعه ای از ظواهر و همچنین فقدان تفکر و حس انتقادی همنوعان خود و تلاش دائمی آنها برای جلب احترام و تحسین دیگران را به نمایش می گذارد. بنابراین، سوژه غنایی می‌خواهد افراد دیگری مانند او بتوانند به جای انکار و پنهان کردن آنچه که پست‌ترین و پست‌ترین است، عیوب خود، بدترین جنبه‌های خود را فرض و نشان دهند.تحقیرکننده.

هدف خود را برای شفافیت بیشتر، صداقت، فروتنی، غرور کمتر و توهمات ابهت کمتری از این "نیمه خدایان" داشته باشید که به خود و دیگران دروغ می گویند و سعی در تغذیه نفس خود دارند.

در هر راه شعر وجود دارد لحن چالش / تحریک به همسالان خود است. سوژه غنایی قصد دارد با این ترکیب آنها را تشویق کند که حقیقت را بگویند، خود را آنطور که هستند نشان دهند، بپذیرند که انسان هستند و خطاپذیر هستند، زیرا تنها راهی است که آنها می توانند روابط واقعی ایجاد کنند.

فرناندو پسوا و آلوارو د کامپوس

آلوارو د کامپوس (1890 - 1935) یکی از معروف ترین نام های نامتعارف فرناندو پسوا است. او که یک مهندس نیروی دریایی بود، در اسکاتلند زندگی می کرد و تحصیلات انگلیسی داشت که در تأثیرات و اشارات او و همچنین در نوشته هایش به زبان انگلیسی منعکس شد. پسوا، سبک های او کاملاً متفاوت بودند. کامپوس تنها نامی بود که تولید شعری آن چندین مرحله را طی کرد، با تأثیرات مدرنیستی مانند سوبژکتیویسم، آینده گرایی و احساس گرایی.

در «Poema em linea recta» می توان به دلسردی، ملال و سرخوردگی او از او پی برد. زندگی و با همسالانش که نتیجه آن پوچی وجودی و اشتیاق همیشگی به احساس است.

همچنین بدانید




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.