فهرست مطالب
چون دارم به شما می گویم...
درباره شعر فال بیشتر بیاموزید.
فلاویا بیتنکوریکی از بزرگترین نویسندگان زبان پرتغالی، فرناندو پسوآ (1888-1935) به ویژه با نام های نامتعارف خود شناخته شده است. برخی از نام هایی که به سرعت به ذهن می رسند، آثار اصلی پسوآ هستند: آلوارو د کامپوس، آلبرتو کایرو، ریکاردو ریس و برناردو سوارس. شاعر نیز ابیاتی را به نام خود امضا کرده است. یکی از چهره های کلیدی مدرنیسم، غزل وسیع او هرگز اعتبار خود را از دست نمی دهد و همیشه سزاوار به یاد ماندن است.
در زیر تعدادی از زیباترین اشعار این نویسنده پرتغالی را انتخاب کرده ایم. ما برای همه شما آرزوی خواندن شاد داریم!
1. شعر در خط مستقیم ، با نام متضاد Álvaro de Campos
شاید مشهورترین و شناخته شده ترین ابیات پسوآ، شعرهای Poema in a line direct باشد، که یک خلاقیت گسترده است. که ما هنوز عمیقاً با آن همذات پنداری می کنیم.
آیات زیر تنها گزیده ای کوتاه از شعر بلندی را که بین سالهای 1914 و 1935 سروده شده است را تشکیل می دهد. او را از اطرافیانش متمایز می کند.
در اینجا می یابیم. مجموعه ای از محکومیت ها به نقاب های اجتماعی ، دروغ و نفاق در حال اجرا. خود غنایی به خواننده اعتراف می کند که ناسازگاری خود در مواجهه با این دنیای معاصری که بر اساس ظواهر کار می کند.
همه، و من، با هر دینی حق داشتند.
در زمانی که آنها تولدم را جشن گرفتند،
من از سلامتی بسیار خوبی برخوردار بودم که چیزی نمی فهمیدم،
باهوش بودم برای خانواده ام،
و امیدی که دیگران به من داشتند را نداشتم.
وقتی به امید رسیدم، دیگر نمی دانستم چگونه امیدوار باشم.
آمدم به زندگی نگاه کنم، معنای زندگی را از دست دادم.
فرناندو پسوا - تولد9. ای نگهدار گله، اثر نامتعارف آلبرتو قیرو
نوشته شده در حدود سال 1914، اما اولین بار در سال 1925 منتشر شد، شعر گسترده ای نگهدار گله - در زیر برای یک کشش کوتاه - مسئول پیدایش نام متجانس Alberto Caeiro بود.
در ابیات، خود غنایی خود را فردی فروتن نشان می دهد، از میدان ، که دوست دارد تامل کند. چشم انداز، پدیده های طبیعت، حیوانات و فضای اطراف.
یکی دیگر از نشانه های مهم نوشتن برتری احساس بر عقل است. ما همچنین یک تعالی به خورشید، به باد، به زمین ، به طور کلی، از عناصر ضروری زندگی روستایی را می بینیم.
در ای نگهبان گله مهم است که بر مسئله الهی تأکید کنیم: اگر برای بسیاری خدا موجودی برتر است، در سراسر آیات می بینیم که موجودی که بر ما حکومت می کند چگونه به نظر می رسد، برای قاهره، طبیعت است.
من هرگز گله نگه نداشتم،
اما مثل این است
روح من مثل چوپان است،
باد و خورشید را می شناسد
و با دست فصل ها راه می رود
به دنبال و دنبال نگاه .
همه آرامش طبیعت بدون مردم
بیا کنارم بشین.
اما من مثل غروب غمگین میشم
برای خیال ما،
وقتی در ته دشت سرد می شود
و احساس می کنید شب وارد می شود
مثل یک پروانه از پنجره.
10. نمی دانم چند روح دارم نوشته فرناندو پسوا
یک سوال بسیار عزیز برای غزل پسوا درست در اولین بیت های نمی دانم چند روحهایی دارم که دارم. در اینجا ما یک خود غنایی چندگانه ، بیقرار، پراکنده هر چند انفرادی پیدا میکنیم، که به طور قطعی شناخته شده نیست و مستمر است. و تغییرات دائمی.
درون مایه هویت مرکز نشأت گرفته از شعر است که حول بررسی شخصیت موضوع شعری ساخته شده است.
برخی از سوالات مطرح شده در شعر این است: من کیستم؟ چگونه تبدیل به آنچه هستم شدم؟ من در گذشته چه کسی بودم و در آینده چه کسی خواهم بود؟ من در رابطه با دیگران کی هستم؟ چگونه در منظره جا بیفتم؟
در خوشحالی و با اضطراب مشخص، خود غنایی در تلاش برای پاسخگویی به سوالاتی که برخیز.
من نمی دانم چند روح دارم.
من هر لحظه تغییر کرده ام.
من همیشه غریبم.
من هرگز خودم را ندیده ام و پیدا نکرده ام.
از این همه هستی، فقط روح دارم.
چه کسیروح دارد آرام نیست.
کسی که می بیند فقط همان چیزی است که می بیند،
کسی که احساس می کند آن چیزی نیست که هست،
توجه به آنچه هستم و می بینم،
من آنها می شوم و نه من.
هر رویا یا آرزوی من
آن چیزی است که از آن زاده شده است و مال من نیست.
من چشم انداز خودم هستم. ,
من گذرگاهم را تماشا میکنم،
متنوع، موبایل و تنها،
نمیدانم کجا هستم.
بنابراین، غافل، دارم می خوانم
صفحات را لایک می کنم، وجودم را
آنچه را پیش بینی نمی کند،
چیزی را که او شروع به فراموشی می کند.
توجه می کنم در حواشی چیزی که خواندم
آن چیزی که فکر می کردم احساس کردم.
آن را دوباره خواندم و گفتم: «این من بودم؟»
خدا می داند، زیرا او آن را نوشته است. .
همچنین ببینید:
من هرگز کسی را ندیدم که کتک خورده باشد.
همه آشنایان من در همه چیز قهرمان بوده ام.
و من، اغلب پست، اغلب خوکی، اغلب پست،
من اغلب به طور غیرمسئولانه انگلی،
غیر قابل توجیه کثیف،
من که بارها حوصله دوش گرفتن را نداشتم،
من که بارها مضحک، پوچ،
که علناً پاهایم را پیچیدم در فرش های
برچسب ها،
اینکه من گروتسک، خرده پا، تسلیم و مغرور بوده ام، (...)
من، که رنج و اندوه چیزهای کوچک مضحک،
من تأیید میکنم که در همه اینها در این دنیا همتای ندارم.
با بازتاب عمیقتری از شعر در خط مستقیم، اثر آلوارو دکامپوس آشنا شوید.
شعر در یک خط مستقیم - فرناندو پسوا2. لیسبون بازبینی شده ، با نام دگرنام Álvaro de Campos
شعر گسترده بازبینی مجدد لیسبون که در سال 1923 نوشته شده است، در اینجا با اولین ابیات خود نشان داده شده است. در آن ما یک خود غنایی بسیار بدبین و ناسازگار را می یابیم، که در جامعه ای که در آن زندگی می کند، نامناسب است.
آیات با تعجب هایی مشخص شده اند که ترجمه شورش و انکار - خود غنایی در زمانهای مختلف فرض میکند چه چیزی نیست و چه چیزی را نمیخواهد . Oموضوع شاعرانه یک سری از زندگی جامعه معاصر خود را رد می کند. در بازبینی مجدد لیسبون ما خودی غنایی را شناسایی می کنیم که به طور همزمان طغیان کرده و شکست خورده است، سرکش و ناامید است.
در طول شعر می بینیم که برخی از جفت های مخالف مهم تثبیت می شوند تا پایه های نوشتن را ایجاد کنند، یعنی ، ما می بینیم که چگونه متن از تضاد بین گذشته و حال ، کودکی و بزرگسالی، زندگی که قبلاً زندگی می شد و زندگی که زندگی می شد ساخته شده است.
نه: من نمی دانم. چیزی نمی خواهم
من قبلاً گفتم که هیچ چیزی نمی خواهم.
به من نتیجه ندهید!
تنها نتیجه این است که بمیرید.
زیبایی شناسی را برای من نیاورید!
با من در مورد اخلاق صحبت نکنید!
متافیزیک را از من بگیرید!
سیستم های کامل را موعظه نکنید من، دستاوردها را ردیف نکن
علوم (علوم، خدای من، علوم!) —
از علوم، هنرها، تمدن مدرن!
من به همه خدایان چه آسیبی رسانده ام؟
اگر حقیقت را می دانی، آن را حفظ کن -na!
من یک تکنسین هستم، اما تکنیک را فقط در تکنیک دارم.
علاوه بر این، من دیوانه هستم، با هر حقی که باشم.
تحریکات -بازبینی مجدد لیسبون در سال 1923 (آلوارو دکامپوس)3. Autopsicografia ، اثر فرناندو پسوا
که در سال 1931 خلق شد، شعر کوتاه Autopsicografia سال بعد در مجله Presença منتشر شد، که وسیله ای مهم بود. از مدرنیسم پرتغالی.
تنها در دوازده بیت، خود غزلی در موردرابطه ای که او با خودش دارد و در مورد رابطه اش با نوشتن . در واقع نوشتن در شعر به مثابه نگرش راهنماي سوژه به عنوان بخشي اساسي از تشكيل هويت او ظاهر مي شود.
موضوع شعري در سراسر ابيات نه تنها به لحظه خلق ادبي مي پردازد، بلكه به آن نيز مي پردازد. با استقبال عموم خواننده، دربرگیرنده کل فرآیند نوشتن (آفرینش - خواندن - پذیرش) و شامل همه شرکت کنندگان در کنش (نویسنده-خواننده) است.
شاعر مدعی است.
خیلی کامل وانمود می کند
کسی که حتی تظاهر می کند که درد است
دردی که واقعاً احساس می کند.
و کسانی که آنچه می نویسد را می خوانند،
در رنجی که می خوانند احساس خوبی دارند،
نه آن دو نفری که او داشت،
اما فقط یکی را که ندارند.
و غیره ریل چرخ
همچنین ببینید: مهر هفتم برگمان: خلاصه و تحلیل فیلمگیرا، دلیل سرگرمی،
آن قطار طناب
که قلب نامیده می شود.
تحلیلی از شعر اتوپسیکوگرافیا، اثر فرناندو را کشف کنید. پسوا.
اتوپسیکوگرافی (فرناندو پسوا) - با صدای پائولو اوتران4. Tabacaria، با نام دگرنام Álvaro de Campos
یکی از شناخته شده ترین اشعار متضاد آلوارو دکامپوس Tabacaria است، مجموعه ای گسترده از آیات که روایتگر رابطه بین غنایی با خودش در مواجهه با جهان شتابان و رابطه ای که او با شهر در طول دوران تاریخی خود حفظ کرده است.
خطوط زیر تنها قسمت ابتدایی این طولانی و زیباست. اثر شعری نوشته شده در1928. با نگاهی بدبینانه ، می بینیم که خود غنایی درباره سرخوردگی از دیدگاه نیهیلیستی بحث می کند.
موضوع، تنها ، علیرغم تصور اینکه رویاهایی دارد، احساس پوچی می کند. در سرتاسر ابیات شکافی بین وضعیت کنونی و وضعیتی که سوژه شاعر دوست دارد در آن باشد، بین آنچه هست و آنچه که دوست دارد باشد مشاهده می کنیم. از همین واگرایی هاست که شعر ساخته می شود: در تحقق مکان کنونی و در زاری دوری تا آرمان.
من هیچم.
من هرگز چیزی نخواهم بود. .
من نمی توانم چیزی باشم.
به جز این، من تمام رویاهای دنیا را در درونم دارم.
پنجره های اتاقم،
از اتاق من یکی از میلیون ها جهان که هیچ کس نمی داند او کیست
(و اگر می دانستند او کیست، چه می دانستند؟)،
شما رمز و راز خیابانی را که مردم دائماً از آن عبور می کنند، کشف می کنید،
به خیابانی که برای همه افکار غیر قابل دسترس است،
واقعی، غیرممکن واقعی، قطعی، ناشناخته قطعی،
با رمز و راز اشیاء زیر سنگها و موجودات،
با مرگ که نم بر دیوارها می افکند و موهای سفید بر مردان،
با سرنوشتی که گاری همه چیز را به جاده هیچ می راند.
0>مقاله Poema Tabacaria اثر آلوارو د کامپوس (فرناندو پسوا) را بررسی کنید.
ابوجمرا فرناندو پسوا را اعلام می کند - 📕📘 شعر "دخانیات"5. این ، توسط فرناندو پسوا
امضا توسط خودشفرناندو پسوآ - و نه با هیچ یک از نامهای متضاد او - این که در مجله Presença در سال 1933 منتشر شد، یک متاپعم است، یعنی شعری که صحبت می کند. در مورد فرآیند خلقت خود .
خود غنایی به خواننده اجازه میدهد تا ابزاری را ببیند که ساختار ابیات را به حرکت در میآورد و فرآیندی از تقریب و قرابت با عموم ایجاد میکند.
در طول ابیات روشن می شود که چگونه به نظر می رسد موضوع شاعرانه از منطق عقلانی سازی برای ساختن شعر استفاده می کند: ابیات با تخیل برمی خیزند نه با دل. همانطور که در سطرهای آخر نشان داده شده است، خود غنایی ثمری را که از طریق نوشتن به دست می آید به خواننده تفویض می کند.
آنها می گویند من وانمود می کنم یا دروغ می گویم
هر چیزی که می نویسم. نه.
من فقط آن را احساس می کنم
با تخیلم.
من از قلبم استفاده نمی کنم.
هر چیزی را که رویا می بینم یا از آن عبور می کنم،
آنچه برای من شکست می خورد یا به پایان می رسد،
مثل یک تراس است
در یک چیز دیگر.
آن چیز زیباست.
چرا این را می نویسم در میان
چیزی که ایستاده نیست،
رهایی از گرفتاری من،
جدی از آنچه نیست.
احساس؟ احساس کنید چه کسی می خواند!
6. قصیده پیروزی، با نام متضاد آلوارو د کامپوس
در طول سی بیت (فقط تعدادی از آنها در زیر ارائه شده است)، ما ویژگی های نوعاً مدرنیستی را می بینیم - شعر غم و اندوه را آشکار می کند. اخبار زمان خود .
منتشر شده در سال 1915 در Orpheu ، دورهتاریخ و تغییرات اجتماعی شعاری است که نوشتن را به حرکت وا می دارد. به عنوان مثال، مشاهده می کنیم که چگونه شهر و جهان صنعتی ارائه می شود که یک مدرنیته دردناک را به ارمغان می آورد.
آیات بر این حقیقت تأکید دارند که گذر زمان که تغییرات خوبی را به همراه دارد، همزمان با خود همراه است. جنبه های منفی . توجه کنید، همانطور که آیات اشاره می کنند، چگونه انسان از بی تحرکی، متفکر بودن، نیاز به موجودی مولد، غوطه ور در عجله روزانه باز می ماند.
من لب های خشکی دارم، ای عالی نویزهای مدرن،
از گوش دادن بیش از حد به شما،
و سرم از این که بخواهم تو را بخوانم با افراط
بیان تمام احساساتم می سوزد،
با افراط امروزی شما، ای ماشین ها!
آه، تا بتوانم خود را کاملاً به عنوان یک موتور بیان کنم!
مثل یک ماشین کامل باشم!
برای اینکه بتوانم مانند یک ماشین مدل آخر زندگی را پیروزمندانه طی کنم!
برای اینکه بتوانم حداقل از نظر فیزیکی به همه اینها نفوذ کنم،
من را از هم جدا کنم، تا خودم را باز کنم به طور کامل مسافر شوم
به همه عطرهای روغن و حرارت و زغال
از این فلور خیره کننده، سیاه، مصنوعی و سیری ناپذیر!
قصیده پیروزی7. پرساژ ، اثر فرناندو پسوا
پرساژ توسط خود فرناندو پسوا امضا شد و در سال 1928 در اواخر عمر شاعر منتشر شد. اگر بیشتر اشعار عاشقانه این را ادای احترام و ستایش می کننداحساس نجیب، در اینجا ما یک خود غنایی منقطع را می بینیم، ناتوان از برقراری پیوندهای عاطفی ، عشق را مشکل می یابد و نه موهبت.
در طول بیست بیت تقسیم شده در پنج بیت، موضوعی شاعرانه را می بینیم. کسی که می خواهد عشق را در کمال آن زندگی کند، اما به نظر نمی رسد که چگونه با این احساس کنار بیاید. این واقعیت که عشق متقابل نیست - در واقع حتی نمی توان به درستی با آن ارتباط برقرار کرد - برای کسی که در سکوت عشق می ورزد ، مایه اندوهی عظیم است.
عجیب است که چگونه یک شاعر سوژه موفق به سرودن اشعار زیبایی می شود، به نظر می رسد نمی تواند خود را در مقابل زنی که دوستش دارد بیان کند.
شعر با ردپایی بدبینانه و شکست صحبت می کند. به همه ما کسانی که تا به حال عاشق شده ایم و شهامت نشان دادن احساس ترس از طرد شدن را نداشته ایم. می داند چگونه آن را فاش کند.
به نظر رسیدن حس خوبی دارد
اما او نمی داند چگونه با او صحبت کند.
چه کسی می خواهد آنچه را که احساس می کند بگوید
نمیدونه چی بگه.
حرف میزنه: به نظر دروغه...
خفه شو: انگار فراموش میکنی...
آه، اما اگر حدس می زد،
اگر می توانست نگاه را بشنود،
و اگر یک نگاه برای او کافی بود
تا بداند که او را دوست دارند!
همچنین ببینید: هنر نو: چیست، ویژگی ها و چگونه در برزیل اتفاق افتاداما آنهایی که متاسفند، ساکت شوند؛
کسی که می خواهد بگوید چقدر متاسفند
او بدون روح و گفتار است،
او تنهاست. ، کاملاً!
اما اگر این می تواند به شما بگوید
آنچه را که من جرات ندارم به شما بگویم،
مجبور نخواهم شد