17 شعر معروف از ادبیات برزیل (نظر داده شده)

17 شعر معروف از ادبیات برزیل (نظر داده شده)
Patrick Gray

1. امیدوارم نوشته وینیسیوس دی مورائس

امیدوارم

به سرعت برگردید

خداحافظی نکنید

هرگز باز هم از محبت من

و گریه کن، پشیمان شو

و خیلی فکر کن

که بهتر است با هم رنج بکشیم

از تنهایی شاد زندگی کنیم

امیدوارم

اندوه شما را متقاعد کند

که حسرت جبران نمی کند

و این نبودن آرامش نمی آورد

و عشق واقعی کسانی که همدیگر را دوست دارند

همان پارچه کهنه را می بافد

که گشوده نمی شود

و الهی ترین چیزی

در دنیاست

این است که هر ثانیه زندگی کنی

مثل هرگز...

شاعر کوچولو وینیسیوس دو مورائس (1913-1980) عمدتاً به خاطر اشعار پرشور خود شهرت یافت و خلق آثار بزرگی داشت. اشعار ادبیات برزیل تومارا یکی از آن نمونه های موفقی است که شاعر از طریق ابیات موفق می شود تمام محبتی را که در درون خود دارد منتقل کند.

به جای اعلامیه کلاسیک عشق ، ساخته شده در هنگام اتحاد زوج، در شعر لحظه خروج را می خوانیم که موضوع پشت سر گذاشته می شود. در طول ابیات متوجه می شویم که او می خواهد که معشوق از تصمیم خود برای رفتن و بازگشت به آغوشش پشیمان شود.

شعر همچنین به ما یادآوری می کند - به ویژه در بیت پایانی - که باید از لحظه لحظه زندگی خود لذت ببریم. زندگی که انگار آخرین است.

تومارا موسیقی ساخته شد و با صدای توکینیو و ماریلیا به یک MPB کلاسیک تبدیل شد.شاعر برزیلی یکی از مهمترین خالقان عصر ما است و عمدتاً روی اشعار کوتاه سرمایه گذاری کرده است، با زبانی روشن و در دسترس که خواننده را مجذوب خود می کند.

Rápido e Rasteiro سرشار از موزیکال است و پایانی غیرمنتظره دارد، شگفتی بیدارکننده در تماشاگر. شعر کوچولو، شیطون، تنها در شش بیت، نوعی فلسفه زندگی مبتنی بر لذت و لذت را منتقل می کند .

که به صورت دیالوگ و با زبانی ساده و سریع سروده شده است، این شعر دارای نوعی نبض زندگی با رگه هایی از طنز که به راحتی با خوانندگان همدلی ایجاد می کند.

12. شانه ها از جهان حمایت می کنند نوشته کارلوس دراموند دی آندراد

زمانی فرا می رسد که دیگر نمی گویند: خدای من.

زمان پاکسازی مطلق.

زمانی که مردم دیگر نمی گویند: عشق من.

چون عشق فایده ای نداشت.

و چشم ها گریه نمی کنند.

و دست ها می بافند. فقط کار خشن.

و دل خشک است.

بیهوده زنان در می زنند، باز نمی کنی.

تنها ماندی، نور رفت بیرون،

اما در سایه چشمان شما بسیار می درخشد.

همه شما مطمئن هستید، دیگر نمی دانید چگونه رنج بکشید. دوستانت.

همچنین ببینید: 10 اثر اصلی از Aleijadinho (نظر داده شده)

مهم نیست پیری بیاید، پیری چیست؟

شانه هایت پشتیبان دنیاست

و وزن آن بیش از یک دست کودک نیست .

جنگ ها، قحطی ها، مشاجرات در داخل ساختمان های کشورها

تنها ثابت می کند کهزندگی ادامه دارد

و هنوز همه خود را رها نکرده اند.

بعضی از دیدن این منظره وحشیانه

ترجیح می دهند (ظریفان) بمیرند.

زمانی فرا رسیده است که مردن معنایی ندارد.

زمانی فرا رسیده است که زندگی یک دستور است.

فقط زندگی، بدون رمز و راز.

کارلوس دراموند دی آندراد (1902-1987) که بزرگترین شاعر برزیلی قرن بیستم به شمار می رود، اشعاری با موضوعات متنوع سروده است: عشق، تنهایی و جنگ، زمان تاریخی او.

شانه ها از جهان حمایت می کنند. که در سال 1940 منتشر شد، در دهه 1930 (در اواسط جنگ جهانی دوم) نوشته شد و به طرز عجیبی تا به امروز یک اثر بی‌زمان باقی مانده است. شعر در مورد یک حالت خسته ، از یک زندگی پوچ صحبت می کند: بدون دوستان، بدون عشق، بدون ایمان. گرسنگی. موضوعی که در شعر به تصویر کشیده شده است، با وجود همه چیز مقاومت می کند.

13. Dona doida (1991)، اثر آدلیا پرادو

یک بار، زمانی که دختر بودم، باران شدیدی بارید

با رعد و برق و رعد و برق، دقیقاً همانطور که اکنون می بارد.

وقتی می شد پنجره ها را باز کرد

گودال ها با آخرین قطره ها می لرزیدند.

مادرم، انگار می دانست که قرار است شعری بنویسد،

با الهام تصمیم گرفتم: چایوت کاملاً جدید، آنگو، سس تخم مرغ.

من رفتم چایوت ها را بگیرم و اکنون،

سی سال بعد، برمی گردم. من نتوانستم مادرم را پیدا کنم.

زنی کهدر را باز کرد و به چنین پیرزنی خندید،

با یک چتر بچه گانه و ران های برهنه.

فرزندانم از شرم مرا طرد کردند،

شوهرم تا حد مرگ غمگین بود.

در مسیر دیوانه شدم.

فقط وقتی باران می بارد بهتر می شوم.

بانوی دیوانه متاسفانه این شعر کمتر شناخته شده ای از آدلیا پرادو، نویسنده میناس گرایس (1935) علیرغم اینکه مروارید ادبیات برزیل و یکی از بزرگترین آثار این شاعر است.

آدلیا پرادو با استادی توانست ما را از گذشته به حال و از حال منتقل کند. به گذشته، گویی اشعار او به‌عنوان نوعی ماشین زمان عمل می‌کردند.

32 بهترین شعر از کارلوس دراموند دی آندراد تجزیه و تحلیل شد. ادامه مطلب

این زن که اکنون بالغ و متاهل است شنیدن صدای باران در بیرون به عنوان یک محرک حسی، سفری به گذشته می کند و به صحنه ای از دوران کودکی که در کنار مادرش زندگی می کرد، بازمی گردد. حافظه امری ضروری است و زن ناشناس را وادار می کند تا به خاطرات دوران کودکی خود بازگردد، او چاره ای ندارد، اگرچه این حرکت نشان دهنده درد است زیرا، هنگامی که او برمی گردد، توسط افرادی که او را احاطه کرده اند - بچه ها - درک نمی شود. و شوهر.

14. خداحافظ ، توسط Cecília Meireles

برای من، و برای شما، و بیشتر از آن

که در آن چیزهای دیگر هرگز نیستند،

من می روم دریای مواج و آسمان آرام:

من تنهایی می خواهم.

مسیر من بدون نشانه یا مناظر است.

و از کجا می دانی؟ -از من خواهند پرسید.

- چون حرف ندارم، چون تصویر ندارم.

همچنین ببینید: شهر و کوه‌ها: تحلیل و خلاصه‌ای از کتاب Eça de Queirós

نه دشمن و نه برادر. برای؟ - همه. چه چیزی می خواهید؟ - هیچی.

من تنها با قلبم سفر می کنم.

من گم نشده ام، بلکه بی جا هستم.

راهم را در دست دارم.

>یک خاطره از پیشانی ام پرواز کرد.

عشق من، خیالم پرواز کرد...

شاید پیش از افق بمیرم.

خاطره، عشق و بقیه کجا خواهند بود؟

من بدنم را اینجا، بین خورشید و زمین می گذارم.

(من تو را می بوسم، بدنم پر از ناامیدی!

بنر غمگین از یک جنگ عجیب...)

من تنهایی میخواهم.

منتشر شده در سال 1972، Despedida یکی از مشهورترین شعرهای سیلیا میرلس (1901-1964) است. . در طول ابیات به خواسته سوژه یعنی یافتن تنهایی می پردازیم.

تنهایی در اینجا فرآیندی است که سوژه به دنبال آن است و بیش از هر چیز راهی است، راهی به سوی خودشناسی. این شعر که از یک دیالوگ ساخته شده است، مکالمه سوژه را با کسانی شبیه سازی می کند که از رفتار غیرمعمول او مبنی بر تنها بودن مطلق شگفت زده شده اند.

فردگرا (توجه کنید که چگونه افعال تقریباً همه در اول شخص هستند: "من ترک، «می‌خواهم»، «می‌گیرم»)، شعر در مورد مسیر جستجوی شخصی و در مورد تمایل به صلح با خود صحبت می‌کند.

15. ده تماس با یک دوست (هیلدا هیلست)

اگر به نظر شما شبانه و ناقص است

دوباره به من نگاه کنید.چون آن شب

به خودم نگاه کردم، انگار تو به من نگاه می کنی.

و انگار آب

می خواست

فرار کند. خانه اش که رودخانه است

و فقط سر خوردن، حتی به ساحل دست نزده.

به تو نگاه کردم. و برای مدت طولانی

من می فهمم که من زمین هستم. برای مدت طولانی

امیدوارم

که برادرانه ترین آب شماست

روی آب من کشیده شود. چوپان و ملوان

دوباره به من نگاه کن. با غرور کمتر.

و توجه بیشتر.

اگر زنی در ادبیات برزیل باشد که شدیدترین اشعار عاشقانه را سروده باشد، آن زن بدون شک هیلدا هیلست (1930-2004) بوده است.

Ten Call to a Friend نمونه ای از این نوع تولید است. مجموعه اشعار پرشور در سال 1974 منتشر شد و از این مجموعه است که این گزیده کوچک را برای نشان دادن سبک ادبی او برداشتیم. در آفرینش ما تسلیم معشوق را می بینیم، میل او به نگاه کردن، توجه کردن، درک شدن توسط دیگری.

او مستقیماً به سراغ کسی می رود که صاحب قلبش است و خود را بدون ترس تسلیم نگاه می کند. از طرف دیگر، خواهش می کنم که او نیز شجاعانه با فداکاری کامل این سفر را آغاز کند.

16. Saudades ، اثر Casimiro de Abreu

در نیمه شب

چه شیرین است مراقبه کردن

وقتی ستاره ها چشمک می زنند

روی امواج آرام دریا؛

هنگامی که ماه باشکوه

زیبا و زیبا طلوع می کند،

مثل دوشیزه ای بیهوده

تو نگاه می کنی آب ها!

در این ساعات سکوت،

غم و اندوهعشق،

دوست دارم از دور بشنوم،

پر از دل درد و درد

زنگ ناقوس

که خیلی تنها صحبت میکنه

با آن صدای مرده

که ما را پر از ترس می کند.

سپس – غیرقانونی و تنها –

به پژواک های کوه رها می شوم

آه های آن اشتیاق

که در سینه ام بسته می شود.

این اشک های تلخی

این اشک های پر درد است:

– دلم برات تنگ شده – عشق های من،

– Saudades – da minha terra!

نوشته شده در سال 1856 توسط Casimiro de Abreu (1839-1860)، شعر Saudades در مورد کمبودی صحبت می کند که شاعر نه تنها برای خود احساس می کند. عشق‌ها، بلکه در مورد وطنش.

اگرچه شناخته‌شده‌ترین شعر نویسنده هشت سالگی من است - جایی که او در مورد سعودها نیز صحبت می‌کند، اما از دوران کودکی - در سعود آیات غنی می‌یابیم که نه تنها زندگی، گذشته، بلکه عشق ها و محل پیدایش. یک دیدگاه نوستالژیک در اینجا حاکم است.

شاعر نسل دوم رمانتیک ترجیح داد در شعر به خاطرات شخصی خود، گذشته و احساس غم و اندوهی بپردازد که اکنون را آزار می دهد. رنج کشیدن.

17. شمارش معکوس ، نوشته آنا کریستینا سزار

(...) من معتقد بودم که اگر دوباره عشق بورزید

دیگران را فراموش خواهید کرد

حداقل سه یا چهار چهره ای که دوستشان داشتم

در هذیان علم آرشیوی

حافظه خود را به صورت الفبا تنظیم کردم

مثل کسی که گوسفندها را می شمارد و رام می کند

هنوز جناح باز فراموش نمی کنم

ومن چهره های دیگر شما را دوست دارم

کاریوکا آنا کریستینا سزار (1952-1983) متأسفانه علیرغم اینکه اثری گرانبها از خود به جای گذاشته است، هنوز توسط عموم مردم کمتر شناخته شده است. اگر چه او عمر کوتاهی داشت، اما آنا سی، همانطور که او نیز شناخته شد، اشعار بسیار متنوع و در موضوعات متنوع نوشت.

گزیده فوق، برگرفته از شعر طولانی تر Contagem regressivo (منتشر شده در سال 1998 در کتاب Inéditos e dispersos) درباره همپوشانی عشق ها صحبت می کند، زمانی که تصمیم می گیریم با یک نفر درگیر شویم تا دیگری را فراموش کنیم.

شاعر در ابتدا می خواهد. برای سازماندهی زندگی عاطفی خود، به گونه ای که گویی امکان کنترل کامل محبت ها و غلبه بر کسانی که دوستشان دارد با یک رابطه جدید وجود دارد. او در نهایت متوجه می شود که روح روابط قبلی حتی با شریک جدید با او باقی می ماند.

اگر به شعر علاقه دارید، فکر می کنیم به مقالات زیر نیز علاقه مند خواهید شد:

    مدال.

    2. مواد شعر ، نوشته مانوئل دوباروس

    همه چیزهایی که می توان ارزش های آنها را

    از راه دور به بحث گذاشت

    برای شعر است

    مردی که یک شانه دارد

    و یک درخت برای شعر خوب است

    10*20 طرح، کثیف با علف های هرز — کسانی که

    چیک می زنند آن: زباله های متحرک، قوطی ها

    برای شعر هستند

    یک شورول لزج

    مجموعه سوسک های آبستیز

    قوری بدون دهان براک

    برای شعر خوب است

    چیزهایی که به جایی نمی رسند

    اهمیت زیادی دارند

    هر چیز معمولی یک عنصر ارجمندی است

    هر چیز بی ارزشی خود را دارد جا

    در شعر یا به طور کلی

    شاعر چیزهای کوچکی که در روزگار ما می بینیم، ماتو گروسو مانوئل دی باروس (1916-2014) به خاطر اشعار کاملش شناخته شده است. از ظرافت .

    شعر مادی نمونه ای از سادگی آن است. در اینجا موضوع برای خواننده توضیح می‌دهد که بالاخره چه چیزی شایسته شعر نوشتن است. با ذکر نمونه هایی متوجه می شویم که ماده خام شاعر اساساً چیزی است که ارزشی ندارد و بیشتر مردم از آن غافل می شوند.

    هر چیزی که مردم آن را به عنوان ماده شعری جدی نمی گیرند (اشیایی از متنوع ترین گونه ها: شانه). , can, car) خود را به عنوان مواد دقیقی برای ساختن یک شعر نشان می دهند.

    مانوئل دو باروس به ما می آموزد که شعر در مورد شعر نیست.چیزهایی که درون آن هستند، اما در راه ما به چیزها نگاه می کنیم .

    3. ششصد و شصت و شش ، نوشته ماریو کوئینتانا

    زندگی برخی از کارهایی است که ما آنها را در خانه انجام می دهیم.

    وقتی آن را می بینید، ساعت 6 صبح است. ساعت: زمان وجود دارد...

    چیز بعدی که می دانید، همین الان جمعه است...

    نکته بعدی که می دانید، 60 سال گذشته است!

    الان، خیلی دیر است شکست بخورم...

    و اگر آنها - یک روز - فرصت دیگری به من می دادند،

    حتی به ساعت نگاه نمی کردم

    به حرکت رو به جلو ادامه می دادم...

    و من پوست را در طول مسیر طلایی و ساعت‌ها بی‌فایده پرت می‌کردم.

    گاوچو ماریو کوئینتانا (1906-1994) توانایی منحصربه‌فردی در ایجاد رابطه همدستی با خواننده، شعرهایش داشت. گویی شاعر و هر که می خواند در وسط یک گفتگوی آرام قرار گرفته اند.

    ششصد و شصت و شش اینگونه ساخته می شود، شعری که به نظر نصیحت بزرگتر می آید. شخصی که تصمیم گرفته است کمی از خرد زندگی خود را با یک فرد جوان به اشتراک بگذارد.

    گویی این فرد مسن تر به زندگی خود نگاه کرده است و می خواهد به کوچکترها هشدار دهد که از این کار خودداری کنند. برای انجام همان اشتباهاتی که مرتکب شد.

    شعر کوتاه ششصد و شصت و شش در مورد گذر زمان ، در مورد سرعت زندگی و چگونگی صحبت می کند. ما باید از هر لحظه ای که داریم لذت ببریم.

    4. انسان معمولی ، نوشته فریرا گولار

    من یک مرد معمولی هستم

    از گوشت واز خاطره

    از استخوان و فراموشی.

    راه میروم، با اتوبوس، با تاکسی، با هواپیما

    و زندگی در درونم میوزد

    وحشت

    مثل یک شعله دمنده

    و می توان

    ناگهان

    قطع شود.

    من مثل شما هستم

    ساخته شده از چیزهای به یاد ماندنی

    و فراموش شده

    چهره ها و

    دست ها، چتر قرمز در ظهر

    در Pastos-Bons،

    شادی های از بین رفته گل پرندگان

    پرتو یک بعدازظهر درخشان

    اسم هایی که دیگر حتی نمی دانم

    فریرا گولار (1930-2016) شاعری بود با وجوه مختلف: بتن می نوشت. شعر، شعر متعهد، شعر عاشقانه.

    مرد معمولی شاهکاری از آنهایی است که باعث می شود احساس ارتباط بیشتری با یکدیگر داشته باشیم. ابیات شروع به ترویج جستجوی هویت می کنند، در مورد مسائل مادی و خاطراتی صحبت می کنند که باعث شد سوژه به آنچه هست تبدیل شود.

    بزودی شاعر با گفتن "من مثل تو هستم" به خواننده نزدیک می شود و در ما بیدار می شود. یک احساس اشتراک و اتحاد ، به یاد داشته باشید که اگر به اطرافیان خود فکر کنیم، شباهت‌های ما بیشتر از تفاوت‌ها است.

    5. دستور پخت یک شعر ، اثر آنتونیو کارلوس سچین

    شعری که ناپدید می شود

    هنگامی که متولد می شود،

    و هیچ چیز باقی نمی ماند<5

    غیر از سکوت نبودن.

    که فقط در او طنین انداخت

    صدای کاملترین پوچی.

    و بعد از اینکه همه چیز کشته شد

    از خود سم درگذشت.

    آنتونیو کارلوسسچین (1952) شاعر، مقاله‌نویس، استاد، عضو آکادمی ادبیات برزیل و یکی از نام‌های برجسته ادبیات معاصر ما است.

    در دستور العمل یک شعر، اندکی با سبک ادبی منحصر به فرد او آشنا می‌شویم. . در اینجا شاعر چگونه شعر بسازیم را به ما می آموزد. عنوان اصلی، خواننده را مجذوب خود می کند، زیرا اصطلاح دستور پخت معمولاً در جهان آشپزی استفاده می شود. ایده داشتن دستوری واحد برای ساختن شعر نیز نوعی تحریک است.

    علیرغم اینکه عنوان نویدبخش نوعی «دستورالعمل» برای ساختن شعر است، در سراسر ابیات می بینیم که شاعر از مفاهیم ذهنی صحبت می کند و از فضای شعر استفاده می کند تا شعر ایده آل خود را تامل کند که در نهایت غیرممکن می شود.

    6. آنینها و سنگهایش ، اثر کورا کورالینا

    اجازه ندهید نابود شوید...

    جمع آوری سنگهای جدید

    و ساختن شعرهای جدید.

    زندگی خود را همیشه و همیشه از نو بسازید.

    سنگ ها را بردارید و بوته های گل رز را بکارید و شیرینی درست کنید. از نو شروع کن.

    زندگی کوچک خود را

    شعر بساز.

    و در قلب جوانان

    و در خاطره نسل ها زندگی خواهی کرد. بیایید.

    این منبع برای استفاده همه تشنه هاست.

    سهم خود را بگیرید.

    به این صفحات بیایید

    و نکنید مانع استفاده از آن

    کسانی که تشنه هستند.

    کورا کورالینا (1889-1985) نسبتاً دیر، در سن 76 سالگی، شروع به انتشار و اشعار او کرد.دارای نحوه نصیحت کسی است که قبلاً زندگی زیادی داشته است و می خواهد دانش را به جوان ترها منتقل کند.

    در آنینها و سنگ های او ما این میل را می بینیم. برای به اشتراک گذاشتن آموخته های یک عمر، توصیه به خواننده، نزدیک کردن او، به اشتراک گذاشتن آموخته های وجودی و فلسفی.

    شعر ما را تشویق می کند تا روی آنچه می خواهیم کار کنیم و هرگز تسلیم نشویم، همیشه از نو شروع کنیم. لازم است دوباره تلاش کنید. انعطاف پذیری یک جنبه بسیار حاضر در خلاقیت های کورا کورالینا است و همچنین در آنینها و سنگ های او وجود دارد.

    7. آخرین شعر ، از مانوئل باندیرا

    پس می خواستم آخرین شعرم را

    که ساده ترین و کم عمدی ترین چیزها را بیان می کرد دلپذیر بود

    که بود مثل هق هق بدون اشک می سوزد

    که زیبایی گل ها را تقریبا بدون عطر داشت

    پاکی شعله ای که پاک ترین الماس ها در آن مصرف می شود

    شور خودکشی ها که بدون توضیح یکدیگر را می کشند.

    مانوئل باندیرا (1886-1968) نویسنده برخی از شاهکارهای ادبیات ما است و آخرین شعر یکی از موارد موفقیت متمرکز است. شاعر تنها در شش سطر از این می‌گوید که دوست دارد آخرین آفرینش شعری‌اش چگونه باشد.

    لحنی از آرامش در اینجا حاکم است، گویی شاعر تصمیم گرفته آخرین آرزویش را با خواننده در میان بگذارد.

    هنگام رسیدن به پایان زندگی، پس از تجربه آموخته شده ازبا گذشت سالها، موضوع موفق می شود به آگاهی از آنچه واقعاً مهم است برسد و تصمیم می گیرد آنچه را که یک عمر یادگیری آن طول کشیده به خواننده تحویل دهد.

    آخرین بیت، شدید، شعر را می بندد. به شکلی قوی، از شجاعت کسانی که مسیری را که نمی‌دانند دنبال می‌کنند، صحبت می‌کند.

    8. کالانتو ، اثر پائولو هنریکس بریتو

    شب به شب، خسته، کنار هم،

    هضم روز، فراتر از کلمات

    و فراتر از خواب، ما خودمان را ساده می‌کنیم،

    از پروژه‌ها و گذشته‌ها خلع می‌شویم،

    از صدا و عمودی خسته می‌شویم،

    راضی هستیم که فقط بدن در رختخواب هستیم.

    و بیشتر اوقات، قبل از فرو رفتن

    در مرگ معمولی و موقت

    یک شب اقامت، ما راضی هستیم

    به یک غرور،

    پیروزی روزمره و حداقلی:

    یک شب بیشتر برای دو نفر و یک روز کمتر.

    و هر جهانی خطوط خود را محو می کند

    در گرمای بدن دیگری مورنو.

    نویسنده، استاد و مترجم پائولو هنریکس بریتو (1951) یکی از نام های برجسته شعر معاصر برزیل است.

    Acalanto ، واژه ای که به شعر عنوان می دهد. انتخاب شده، نوعی آهنگ برای خوابیدن شماست و همچنین مترادف است با عاطفه، محبت، هر دو معنایی که با لحن صمیمی شعر معنا می یابد.

    ابیات آکالانتو خطاب به یک اتحادیه عاشقانه شاد، پر از همراهی و اشتراک گذاری . این زوج برنامه روزانه، رختخواب، تعهدات روزانه خود را به اشتراک می گذارند و در کنار یکدیگر قرار می گیرند، از اینکه می دانند شریکی برای حساب کردن دارند. شعر شناخت این اتحاد کامل است.

    9. من بحث نمی کنم ، نوشته لمینسکی

    من بحث نمی کنم

    با سرنوشت

    چه نقاشی کنم

    من امضا می کنم

    پائولو لمینسکی بومی کوریتیبا (1944-1989) استاد شعرهای کوتاه بود که اغلب تأملات متراکم و عمیق را در چند کلمه خلاصه می کرد. این مورد شعر من بحث نمی کنم است که در آن فقط در چهار بیت، بسیار خشک، موضوع می تواند تمام در دسترس بودن خود را برای زندگی نشان دهد .

    شاعر در اینجا نگرش پذیرشی ارائه می‌کند، «قایق‌رانی با جزر و مد» را می‌پذیرد، گویی حاضر است با همه سختی‌هایی که زندگی برایش پیش می‌آورد روبرو شود.

    10. سه بی عشق (1943)، اثر ژوائو کابرال د ملو نتو

    عشق نام، هویت من،

    پرتره من را خورد. عشق گواهی سن مرا خورد

    شجره نامه من آدرس من. عشق

    کارت ویزیت مرا خورد. عشق آمد و تمام

    کاغذهایی را که نامم را نوشته بودم خورد.

    عشق لباسهایم، دستمالهایم،

    پیراهنهایم را خورد. عشق حیاط و حیاط

    کراوات را خورد. عشق اندازه کت و شلوار من، تعداد

    تعداد کفش های من، اندازه

    کلاهم را خورد. عشق قد من، وزنم، رنگ

    چشم وموهای من.

    عشق داروهایم را خورد،

    نسخه های پزشکی من، رژیم هایم را. او آسپرین های من،

    موج های کوتاه، اشعه ایکس من را خورد.

    آزمایش‌های ذهنی، آزمایش‌های ادرارم را خورد.

    نویسنده پرنامبوکن، ژائو کابرال د ملو نتو (1920-1999) برخی از زیباترین شعرهای عاشقانه را در شعر بلند نوشت tres malamados .

    از گزیده انتخاب شده می توانیم لحن شعر را درک کنیم که در مورد چگونگی تغییر زندگی روزمره شما توسط عشق صحبت می کند. شور، که در اینجا به عنوان یک حیوان گرسنه نمادین است، از اشیایی تغذیه می کند که در زندگی روزمره سوژه مهم هستند.

    شعر که در مورد اثرات شور صحبت می کند، می تواند با کمال بیان کند. احساسی که داریم وقتی شیفته کسی می شویم. محبت بر هویت خودمان مسلط است، لباس ها، اسناد، اشیاء حیوان خانگی، همه چیز تبدیل به ماده می شود تا حیوان عاشق آن را ببلعد. آنها نیستند؟ از فرصت استفاده کنید و مقاله João Cabral de Melo Neto را نیز بشناسید: اشعار تجزیه و تحلیل و اظهار نظر برای شناخت نویسنده.

    11. Rapido e Rasteiro (1997)، اثر Chacal

    قرار است یک مهمانی برگزار شود

    من می خواهم برقصم

    تا زمانی که کفش هایم بپرسند من متوقف شوم.

    سپس می ایستم

    کفش را در می آورم

    و تا آخر عمر می رقصم.

    صحبت در مورد شعر معاصر برزیل و عدم نقل قول از Chacal (1951) اشتباهی جدی خواهد بود.




    Patrick Gray
    Patrick Gray
    پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.