فهرست مطالب
A Relíquia به عنوان رمانی واقع گرایانه در نظر گرفته می شود که توسط Eça de Queirós پرتغالی نوشته شده است و در اصل در سال 1887 در پورتو (در پرتغال) منتشر شده است.
این در مورد یک اثر عمیقاً کنایه آمیز با بازی تئودوریکو راپوسو، مردی که تصمیم می گیرد برای بازگو کردن تجربیاتی که زندگی کرده است، یک گزارش یادبود بنویسد.
این داستان از طریق روزنامه Gazeta de Notícias (1875-1942) به برزیل رسید که آن را منتشر کرد. در قالب سریال.
(توجه، متن زیر حاوی اسپویلرها )
خلاصه کتاب The Relic
Who این تئودوریکو راپوسو بود
به روایت اول شخص، A Relíquia یک راوی به نام تئودوریکو راپوسو را نشان میدهد که تصمیم میگیرد بگوید از وجود خود چه ساخته است. کتاب با معرفی شخصیت اصلی داستان شروع می شود:
من تصمیم گرفتم تابستان امسال، در اوقات فراغت خود، در مزرعه ام در موستیرو (عمارت سابق کنت های لیندوسو)، خاطرات زندگی ام را بسازم - که در این قرن، که از عدم قطعیت های هوش سرشار است و از عذاب های پول رنج می برد، فکر می کنم و فکر می کنم برادر شوهرم کریسپیم، درسی روشن و قوی دارد.
تئودوریکو راپوسو، همچنین معروف به راپوسائو، نوه یک کشیش بود و هنوز یک کودک یتیم بود، که در سن هفت سالگی توسط عمهاش، ثروتمند تبارک D. Patrocínio das Neves به فرزندی پذیرفته شد. در سن نه سالگی، پسر به یک مدرسه شبانه روزی فرستاده شد و در آنجا با کریسپیم، دوست بزرگ و آینده اش آشنا شد.و سپس برای تحصیل در رشته حقوق در کویمبرا) و با آموزش مذهبی، او را تشویق به حضور در کلیسا و انجام مراسم و دعا کرد.
Crispim
دوست عمیق راپوسائو از زمان مدرسه. کریسپیم وقتی عاشق خواهرش می شود که با او ازدواج خواهد کرد، برادر شوهر دوست بزرگ او می شود.
آدلیا
اولین اشتیاق راپوآئو. این دو وقتی با هم ملاقات می کنند که پسر برای دیدن عمه اش در لیسبون در تعطیلات دانشکده حقوق در کویمبرا می رود. تئودوریکو، برای خشنود کردن عمهاش، در نهایت آدلیا را به دلیل روال مذهبی کنار میگذارد. دختر با بیزاری او را ترک می کند.
توپسیوس
دوست راپوسائو. او آلمانی الاصل، محقق و مورخ است که در اسکندریه در راه اورشلیم ملاقات می کند. تاپسیوس کتابی می نویسد تا این سفر را روایت کند و راپوسائو را که به عنوان "نجیب زاده برجسته پرتغالی" شناخته می شود، در آنجا قرار می دهد.
خانم مری
یک زن انگلیسی که برای مدت کوتاهی معشوق راپوسائو خواهد شد. این دو در اسکندریه روزهای سختی از عشق و شهوت را می گذرانند، اما پسر مجبور است او را پشت سر بگذارد تا به سمت سرزمین مقدس برود. مری میخواهد خاطرهای را با تئودوریکو به یادگار بگذارد، بنابراین او یک لباس خواب سکسی و یک یادداشت به او پیشنهاد میدهد که بستهبندی شده تحویل داده میشود. به دلیل سردرگمی قهرمان داستان که به طور اتفاقی بسته ها را عوض می کند، عمه بسته را از مریم دریافت می کند نه تاج خاری را که برادرزاده فرستاده بود.
آن را به طور کامل بخوانید
رمان A Relíquia اکنون برای دانلود رایگان در دسترس است.
آیا ترجیح می دهید به کلاسیک Eça de Queirós گوش دهید؟
The Novel The Relic همچنین در قالب کتاب صوتی ضبط شده است:
The Relic، توسط Eça de Queirós (کتاب صوتی)آن را هم ببینید
تئودوریکو که بین رفتاری که عمهاش دوست داشت راپوسائو داشته باشد و جوهر واقعیاش، سرگردان بود، وقت خود را بین چرخیدن و دعا تقسیم میکرد.
جوانی تئودوریکو
در پایان دوران تحصیل، تئودوریکو برای تحصیل در رشته حقوق به کویمبرا نقل مکان کرد. در آنجا، رفتار او یک بار برای همیشه تثبیت شد: تئودوریکو از زنان نهایت استفاده را میکرد، از شبهای عیاشی و مشروب لذت میبرد.
در طول تعطیلات، او به لیسبون برمیگشت تا پیش عمهاش باشد و سعی کند او را به دست آورد. محبت راپوسائو از ترس اینکه خانم بمیرد و کالاها را به کلیسا بسپارد، تمام تلاش خود را کرد تا او را متقاعد کند که بالاخره مرد خوبی است.
خاله، به شدت کاتولیک، فتوحات برادرزاده را نسبت داد. کاملاً به خدا، و برادرزاده ایمانی را که نداشت، صرفاً و منحصراً برای جلب رضایت تیتی انجام داد:
یک روز بالاخره به لیسبون رسیدم، با نامههای دکترم که در یک نی حلبی پر شده بودند. تیتی با احترام آنها را بررسی کرد و طعم کلیسایی پیدا کرد. خطوط به زبان لاتین، جلیقه های قرمز، و مهر داخل تکیه خانه اش.
- خوب است، - او گفت - شما دکتر هستید. شما آن را مدیون خدای پروردگار ما هستید. او را از دست ندهید...
من فوراً با نی در دست به سمت سخنرانی دویدم تا از مسیح طلایی برای لیسانس با شکوهم تشکر کنم.
در یکی از این بازدیدها، پسرک اولین عشق خود، آدلیا را ملاقات کرد، آن دو رابطه شدیدی با او داشتندعشق.
وقتی دوره تحصیلی خود را به پایان رساند و به طور دائم به لیسبون نقل مکان کرد، تئودوریکو، برای خشنود کردن عمهاش، بسیار برکت یافت: او هر روز به کلیسا میرفت، دعا میکرد، زندگی یک جانباز متقاعد را رهبری میکرد. اما همه چیز چیزی جز برنامه ای برای به ارث بردن ثروت خاله تیتی نبود.
در نتیجه فداکاری شدید پسر، او در نهایت آدلیا را کنار گذاشت. این دختر که از عدم توجهی که به آن عادت داشت خسته شده بود، برای همیشه از راپوسائو صرف نظر کرد. عمه که ناامید و سرخورده شده بود، متوجه وضعیت روحی برادرزاده اش شد، به پسر پیشنهاد کرد که به سرزمین مقدس سفر کند.
سفر تئودوریکو
راپوسائو با خوشحالی سفر را پذیرفت و قول داد که او این سفر را انجام خواهد داد. یادگاری مذهبی از اورشلیم بیاورد تا به عنوان هدیه به "حامی" خود تقدیم کند.
راپوسائو در راه خود به اورشلیم، هنوز در اسکندریه (در مصر)، با دوست خود توپسیوس، مورخ آلمانی، ملاقات کرد.
در این دوره، راپوسائو از مهمانیها و شبها لذت میبرد. او در آنجا با زن انگلیسی مری آشنا شد که با او رابطه ای زودگذر داشت. وقتی آنها خداحافظی کردند - چون تئودوریکو باید به اورشلیم می رفت - ، مریم بسته ای را با یک لباس شب سکسی و یک یادداشت کوچک به او تحویل داد، این یک نوع خاطره از آن روزهای فاسد بود.
سرزمین مقدس و جستجوی یادگاری
راپوسائو به سفر خود ادامه داد و با وجود اینکه اصلاً آن مکان را دوست نداشتمقدس یا مردمی، او به جستجوی یادگاری ایده آل برای عمه اش ادامه داد.
او با توجه به توصیه های توپسیوس، درختی را یافت که ظاهراً تاج خار عیسی مسیح از آن برداشته شده بود. فکر جوان این بود که شاخه ای را بگیرد و به شکل تاجی از خار بگذارد و بسته بندی کند و به عمه اش برساند. این طرحی بود که او برای به دست آوردن قلب بانو و تضمین ارثی که بسیار به او علاقه مند بود، عالی می دانست.
تحویل یادگار
تئودوریکو یادگار زن مرعید را با همان پیچید. کاغذی که مریم از آن استفاده می کرد، این دو هدیه را بسیار شبیه به هم می کرد.
در سردرگمی بسته بندی، عمه به جای تاج خار، هدیه مریم را دریافت کرد، لباس خواب شهوانی. در نتیجه این عمل، تئودوریکو فوراً نقاب از چهره برهنه شد و تصویر مرد سعادتمند جای خود را به تصویر یک لچر داد.
تئودوریکو در خیابان تلخی
پسربچه طرد و اخراج شد. از خانه. برای اینکه بخواهد زنده بماند، شروع به فروش آثار به ظاهر جعلی کرد. در این دوره سخت بود که راپوسائو با خواهر کریسپیم آشنا شد.
این دو با هم ازدواج کردند و کم کم راپوسائو در زندگی آرام گرفت.
به نظر می رسید همه چیز رو به راه است. و راپوسائو به نظر میرسید که به درجهای از تأمل و بلوغ رسیده باشد که در نیمهی راه، عمهاش فوت کرد و همه کالاها را به پدر نگرائو واگذار کرد.
تئودوریکو داستان را با عصبانیت به پایان میرساند و سعی میکند تابه این فکر کنید که او برای فریب دادن عمهاش چه کاری باید انجام میداد. 9>
A Relíquia یک اثر رئالیسم انتقادی محسوب می شود و متعلق به مرحله دوم تولید Eça de Queirós است. آثار کلاسیک O crime do Padre Amaro و Primo Basilio نیز در این مرحله قرار دارند.
لازم به یادآوری است که رئالیسم در فرانسه با انتشار آغاز شد. 1>مادام بوواری در سال 1856. The Relic سی و یک سال بعد در معرض دید عموم قرار گرفت، اما هنوز تحت تاثیر آنچه در ادبیات فرانسه دیده می شود.
Eça یکی از نامهای بزرگ رئالیسم در پرتغال بود. او مسئول برگزاری چهارمین سخنرانی از پنج کنفرانس دمکراتیک در کاسینو لیسبوننس بود.
روشنفکران آن زمان دور هم جمع شدند تا درباره زیبایی شناسی جدیدی بحث کنند و ده سخنرانی را با نام های بزرگ فرهنگ ترتیب دادند. دولت با احساس خطر، کازینو را تعطیل کرد، جلسات را ممنوع کرد و ادعا کرد که این جلسات توطئه ای علیه نهادها و دولت است.
به قول Eça، نویسنده A Relíquia تمایل به غلبه بر رمانتیسم عمدتاً برجسته است:
انسان نتیجه، نتیجه و رویه شرایطی است که او را احاطه کرده است. مرگ بر قهرمانان! (...) رئالیسم واکنشی است در برابر رمانتیسیسم: رمانتیسیسم آپوتئوز احساس بود: - رئالیسمآناتومی شخصیت نقد انسان است. این هنر است که ما را با چشمان خود ترسیم می کند - محکوم کردن هر آنچه در جامعه ما بد است.
جنجال بین Eça و Machado
لازم به ذکر است که اثر The Relic ، اثر Eça de Queirós، از بسیاری جهات شبیه خاطرات پس از مرگ براس کوباس (1881)، نوشته ماچادو د آسیس است. هر دو در قالب روایتهای یادگاری ساخته شدهاند و آغشته به کنایه از راویهای بالغی هستند که به گذشته نگاه میکنند و گذشته خود را باز میکنند.
دو نویسنده پرتغالی زبان معمولاً عنوان بهترین نویسنده لوسوفون را با هم درگیر میکنند. واقع گرا. سوال همچنان باز است، آنچه می توان تضمین کرد این است که ماچادو از ادبیات Eça آگاه بود و آشکارا از انتشار Primo Basilio و Ocrime do Padre Amaro انتقاد کرد. ماچادو میگفت که عنوان دوم نسخهای از یک نشریه فرانسوی است، که اچا پاسخ داد:
همچنین ببینید: 3 شعر از Machado de Assis نظر داده شده استباید بگویم که منتقدان باهوشی که O Crime do Padre Amaro را به تقلید از Faute de متهم کردند. l'Abbé Mouret، متأسفانه Mr. زولا که شاید خاستگاه تمام شکوه او بود. شباهت گاه به گاه این دو عنوان آنها را گمراه کرده است. با آگاهی از این دو کتاب، تنها یک ابهام شاخدار یا بد نیت بدبینانه می تواند شبیه این تمثیل زیبای بت انگیز باشد که در هم آمیخته است.درام رقت انگیز یک روح عرفانی، O Crime do Padre Amaro، دسیسه ای ساده از روحانیون و متدینین، طرح ریزی شده و زمزمه شده در سایه کلیسای جامع قدیمی در استان پرتغال
یک نقد اجتماعی
در اثر A Relíquia ، میبینیم که Eça ارزشهای استانی و محافظهکاری پرتغالی را زیر سوال میبرد. لیسبون در آن زمان تحت تأثیر عمیق فرانسوی قرار گرفت و سندرم یک کشور پیرامونی که در کنار کشورهای بزرگ گذشت، در رمان اکا به عنوان پرتره ای از زمان ظاهر شد. فرهنگ قرن 19 با تمام نقاب هایی که در آن وجود داشت. به طور کلی می توان گفت که این اثر استفاده از نقاب های اجتماعی را مورد انتقاد قرار می دهد که اغلب کاریکاتورگونه و تشدید کننده ویژگی های شخصیت های مختلف است.
یک جنبه جالب کار، تحلیل نام افراد است. شخصیت های اصلی: نام عمه (D. Patrocínio das Neves) اتفاقی نیست. با خواندن نام این خانم از قبل مشخص است که او کسی است که زندگی راپوسائو را تامین مالی/حمایت خواهد کرد. تئودوریکو، به نوبه خود، نام مستعار (raposão) را دارد، اسمی که به تمایل حیوانی حیله گری اشاره دارد.
نقد کلیسای کاتولیک
The Relic بینامتنی قوی با کتاب مقدس. راوی چندین انتقاد از کلیسای کاتولیک، تشدید کاتولیک در جامعه پرتغالی، ریاکاری دارد.و به اخلاق گرایی کاذب.
مسیحی که راوی او را «واسطه» می نامد، با ویژگی های انسانی، یعنی موضوعی با نقص و ضعف مانند هر یک از ما توصیف می شود. پسر خدا عمداً «پایین میآید»، تقدس زدایی میشود و خطوطی به خود میگیرد که هر چه بیشتر به انسان معمولی نزدیکتر است.
در رمان با جزئیات بیشتری با دونا ماریا دو پاتروسینیو آشنا میشویم، زنی مبارک که Raposão را بزرگ می کند و حداقل رفتارهای نامنسجمی از خود نشان می دهد.
این خانم که عمیقاً معتقد است و پول زیادی به کلیسا اهدا می کند، رابطه بسیار نزدیکی با کشیش دارد که هر هفته با او شام می خورد. . در همان زمان که او خود را به عنوان یک زن به شدت اخته معرفی می کند، او سخنرانی بزرگی را در خانه حفظ می کند.
در اثر، در مجموعه ای از قسمت ها، انتقاد شدیدی نیز از فروش چیزهای به ظاهر مقدس وجود دارد. کالا به کلیسا:
- اینجا آقایان جلوی قبر مقدس هستند... چترم را بستم. در انتهای حیاط کلیسا، با سنگهای جداشده، نمای کلیسایی، قدیمی، غمانگیز، افسرده، با دو در طاقدار قرار داشت. دیگری ترسو، ترسناک، باز. (...) و بلافاصله، گروهی از مردان شرور، با هیاهو، ما را احاطه کردند و یادگاری، تسبیح، صلیب، کتف، تکههایی از تختههایی که توسط سنت سنت هموار شده بود را تقدیم کردند.اردن، شمعها، آگنوس دی، سنگ نگارههای مصائب، گلهای کاغذی ساخته شده در ناصره، سنگهای متبرک، چالههای زیتون از کوه زیتون، و تونیکهایی که مریم باکره میپوشید! و در درب مقبره مسیح، جایی که عمه به من توصیه کرده بود که داخل آن بخزم، ناله و تاج می خوانم - مجبور شدم با مشت به ریش یک گوشه نشین به یک رذل بکوبم که گرسنه، هار به دم من آویزان شده بود و برای ما ناله می کرد. تا برای او دهانی بخرم که از تکه ای از کشتی نوح ساخته شده است! – ایرا، لعنتی، من را رها کن حیوان! و اینطور بود، با نفرین کردن، که چترم چکه می کرد، به پناهگاه والایی که مسیحیت از مقبره مسیحش نگهبانی می کند هجوم بردم.
شخصیت های اصلی
تئودوریکو راپوسو
معروف به «راپوسائو»، راوی داستان است. برادرزاده دونا ماریا دو پاتروچینیو، او شخصیتی بسیار پیچیده و چندوجهی است. تئودوریکو یک شخصیت صاف نیست - یک مرد قابل پیش بینی -، برعکس، او قادر به بهترین و بدترین ها است و خود را در طول کتاب کشف می کند.
همچنین ببینید: بیگانه: خلاصه و تحلیل کامل کار ماچادو د آسیسدونا ماریا دو پاتروچینیو
همچنین شناخته شده است. به عنوان D. Patrocínio das Neves، Tia Patrocínio یا Titi. خاله ثروتمند و مذهبی، قدیس کلیسا است که به شدت از آموزه های پدر نگرائو پیروی می کند. پس از مرگ والدین تئودوریکو، دونا ماریا پسری را به فرزندی قبول می کند که مسئولیت او را بر عهده می گیرد. خانم متعهد به تحصیل پسر می شود (او را به مدرسه شبانه روزی می فرستد