9 شعر مهم کوردل شمال شرقی (توضیح داده شده)

9 شعر مهم کوردل شمال شرقی (توضیح داده شده)
Patrick Gray

کوردل شمال شرقی بیان محبوب است که با اعلان اشعار مشخص می شود. این متون قافیه بر روی برگه هایی چاپ می شوند که می توان آنها را روی سیم آویزان کرد - cordéis! - و در بازارهای خیابانی فروخته می شوند.

این نوع هنر معمولاً علاوه بر مسائل اجتماعی، مضامین منطقه ای، شخصیت های محلی، افسانه های فولکلور را به همراه دارد.

ما در اینجا گزیده هایی را انتخاب کرده ایم و اشعاری از کوردل کوچک . 8 اثر وجود دارد که نماینده برزیل (عمدتا شمال شرقی) هستند، چه با شخصیت ها، موقعیت ها یا سوالاتشان.

1. شاعر روستا - Patativa do Assaré

حکاکی چوبی Patativa do Assaré

من نخ چوبم، از دست کلفت می خوانم

من در مزرعه کار می کنم، زمستان و تابستان

چوپانای من با خاک رس پوشیده شده است

من فقط از paia de mio سیگار می کشم

من شاعرم از جنگل، من پاپ را انجام نمی دهم

با آرگوم مینستر، یا آواز سرگردان

کسی که با گیتارش سرگردان بوده

آواز، پاچولا، به دنبال عشق است

نمیدونم چون هیچوقت درس نخوندم

فقط من علامت اسممو میدونم

پدرم بیچاره! بدون مس زندگی کرد

و نخ فقیر نمی تواند درس بخواند

آیه شطرنجی من ساده و کسل کننده

به میدان وارد نمی شود، در تالار غنی

بیت من فقط وارد میدان کشتزارها و کشتزارها می شود

و گاه به یاد جوانی شاد

نوشیده ای می سرایم که در سینه ام زنده است

شعر مورد بحث به تصویر کشیده شده است. Oبلیط

من همه چیز را به داخل برمیگردانم

آتش زدم و رفتم

نگهبان رفت و گفت

به شیطان در سالن

میدونی ارباب شما

سپس لامپیائو رسید

گفت که میخواد وارد بشه

و من اومدم ازش بپرسم

آیا میتونم بهش بدم بلیط یا نه

نه آقا، شیطان گفت

بهش بگو بره

فقط به اندازه کافی آدم بد پیدا میکنم

خیلی راه میرم

من قبلاً حتی می‌خواستم

بیش از نیمی از کسانی که آن را دارند اینجا پرتاب کنم

هیچ جناب شیطان نگفتند

برو بهش بگو که بره

من فقط به اندازه کافی آدم بد پیدا می کنم

من یه جورایی یک کاپیورا هستم

من از قبل در حال هستم

برای قرار دادن بیش از نیمی

از چیزی که آنها اینجا دارند

گفت نگهبان

رئیس بدتر خواهد شد

و من می دانم که او لعنت می شود

وقتی نتواند وارد شود

شیطان گفت این چیزی نیست

سیاه پوستان را آنجا جمع کن

و آنچه را که نیاز داری بردارید

زمانی که لامپیائو ایمان آورد

سپاه سیاهان ایستاده

فقط در حبشه گفتند

ای لعنتی لشکر سیاه

و صدایی که طنین انداخت

شیطان کسی بود که آن را فرستاد

آتش سیاه برای او بیاور

لامپیائو توانست

جمجمه گاو را بردارد

روی پیشانی یکی فرود آمد

و بز فقط سلام کرد

آسیب بزرگی شد

در جهنم آن روز

بیست هزار کانتو

که شیطان در اختیار داشت

کتاب پل را سوزاندند

آنها ششصد قسمت را از دست دادند

فقط در کالا

لوسیفر شکایت کرد

بحران بزرگی وجود نداردنیاز دارد

سالهای بد برداشت

و حالا این مرحله

اگر زمستان خوبی نباشد

اینجا داخل جهنم

هیچکس پیراهن می خرد

هرکه در این داستان شک دارد

فکر می کند اینطور نیست

شک در آیه من

به من ایمان نیاورده

برو کاغذ مدرن بخر

و به جهنم بنویس

درباره قابیل به من بگو

خوزه پاچکو داروشا در اوایل قرن بیستم یکی از مهم‌ترین افراد شمال شرقی بود. حدس زده می شود که او در آلاگواس یا پرنامبوکو به دنیا آمده است.

یکی از موفق ترین رشته های او ورود لامپیائو به جهنم است، یک متن طنز که حاوی تأثیر زیادی از تئاتر mamulengo، یکی دیگر از بیان های محبوب در منطقه.

در این کوردل، نویسنده ورود Cangaceiro Lampião معروف به جهنم را ابداع می کند. او با شوخ طبعی و شوخ طبعی، مضامین و شخصیت های روزمره و مذهبی را از مناطق دوردست شمال شرقی، مانند راهزنان، به کار خود آورد.

شاید شما هم علاقه مند باشید :

<13 کارگر مزرعه، مرد ساده روستا. نویسنده، Antônio Gonçalves da Silva، که به Patativa do Assaré معروف شد، در سال 1909 در مناطق داخلی سئارا به دنیا آمد.

پاتیوا، پسر دهقانان، همیشه در مزرعه کار کرده و در این زمینه تحصیل کرده است. چند سال در مدرسه ، برای داشتن سواد کافی است. او از حدود 12 سالگی شروع به ساختن اشعار کوردل کرد و حتی با وجود شناخت، هرگز دست از کار زمین نکشید.

در این کوردل، پاتیوا سپس شیوه زندگی خود را توصیف می کند و به موازات زندگی بسیاری از افراد می پردازد. برزیلی ها، مردان و زنان کودکان سرتائو و کارگران روستایی.

2. Ai se sesse - Zé da Luz

اگر یک روز همدیگر را دوست داشتیم

اگر یک روز همدیگر را می خواستیم

اگر ما دو نفر جفت بودیم

اگر هر دو با هم زندگی می کردیم

اگر هردو با هم زندگی می کردیم

اگر با هم می خوابیدیم

اگر با هم می مردیم

اگر با هم بهشت ​​می توانست بر ما چیره شود

اما این اتفاق افتاد که سنت پیتر باز نمی شد

در بهشت ​​را باز نمی کرد و می رفت به شما چیزهای مزخرفی می گفت

چه می شود اگر من عصبانی شدم

و تو با من اصرار کردی که تصمیم بگیرم

و چاقویم کشید

و شکم آسمان سوراخ شد

شاید باقی بماند هر دوی ما

شاید بر سر هر دوی ما بیفتد

و آسمان سوراخ شده فرو بریزد و همه باکره ها فرار کنند

In Ai sessese, شاعر زه دا لوز یک صحنه فانتزی و رمانتیک از یک زوج عاشق در حال عبور را شرح می دهد.یک عمر با هم، در مرگ نیز همراه بودند.

نویسنده تصور می کند وقتی به بهشت ​​می رسد، این زوج با سنت پیتر بحث می کنند. مرد با عصبانیت، چاقویی را می کشید، فلک را سوراخ می کرد و موجودات خارق العاده ای را که در آنجا زندگی می کردند آزاد می کرد. زبان منطقه ای و از نظر دستوری "اشتباه" در نظر گرفته می شود. اشعاری از این دست نمونه هایی از این است که چگونه به اصطلاح "تعصب زبانی" دلیلی برای وجود ندارد.

این شعر در سال 2001 توسط گروه شمال شرقی Cordel do Fogo Encantado<تنظیم شد. 6 . ویدیوی زیر را با صدای خواننده Lirinha در حال خواندن آن مشاهده کنید.

Cordel do Fogo Encantado - Ai se Sesse

3. مصائب زمان - لئاندرو گومز د باروس

نقش چوبی به نمایندگی از شاعر لئاندرو گومز د باروس

اگر فقط می دانستم که این دنیا

من خیلی فاسد بودم

اعتصاب کرده بودم

اما به دنیا نیامده بودم

مادرم به من نمی گفت

پاییز از سلطنت

من به دنیا آمدم، فریب خوردم

برای زندگی در این جهان

لاغر، ژنده پوش، قوزدار،

علاوه بر مهر و موم.

اینطوری پدربزرگم

وقتی شروع کردم به گریه کردن،

گفت گریه نکن

هوا بهتر میشه.

من احمقانه این را باور کردم

برای بیگناهی که انتظار داشتم

من هنوز می توانم روی تخت بنشینم

مادربزرگ حواس من را پرت کند

خیلی وقت پیش گفته بودvir

آن پول صاحب ندارد.

لئاندرو گومز د باروس در سال 1860 در پارایبا به دنیا آمد و در حدود 30 سالگی برای امرار معاش شروع به نوشتن کرد، تا آن زمان در مشاغل مختلف کار کرده بود. .<3

لئاندرو مردی انتقادی بود که سوء استفاده از قدرت را محکوم می کرد، به موضوعاتی مانند سیاست، مذهب و رویدادهای مهم آن زمان مانند جنگ کانودوس و دنباله دار هالی می پرداخت.

در این شعر در شعر به مثابه مصائب زمان نویسنده نارضایتی از وضعیت دشوار بشر در برابر بی عدالتی قدرتمندان را نشان می دهد. در عین حال، امید به روزهای بهتر همراه با ناامیدی خاصی را گزارش می کند.

4. شمال شرقی بودن - برائولیو بسا

من دوبله گاوچران هستم، کوسکوس هستم، راپادورا هستم

من زندگی سخت و سختی دارم

من یک برزیلی شمال شرقی هستم

من یک خواننده گیتار هستم، وقتی باران می بارد خوشحال می شوم

من یک دکتر هستم بدون خواندن چگونه، من ثروتمند هستم بدون گرانفینو

هر چه بیشتر شمال شرقی هستم، بیشتر به بودنم افتخار می کنم

از سر صافم، از لهجه درهم و برهم

از ترک خوردگی ما خاک، از این مردم بدرفتار

تقریبا همیشه مورد ظلم، عادت به رنج کردن

اما حتی در این رنج از پسر خوشحالم

هر چه شمال شرقی تر هستم، بیشتر افتخار می کنم که

سرزمین فرهنگ زندگی، چیکو آنیسیو، گونزاگائو د رناتو آراگائو

آریانو و پاتیوا هستم. افراد خوب و خلاق

این فقط باعث خوشحالی من می شود و امروز یک بار دیگر می خواهم بگویم

با تشکر فراوان ازسرنوشت، هر چه شمال شرقی ترم

به بودنم بیشتر افتخار می کنم.

شاعر اهل سئارا برائولیو بسا، متولد 1985، اخیراً بسیار موفق بوده است. برائولیو با استفاده از ویدئوهای موجود در اینترنت توانست به هزاران نفر دست یابد و هنر ادبیات و تار خوانی و به اصطلاح شعر ماتوتا را گسترش دهد.

او در این متن از افتخار صحبت می کند. از شمال شرقی بودن و همچنین در مورد مشکلات و تعصبی که این افراد رنج می برند. نویسنده از شخصیت های مهمی که در این منطقه از برزیل متولد شده اند، نام می برد، از جمله پاتیوا دو آساره که مرجع اوست.

5. اعتصاب حیوانات - Severino Milanês da Silva

خیلی قبل از سیل

جهان متفاوت بود،

حیوانات همه صحبت کردند

از خیلی ها بهتر بود

و زندگی خوبی داشت،

صادقانه کار میکرد.

مدیر اداره پست

دکتر جابوتی بود؛

بازرس ساحل

سیری حیله گر بود،

که به عنوان دستیار

فریبکار کواتی بود.

نام موش

برای رئیس گمرک،

انجام "موآمبا" بسیار

کسب پول زیاد،

با حکم کاموندونگو،

لباس ملوان پوشیده بود.

کاچورو خواننده بود،

به سرناد علاقه داشت،

خیلی کمربند بسته بود،

جلیقه و کراوات داشت،

او شب را در خیابان می گذراند

به علاوه سوسک و سوسک.

نویسنده این شعر Severino Milanês da Silva از پرنامبوکو است که در1906. او به عنوان یک توبه‌کار، قافیه‌نویس و نویسنده محبوب شناخته شد.

سورینو اثری ساخت که در آن ارجاعات تاریخی را با جهانی از موجودات رویایی و فانتزی آمیخت.

در این شعر (نشان داده شده است. تنها گزیده ای از کار)، نویسنده رویای خلاقانه را ارائه می دهد که در آن حیوانات موقعیت های انسانی را به خود اختصاص می دهند.

بنابراین، هر گونه از حیوانات در جامعه کارکردی داشت که امکان روایت جالبی را فراهم می کرد. در مورد وضعیت افراد در دنیای کار.

6. عاشقانه طاووس مرموز - خوزه کاملو د ملو رسیند

میخواهم داستانی را تعریف کنم

از یک اسرارآمیز طاووس

که در یونان پرواز کرد

با پسری شجاع

برداشتن یک کنتس

دختر یک شمارش مغرور.

ساکن ترکیه

یک بیوه سرمایه دار

پدر دو پسر مجرد

بزرگترین جان باپتیست

پس کوچکترین پسر

نام او اوانجلیستا بود.

ترک پیر صاحب

یک کارخانه پارچه بود

با دارایی های بزرگ

همچنین ببینید: 7 بهترین شعر از امیلی دیکنسون تجزیه و تحلیل و نظر داده شد

پول و کالا

او به فرزندان خود وصیت کردند

چون آنها بسیار صمیمی بودند (...)

خوزه کاملو د ملو رزنده یکی از کوردلیست های بزرگ برزیلی محسوب می شود. او در سال 1885 در پرنامبوکو به دنیا آمد و نویسنده یکی از بزرگترین موفقیت های کوردل، کتابچه عاشقانه طاووس مرموز بود.

این اثر برای مدت طولانی به ژائو ملکیادس، که دستگیر شداز نویسندگی بعداً مشخص شد که در واقع این اثر توسط خوزه کاملو بوده است.

این اثر که در سه بند اول نشان می‌دهیم، داستان عشق بین مرد جوانی به نام اوانجلیستا را روایت می‌کند. و کنتس کرئوزا.

در سال 1974، خواننده و آهنگساز ادناردو آهنگ Pavão mysterious را بر اساس این رمان معروف کوردل منتشر کرد.

7. Primer of the People - Raimundo Santa Helena

(...) رقابت جرم نیست

همچنین ببینید: فیلم ماتریکس: خلاصه، تحلیل و توضیح

جایی که دموکراسی وجود دارد

فقط متعلق به شهروند است

حاکمیت او

در قدرت قهری

عیسی برانداز بود

در نسخه استبداد.

من صاحب پاس من

من بدون رئیس هنر میسازم

فقط کسانی که توانایی دارند

باید مخالف باشند

زیرا برای ضعیفان میجنگید

در حفره ها در حال تپیدن است

در تاریکی متراکم.

رایموندو سانتا هلنا متعلق به نسل دوم کوردلیستاهای شمال شرقی است. این شاعر در سال 1926 در ایالت پارایبا به دنیا آمد.

تولید ادبی رایموندو بسیار بر سوالات اجتماعی و نکوهش بیماری های مردم، به ویژه مردم شمال شرقی متمرکز است. <3

در اینجا نویسنده دموکراسی را زیر سوال می برد و از قدرت مردمی دفاع می کند و عیسی مسیح را نمونه ای از شورش ذکر می کند. رایموندو همچنان خود را صاحب هنر خود می داند و از افراط و تفریط روسا بیزار است. شاعر به نوعی افراد دیگری را نیز فرا می خواند تا در مبارزه با ظلم به او بپیوندند.

8. نبرد نابینایانAderaldo with Zé Pretinho - Firmino Teixeira do Amaral

جلد رشته مبارزه Cego Aderaldo با Zé Pretinho

از آن قدردانی کنید، خوانندگان من،

یک بحث قوی،

من با زی پرتینیو داشتم،

یک خواننده از سرتائو،

که در شعر تانگر،

برنده شد هر سوالی دارید.

یک روز تصمیم گرفتم

کویکسادا را ترک کنم

یکی از شهرهای زیبا

در ایالت سئارا.

0> من به Piauí رفتم،

برای دیدن خوانندگان آنجا.

من در Pimenteira ماندم

سپس در Alagoinha؛

من در Campo Maior آواز خواندم ,

در Angico و Baixinha.

از آنجا دعوتی داشتم

برای آواز خواندن در Varzinha.

[…]”

Firmino Teixeira do Amaral، متولد 1896 در Piauí، نویسنده این کوردل معروف است. در این داستان (که فقط گزیده ای را نشان می دهیم)، فیرمینو سیگو آدرالدو (یکی دیگر از کوردلیست های مهم شمال شرقی) را به عنوان یک شخصیت قرار می دهد.

در داستان، بحثی بین سگو آدرالدو و زی پرتینیو روایت می شود. این واقعیت توسط بسیاری از مردم زیر سوال می رود و این شک را ایجاد می کند که آیا چنین "دعوا" اتفاق افتاده است یا خیر. با این حال، به احتمال بسیار زیاد این یک اختراع توسط نویسنده بوده است.

این متن در سال 1964 توسط Nara Leão و João do Vale به موسیقی در آمد و در آلبوم ضبط شد. Opinião .

9. ورود لامپیائو در جهنم - خوزه پاچکو

بزی از لامپیائو

به نام پیلائو دیتادو

که در یک سنگر مرده

در زمان گذشته معینی

اکنون از طریق سرزمین داخلیVision در حال اجرا است

Doing Haunted

و او کسی بود که خبر را آورد

کسی که ورود لامپیائو را دید

جهنم در آن روز

زمان زیادی برای چرخش نیست

بازار سوخت

بسیاری از سگ های سوخته مردند

که خوب است به شما بگویم

صد مرد سیاه پوست مرد

کسی که دیگر کار نمی کرد

سه نوه پیچ

و سگی به نام Cá-traz

Mustadera نیز مرد

و سگی به نام بوتیرا

برادر زن شیطان

بیایید با آمدن برخورد کنیم

وقتی فانوس زد

یک پسر جوان

در دروازه ظاهر شد

شما کی هستید، آقا؟

بچه، من یک cangaceiro هستم

لامپیائو به او پاسخ داد

بچه، نه! من یک نگهبان هستم

و من شریک زندگی شما نیستم

امروز شما وارد اینجا نمی شوید

بدون اینکه بگویید چه کسی اولین است

بچه، باز کنید دروازه

بدان که من لامپیائو هستم

حیرت تمام دنیا

پس این نگهبان

که در دروازه کار می کند

مگس های خاکستری

بدون اینکه تمایزی قائل شود

بز نوشت که نخوانده

مکایبا آن را خورد

بخشش نیست آنجا

نگهبان رفت و گفت

بیرون بمان تا من بیام داخل

و با رئیس صحبت خواهم کرد

در دفتر مرکز

او مطمئنا شما را نمی خواهد

اما همانطور که به شما می گویم

من شما را به داخل می برم

لامپیائو گفت: زود برو

کسی که صحبت می کند زمان را تلف می کند

سریع برو و زود برگرد

و من کمی تاخیر می خواهم

اگر به من نگذاشتند




Patrick Gray
Patrick Gray
پاتریک گری نویسنده، محقق و کارآفرینی است که اشتیاق به کاوش در تلاقی خلاقیت، نوآوری و پتانسیل انسانی دارد. او به‌عنوان نویسنده وبلاگ «فرهنگ نوابغ» برای کشف رازهای تیم‌ها و افراد با عملکرد بالا که در زمینه‌های مختلف به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، تلاش می‌کند. پاتریک همچنین یک شرکت مشاوره ای را تأسیس کرد که به سازمان ها در توسعه استراتژی های نوآورانه و پرورش فرهنگ های خلاق کمک می کند. آثار او در نشریات متعددی از جمله فوربس، شرکت سریع و کارآفرین منتشر شده است. پاتریک با پیشینه ای در روانشناسی و تجارت، دیدگاه منحصر به فردی را برای نوشته های خود به ارمغان می آورد، و بینش های مبتنی بر علم را با توصیه های عملی برای خوانندگانی که می خواهند پتانسیل خود را باز کرده و دنیایی نوآورتر ایجاد کنند، ترکیب می کند.